نگاهی به مستند گریزلی‌من Grizzly Man

نگاهی به مستند گریزلی‌من Grizzly Man

  • با حضور: تیموتی تریدول
  • نویسنده و کارگردان: ورنر هرتزوگ
  • ۱۰۳ دقیقه؛ محصول آمریکا؛ سال ۲۰۰۵
  • ستاره ها: ۴/۵ از ۵

.

زندگی ذاتاً خشن است

.

خلاصه‌ی داستان: تیموتی تریدول فعال محیط زیستی‌ست که اکثر اوقات زندگی‌اش را در منطقه‌ای خطرناک از آلاسکا و کنار خرس‌های گریزلی سر می‌کند. او برای فیلم‌برداری از آن‌ها و نمایش نحوه‌ی زندگی‌شان، به آن‌ها نزدیک می‌شود و خود را دوست‌شان خطاب می‌کند، اما این به آن معنا نیست که خرس‌ها هم او را دوست خود بدانند …

یادداشت: مستند تکان‌دهنده‌ی هرتزوگ، کوبنده است حتی اگر در نهایت هم صدای ضبط‌شده‌ی خورده شدن تیموتی و همراهش توسط خرس‌ها را نشنویم. همین که عکس‌العمل هرتزوگ را هنگام شنیدن آخرین ضجه‌های تیموتی و همراهش که در حال جدالی مرگ‌بار با خرس گریزلی‌ هستند، می‌بینیم (که نرم‌نرمک اشکی هم به چشمانش می‌آید) کافی‌ست تا عضله‌هامان منقبض شود. هرتزوگ با آن صدای گیرا و با تلفظ محکم کلمه‌ها که تمی آلمانی هم دارد، مخاطب را همراه خود با مردی آشنا می‌کند که دیوانه‌ی محیط زیست است، دیوانه‌ی حیوانات است؛ بارها می‌بینیمش که برای حیوانات اشک می‌ریزد، نوازش‌شان می‌کند، با آن‌ها درد دل می‌کند و … . هرتزوگ، از تصاویری که تیموتی از خودش مقابل دوربین و در منطقه‌ی زندگی خرس‌های گریزلی گرفته استفاده می‌کند و با زیرنویس کردن تاریخ مرگ تیموتی و یا روزها و ساعت‌های باقی‌مانده به مرگ او، بیننده را با واقعیتی ترسناک مواجه می‌کند. واقعیتی که خودش (هرتزوگ) هم طی دیالوگی به آن اشاره دارد؛ او با یادآوری روحیه‌ی به‌شدت لطیف تیموتی، این نکته را روشن می‌کند که زندگی ذاتاً خشن است و این موضوع با ذهنیت تیموتی جور در نمی‌آید. در واقع هر چه‌قدر تیموتی با خرس‌ها خوب است، اما خرس‌ها انگار بی‌توجه به این حرف‌ها، تنها به دنبال شکار هستند و این موضوع را هم هرتزوگ در لحظه‌ای که دوربین تیموتی به چهره‌ی یک خرس گریزلی نزدیک شده، یادآوری می‌کند؛ چشم‌های بی‌تفاوت خرس، در حالی که تیموتی جمله‌های عاشقانه به حیوان می‌گوید، به‌خوبی نشان می‌دهد که واقعیت درنده‌ی دوروبر این مرد عجیب، با آن چیزی که در ذهن او می‌گذرد، بسیار متفاوت است. خرس به دنبال طعمه می‌گردد و تیموتی برای او طعمه است.

هرتزوگ با مراجعه به آدم‌هایی که در زندگی تیموتی وجود داشتند، مبحث جالب دیگری را باز می‌کند. او می‌خواهد به این نکته برسد که دلیل توجه غیرمعمول تیموتی به حیوانات و مخصوصاً خرس‌ها چیست. آیا او آدم سالمی‌ست که چنین مسخ خرس‌ها شده؟ آیا بیمار است؟ مردم‌گریزی او از کجا نشأت می‌گیرد؟ هرتزوگ به دنبال این است که بفهمد چرا تیموتی به جای زندگی در آلاسکا، با انسان‌های دیگر زندگی نمی‌کند؟ چه چیزی او را میان خرس‌ها می‌کشاند؟ او هر چند از بچگی به حیوانات و به‌خصوص خرس‌ها علاقه داشت و ما این را در عکس‌ها و فیلم‌هایی که پدر و مادر پیر او نشان‌مان می‌دهند، متوجه می‌شویم، اما این علاقه‌ی بیمارگونه از کجا ناشی می‌شود؟ آیا درون این انسان عجیب، کمبودی وجود دارد که این چنین خود را وقف خرس‌ها کرده؟ در یکی از صحنه‌های جالب مستند، دوربین تیموتی، پشت شاخ و برگ‌های منطقه، از مردانی فیلم می‌گیرد که برای بررسی زندگی خرس‌ها وارد قلمروی آن‌ها (هم‌چنین قلمروی تیموتی) شده‌اند. این صحنه به‌خوبی نشان می‌دهد که تیموتی چه‌طور با انسان‌ها سر ناسازگاری دارد و چه‌طور از آن‌ها بدش می‌آید. در جایی دیگر، هرتزوگ به‌وضوح می‌گوید که تیموتی دوست داشت شبیه خرس‌ها باشد و با دیدن این مستند، بیش از پیش به این جمله می‌رسیم.

تیموتی تریدول آدم عجیبی‌ بود و تصاویری که از خودش گرفت، به اندازه‌ی کافی دستمایه‌ی لازم را در اختیار هرتزوگ قرار داده تا مستندی عجیب تدارک ببینند. هرتزوگ هم البته با هوشمندی این تکه‌های جدا را با نخ تسبیحی مناسب به هم وصل کرده تا مستندی هدفمند بسازد. در واقع سازنده‌ی اصلی این مستند، تیموتی‌ست و هرتزوگ تنها تصاویری منتخب را برگزیده تا با آن روایتگر زندگی مردی باشد که خودش را به خاطر عشق زیادش به حیوانات از بین می‌برد. در یکی از صحنه‌های عجیب فیلم، تیموتی که مثل همیشه دوربین را کاشته و از خودش فیلم می‌گیرد، شروع می‌کند به فحاشی به محیط‌بانانی که از نظر او باعث خراب کردن زندگی خرس‌ها شده‌اند. او همین‌طور یک‌ریز بدوبیراه می‌گوید و درست در همین صحنه، به این فکر می‌کنیم که این آدم دیوانه است یا عاقل؟ این پرسشی‌ست که هیچ‌گاه به آن جوابی داده نمی‌شود و هرتزوگ هم اتفاقاً اصراری ندارد تا جوابی برای آن بیابد. او صرفاً روایتگر ماجرای تلخ و تکان‌دهنده‌ی مردی‌ست که به دست یکی از همان خرس‌هایی که عاشقانه دوستش داشت، خورده می‌شود. توصیف‌های آن دکتر پزشک قانونی که در روز حادثه، تکه‌های تیموتی و همراهش را از شکم خرس بیرون می‌کشد، آن‌قدر عذاب‌آور است که حتی جرأت شنیدنش را هم نداریم، مخصوصاً وقتی می‌گوید از داخل شکم خرس، دست و پا و کلی لباس بیرون کشیده شد.

وقتی خرس در حال خوردن تیموتی بود، او فرصت نکرد پوشش لنز دوربینش را بردارد و در نتیجه تنها چیزی که از آن صحنه‌ی موحش باقی ماند، صدای ضبط‌شده‌ی تیموتی و همراهش بود که برای فرار از دست خرس، هر کاری می‌کنند اما بی‌نتیجه. دوست تیموتی که این نوار را در اختیار دارد، هیچ‌گاه جرأت شنیدن آن را به خود نداده و هرتزوگ هم که گفتیم بعد از شنیدن این ضجه‌ها و فریادها چشم‌هایش پر از اشک می‌شود، به زن اخطار می‌کند که نوار را نابود کند و هیچ‌گاه به آن گوش ندهد. طبیعت بی‌رحم‌تر از این حرف‌هاست. طبیعت راه خودش را می‌رود و زندگی به قول هرتزوگ، ذاتاً خشن است.

فیلم‌های دیگر هرتزوگ در «سینمای خانگی من»:

ـ غار رویاهای فراموش شده (اینجا)

ـ معمای کاسپار هاوزر (اینجا)

یک دیدگاه به “نگاهی به مستند گریزلی‌من Grizzly Man”

پاسخ دادن

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سینمای خانگی من – نقد و بررسی فیلم