.
زامبیهای بیخطر، آدمهای مصرفگرا
.
خلاصهی داستان: زامبیها به شهر حمله کردهاند و جز چند نفر، کسی زنده نمانده. همان چند نفر هم برای در امان ماندن از حملهی مردگان متحرک، به پاساژی چند طبقه و خالی از آدم پناه میبرند و سعی میکنند مدتی را آنجا بگذرانند تا تصمیمی بگیرند. پاساژ، همهچیز برای گذران وقت و زندگی دارد …
.
یادداشت: احتمالاً فقط استادی مثل رومرو میتواند عامل ترس را برعکس جلوه دهد، یعنی همان کاری که در معروفترین اثرش شب مردگان زنده انجام میدهد؛ در آن فیلم آدمها را ترسناکتر از زامبیها به تصویر میکشد. در اینجا هم در واقع همان اتفاق میافتد؛ زامبیها تقریباً هیچ کاری با آدمها ندارند. شخصیتهای داستان حتی با آنها شوخی و تفریح میکنند و بهراحتی از دستشان میگریزند. اما موضوع اینجاست که این آدمها هستند که کمکم به شکل یک زامبی در میآیند. گیر افتادن آنها در آن پاساژ چند طبقه، بهدرستی تصویریست از انسانهایی مصرفگرا که تنها به دنبال انباشته کردن هستند. جایی از فیلم، یکی از شخصیتها دربارهی این که زامبیها چرا در پاساژ قدم میزنند و این مکان را برای آدمخواری انتخاب کردهاند میگوید آنها در حال انجام کاری هستند که در زمان زنده بودن به عادتشان تبدیل شده بود و حالا در کسوت یک مُردهی متحرک هم طبق عادت، همان را تکرار میکنند. در واقع انگار همین مصرفگرایی صرف است که آدمهای پیشین را به زامبیهای کنونی تبدیل کرده و رومرو با فیلمنامهای هوشمندانه، سعی کرده این مفهوم را در قالب یک فیلم ترسناک در زیرژانر زامبیها به مخاطب عرضه کند.
شخصیتهای گیرافتاده در پاساژ بزرگ، برای مشغول نگه داشتن خودشان هر آنچه که دوست دارند انجام میدهند؛ قفسهها را بهم میریزند، هر غذایی که دوست دارند امتحان میکنند، هر لباسی که عشقشان بکشد میپوشند و بعد به کناری میاندازند، هر وسیلهای که بخواهند از هر جایی که دوست داشته باشند برمیدارند و خلاصه از امکانات فراوان پاساژ، بدون این که کسی مزاحمشان شود، استفاده میکنند. اما هر چه جلوتر میرویم، انگار این موضوع چندان هم باعث خوشحالی آدمهای داستان نیست؛ آنها هنوز هم از چیزهایی گله دارند. در یکی از صحنههای فیلم، زن و مرد داستان که روی تخت دراز کشیدهاند، مانند مجسمهها به نقطهای خیره ماندهاند. آرایش فراوان زن که به خاطر باز بودن دستش در استفاده از لوازم آرایش گرانقیمت او را به اغراق در آرایش کشانده، کمکم تبدیلش کرده به یکی از همان زامبیهایی که بیرون میپلکد. اما همین آدمها اتفاقاً به چیز دیگری هم شبیه هستند؛ به مانکنهای بیجانی که پشت ویترین مغازهها جلب نظر میکنند و رومرو با نشان دادن گاهوبیگاه آنها و قطع کردن تصاویر روی چهرهی شخصیتهای داستان، میخواهد ما را متوجه این امر کند که این آدمها، بر اثر مصرف کردن، به چیزی تبدیل میشوند شبیه مانکنها. در واقع آدمها، مانکنهای پشت ویترین و البته زامبیها، همه از یک جنساند اما با فرقهایی.
اگر زامبیهای فیلم بدون گریمهای ترسناک آنچنانی و تنها با رنگی روی صورتشان دیده میشوند، کاملا عمدیست. در نگاه اول، وقتی به گریمهای زامبیهای این فیلم نگاه میکنیم تصورمان این خواهد بود که عوامل سازندهاش بلد نبودهاند چه باید بکنند در حالی که وقتی به فیلمهای گذشتهی رومرو مانند روز مردگان رجوع میکنیم، متوجه خواهیم شد اتفاقاً رومرو و همکارانش در ساخت و پرداخت یک زامبی ترسناک، چیرهدست هستند. موضوع اینجاست که اصلاً قرار نبوده زامبیهای این فیلم، ترسناک باشند. ممکن است گاهی و در برخی صحنهها، آدمی را نصف کنند و دل و رودهاش را بیرون بکشند و مشغول خوردنش شوند (که اگر چنین صحنههایی هم نبود باید به ژانر فیلم شک میکردیم!) اما نکته اینجاست که این گریم بهعمد ساده، قرار است این موضوع را پررنگ کند که اینها اتفاقاً موجودات چنان ترسناکی هم نیستند. آدم هایی که در این فیلم میبینیم، ترسناکتر از این موجودات هستند و زامبیها در مقابل آنها حتی بیخطر محسوب میشوند!
سکانس درگیری بین شخصیتهای داستان و موتورسوارهایی که ناگهان سروکلهشان در پاساژ پیدا میشود، گویای همهچیز هست. آنها تا جایی که میتوانند زامبیها را به شکلهای مختلف تکهپاره میکنند (که در این قسمتها، هنر کارگردانی رومرو و پرداخت صحنههای جذاب خشن بهخوبی نمایان است) و بعد چنان آشوبی به پا میکنند که بیا و ببین! این قسمتهای بهعمد طولانی، به بیننده همان نکتهای را متذکر میشود که در بالا اشاره شد. در حالی که آدمهای این فیلم میتوانند با هم کنار بیایند، در فروشگاه به آن بزرگی بدون این که هیچ کدامشان به مشکل غذا برخورد کنند، به زندگی ادامه دهند و در صلح و آرامش روزگار بگذرانند تا ببینند بالاخره چه پیش خواهد آمد، اما این اتفاق نمیافتد. آنها به جان هم میافتند و تا گرفتن جان یکدیگر هم از پا نمینشینند و این در حالیست که زامبیهای بدبخت، گیج و گول، همان دور و اطراف میچرخند و آماج حملهی آدمهای وحشی قرار میگیرند. رومرو حتی از المانهای تصویری هم استفاده کرده تا زامبیهای این فیلم و نقششان در به ثمر نشستن کلیت مفهومی داستان، متفاوتتر از فیلمهای همسلفش باشد. به عنوان نمونهای آشکار میشود به آن زامبی بامزهای اشاره کرد که از ابتدای داستان او را در حالی میبینیم که تفنگی را به سمت سر خود نشانه رفته و البته نمیداند که باید با آن تفنگ چه بکند. او از ابتدای داستان تا انتها، همینطور با تفنگی نشانهرفته به سرش، میچرخد و میچرخد و کار خاصی هم نمیکند!
طلوع مردگان یکی از متفاوتترین فیلمهای زیرگونهی زامبیست که با داستانی جذاب، به مفهوم عمیق و اساسی زندگی بشری هم اشاره دارد و برای به ثمر نشاندنش، تمام عوامل درست را به کار میگیرد.
*برای خواندن یادداشت فیلمهای دیگر این کارگردان، نام دقیق او یا فیلمهایش را در کادر سمت چپ و بالا جستجو کنید.
امتیاز ۴/۵!پس همین الان باید ببینمش بعدا نظرمو میگم
فیلم ugly 2013 رو بهتون پیشنهاد می کنم
تصویری از جامعه ، خانواده ، مرد و زن
این فیلم جلوتر از زمان خودش هست و بنظرم داره وضعیت جامعه را در سال های نزدیک بیان میکنه
فیلمی سیاهه سیاه با کارگردانی فوق العاده زیبا
ممنون
دیدن هر لحظه از این فیلم لذت بخش بود مخصوصا صحنه هایی که در نقد بهش اشاره شد.
سلام
پیش خودم گفتم شاید این Video Essay را دوست داشته باشید
https://www.youtube.com/watch?v=iqlMQcfshIQ
سلام. بسیار جالب و جذاب بود. ممنون.
سلام من کلا با فیلمایی با موضوع زامبی حال نمیکنم و فیلمایی که دیدم رو خیلی دوس نداشتم این فیلمم تا حدود یک ساعت برام دیدنش سخت بود خیلی لذت نبردم اما از نیمه دوم بهتر شد مخصوصا با ورود اون گروه آدما.ولی حرف کلی فیلمو دوس داشتم.به نظرم نقد شما از خود فیلم خیلی بهتر بود.نمیدونم چرا موسیقی فیلمو هم خوشم نیومد.در کل مرسی بابت نقدای خوبتون
سلام و ممنون از شما. لطف دارید.
بافیلمهای زامبی دیگه متفاوت بود. اصلاترسناک نبود. نقدوارده به مراتب از خودفیلم جذاب تربود.
ممنون