.
حرف زن یکیه!
.
تاریخ سینمای جهان پر از فیلمسازهای زن و مردی است که خیلیهاشان به فراموشی سپرده شدهاند. فیلمسازهایی که به دلایل مختلف، در هیاهوی تاریخ کوتاه اما پررفتوآمد سینما، گم شدهاند و دیگر نشانی از آنها نیست. واقعیت این است که تاریخ سینما، دقیقاً آن چیزی نیست که ما میدانیم. درست مانند تاریخ جهان، تاریخ سینما هم پر از اتفاقها، آدمها و البته فیلمهاییست که اسم و آدرسی از آنها نداریم. با گسترش فضای مجازی و دسترسی به اطلاعات ریز و درشت، حالا راحتتر میتوانیم در میان این هیاهو جستوجو کنیم و به نتایجی برسیم. یکی از این نتایج، دسترسی به اسامی فیلمسازان مهجوریست که تنها یک فیلم در کارنامهشان دارند.
فیلمسازان تکفیلمه، جذابیت غیرقابل انکاری دارند. آنها مانند انسانهای مرموزی هستند که جایی به زندگیتان وارد میشوند، چند جملهای میگویند و بعد محو میشوند. دیگر آنها را نمیبینید اما همیشه گوشهای از ذهنتان را اشغال کردهاند و به دنبالشان پرسشهای فراوانی باقی گذاشتهاند: «چه شد؟». «چرا رفت؟». «اصلاً چرا آمد؟». «باز هم میبینمش؟» و…
چند سال پیش, فهرستی از کارگردانهای تکفیلمه تهیه کرده بودم. آنها هر کدام به دلیلی، فیلم دیگری نساخته بودند؛ یکی به این دلیل که فیلم اولش مورد توجه قرار نگرفت، ناامید شد و از سینما کنار کشید. یکی به این دلیل که فیلمش فروش نکرد و دیگر نتوانست سرمایهای برای ساخت فیلم دوم جور کند. یکی به این دلیل که هنوز نوبت ساخت فیلمی دیگر نرسیده بود. دیگری به این دلیل که اصلاً عمرش به دنیا نبود و بعد از ساختن اولین فیلم، به دیار عدم شتافته بود و… فهرست مورد بحث، به چندین صفحه شده بود و خب در میان آن اسامی، هم کارگردانهای زن دیده میشدند و هم مرد. با نگاهی به سراسر فهرست، به این نکته رسیدم که دنیای سینما، شلوغتر و بزرگتر از آن چیزیست که تصورش را میکردم. اگر کل تاریخ سینما را به سه بخش تقسیم کنیم، من تنها یک بخش آن را میشناختم.
طبعاً با جستوجو در تاریخ سینمای ایران هم به جزییات جذاب و بکری خواهیم رسید که شاید تنها تاریخنگاران این سینما به آن دست پیدا کرده باشند. جزییاتی مانند کشف فیلمسازانی که تنها با یک فیلم، بخشی از تاریخ این سینما را تشکیل دادهاند. نمونهها فراواناند: هوشنگ حسامی تنها فیلم کارنامهاش قیامت عشق (۱۳۵۲) را با حضور عزتالله انتظامی و فرشته جنابی ساخت. یا مصطفی عالمیان، امشب دختری میمیرد (۱۳۴۸) را ساخت و بعد دیگر خبری از او نشد. یا از همه معروفتر، هژیر داریوش که تنها با یک فیلم بلند داستانی یعنی بیتا (۱۳۵۱) جایگاهش را در تاریخ سینمای ایران به ثبت رساند. میتوان این اسامی را ادامه داد و احتمالاً به نتایج جالبی هم رسید. اما وقتی با توجه به موضوع این پرونده، پای فیلمسازان زن ایرانی به میان میآید، شاید کمتر کسی به آنها توجه نشان داده باشد یا حرفی از آنها زده باشد.
میگویند تاریخ سینما را مردان نوشتهاند. هر چند در بیستسی سال اخیر در سینمای ایران، زنها با ساخت فیلمهایی قابل توجه، جای خودشان را در میان مردهای فیلمساز باز کردند اما هنوز هم فیلمسازان زنِ مهجوری وجود دارند که هیچگاه دربارهشان حرفی زده نمیشود یا کمتر زده میشود. نام بردن از فیلمسازان زن اسمورسمداری که فیلمهای مهمی هم ساختهاند، چیز جدیدی نیست. در همین پرونده هم بیش از پیش با آنها، مختصات فیلمها و سینمایشان آشنا شدهاید. اما من میخواهم شما را به کنجهای ناشناختهای ببرم. کنجهایی که در آن فیلمسازانی مهجور و کمسروصدا، فیلم خودشان را ساختند و نامشان را با همان تکفیلم، در تاریخ سینمای ایران ثبت کردند. درست است که تاریخ سینما را مردان مینویسند، اما با نگاهی گذرا به اسامیای که در ادامه خواهد آمد، متوجه این نکته خواهیم شد که سینما برای همه است، مرد و زن هم ندارد. زنها هم پابهپای مردها، و گاهی حتی جلوتر از آنها، فیلمهای خودشان را ساختهاند و خیلیوقتها با همان یک فیلم، از مردهایی که چندین فیلم در کارنامهشان دیده میشود، جلوتر بودهاند.
این فهرست کامل نیست. تنها اشارهایست گذرا به نام چند فیلمساز زن ایرانی که یک فیلم در کارنامه دارند. قطعاً فیلمسازان زن تکفیلمه دیگری هم هستند که از قلم افتادهاند و شاید این یادداشت، خوانندگان را به این فکر بیندازد که به دنبال فیلمسازان گمنامی بروند که به هر حال گوشهای از تاریخ سینمای ایران را یدک میکشند، بدون آن که حتی شاید خودشان خبر داشته باشند. در میان این فهرست، نامهایی جدید هم دیده میشود که احتمالاً در آیندهای دور یا نزدیک، فیلمهای دومشان را خواهند ساخت اما تا آن زمان، فعلاً تکفیلمه حساب میشوند. فیلمسازان نهچندانشناختهشدهای هم هستند که به دلیل ساخت بیش از یک فیلم، جایی در این لیست پیدا نکردهاند اما قطعاً نمیتوانیم آنها را نادیده بگیریم. تاریخ سینما هم مانند تاریخ جهان، گوشههای پنهان زیادی دارد که یا دیده نشدهاند یا کمتر به آنها توجه شده است.
.
یاسمین ملکنصر
او که تحصیلکرده سینما از آمریکاست، با فیلمهایی که بازی کرده، شناخته میشود. درخشش او در سارا (داریوش مهرجویی)، سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل زن را برایش به ارمغان آورد. او در چند فیلم دیگر هم بازی کرد و البته مستندهایی هم ساخت و اکنون سالهاست که دیگر اسمی از او نشنیدهایم. اما ملکنصر در کارنامهاش تنها یک فیلم بلند سینمایی به نام درد مشترک دارد. فیلمی که سال ۷۳ ساخته شد و در جشنواره فجر دوره سیزدهم حضور داشت. البته درد مشترک ظاهراً در چند جشنواره خارجی هم حضورهایی داشت که به نتیجهای نرسید. فیلمی مهجور و ناشناخته با بازی خسرو شکیبایی، رضا کیانیان و خود کارگردان.
فیروزه و سیاوش زن و شوهری هستند که به مناسبت سالگرد ازدواج دو میهمان را به خانهشان دعوت کردهاند، زنی نویسنده (ملکنصر) و مردی که «آقای دکتر» (خسرو شکیبایی) خطابش میکنند. در طول شب و طی درد دل مردها و زن ها، رازهایی فاش میشود. خانم نویسنده و دکتر که هر دو توسط همسرانشان ترک شدهاند، به درک مشترکی میرسند.
کارگردان سعی میکند در خلال یک شب و تنها در یک لوکیشن، نقبی به روابط انسانها بزند، آنها را با گذشتهشان روبهرو کند و طی دیالوگهایی که کممایه و خستهکننده از کار در آمدهاند، تلاش میکند شخصیتهایش را به دیدگاه جدیدی از زندگی برساند. البته این فیلم سطحیتر از آن است که بخواهد حتی به چنین حوزههای نزدیک شود. رفتوبرگشتهای داستان برای واکاوی زندگی گذشته شخصیتهایش هم کاملاً بیاثر است و چیزی به داستان اضافه نمیکند.
اما فارغ از این امتیازهای منفی، نکته قابل توجه درد مشترک حضور چهار شخصیت در یک خانه است که با توجه به زمان ساخت فیلم (۲۵ سال پیش) و در چارچوب سینمای ایران، جسارتآمیز و نوگرا به نظر میرسد. نمیدانم الان ملکنصر کجاست یا چرا دیگر فیلمی نساخته است اما شاید اگر فیلم دیگری میساخت، حالا در گروه «هنر و تجربه» به اکران رسیده بود.
.
مروا نبیلی
با شنیدن نام او، حتی به نظر نمیرسد ایرانی باشد اما در واقع او متولد تهران است و یکی از فمینیستیترین فیلمهای سینمای ایران را ساخته که در حال حاضر هیچ نسخهای از آن موجود نیست. ولی شنیدهها حاکی از این است که خاک بکر یا خاک مهرشده که سال ۵۶ ساخته شد، به فیلمهای سهراب شهیدثالث پهلو میزند و داستان عجیبی هم دارد.
یک زن جوان در ایران پیش از انقلاب درگیر ارزشهای سنتی دهکدهه کوچک خود و آرزوهایی است که برای استقلال و فردیتش در سر میپروراند. امتناع از خانواده برای ازدواج اجباری این تلقی را برای دیگران ایجاد میکند که او دارای روح شیطانی است که باید به دنبال یک احضارکننده بگردند… داستان فیلم به اندازه کافی کنجکاویبرانگیز است و نشان میدهد که با یکی از آن فیلمهای مهم اما گمنام سینمای ایران مواجهیم.
نبیلی در در هنرستان تحصیل کرد و زمانی که در اثر شاخص فریدون رهنما، سیاوش در تخت جمشید حضور یافت، تمایل به فیلمسازی در او رشد کرد. بعد از آن به انگلستان و بعد نیویورک (آمریکا) رفت و کارهای هنریاش را در آن جا ادامه داد و چند فیلم کوتاه و مستند ساخت. اما خاک بکر تنها فیلم سینمایی او باقی ماند که در جشنوارههای جهانی هم درخشید.
خاک بکر نخستین بار سال ۱۹۷۷ در جشنواره فیلم لندن به نمایش درآمد و در ایران هرگز نمایش داده نشد. فیلمی که سال ۲۰۱۷، نسخه شانزدهمیلیمتریاش توسط موسسه فیلم بریتانیا به نمایش درآمد. خاک بکر را به لحاظ سبکی با ژان دیلمان شاهکار شانتال آکرمن مقایسه کردهاند.
.
شراره یوسفنیا
او مدرک کارشناسی کارگردانی سینما و کارشناسی ارشد بازیگری را از مجارستان گرفت، با ایفای نقش در راه و بیراه (سیامک شایقی، ۱۳۷۰) کارش را آغاز کرد و سپس در تئاتر و تلویزیون به فعالیت خود ادامه داد. البته فیلمهای زیادی بازی نکرد و حالا دیگر سالهاست که خبری از او نداریم. تنها فیلم کارنامهاش اینجا… آخر دنیا که سال ۸۲ ساخته شد، از چند جنبه قابل توجه است. مهمترینش این که تنها فیلمیست که یک کارگردان زن ایرانی در ژانر وحشت ساخته است. ژانری که در سینمای ایران چندان پایگاهی ندارد. یوسفنیا این فیلم را به همراه ابراهیم بخشی به طور مشترک ساخت. بخشی هم که در کارنامهاش تنها دوسه فیلم به عنوان صدابردار و صداگذار دیده میشود، اولین و آخرین فیلم کارنامهاش را ساخت و بعد از آن دیگر از او هم خبری نداریم.
اما اینجا … آخر دنیا از جنبه دیگری هم جالب است و آن هم این که اولین فیلم سینمایی الناز شاکردوست محسوب میشود. با دیدن بازی او در این فیلم اصلاً نمیتوانیم حدس بزنیم در آینده به چه جایگاهی در سینمای ایران خواهد رسید، مخصوصاً در آن صحنهای که به خاطر حمله ارواح به خانهاش، از ترس میلرزد و در حالی که با دوستش تلفنی حرف میزند، میگوید: «خونه ما پر از روحه»! بازیهای تصنعی همه بازیگران، به همراه داستانی گنگ و بیسروته، و افکتهای صوتی و تصویری بهشدت دستمالیشده، اولین و آخرین فیلم یوسفنیا را تبدیل به یک کمدیناخواسته میکند.
اما با این حال نمیتوانیم از کنار ساخته شدن چنین فیلمی بیتوجه رد شویم و نادیدهاش بگیریم. هنگامی که قرار است از فیلمهای ترسناک انگشتشمار سینمای ایران یاد کنیم، هیچگاه اتفاق نیفتاده که این فیلم را هم در کنار آنها بگذاریم. حالا وقتش است که با این یادآوری، یوسفنیا را تنها زن فیلمسازی بنامیم که در ژانر وحشت فیلمی ساخته است. خبر نداریم چرا دیگر فیلمی نساخت و یا اصلاً کجاست و چه میکند اما شاید اگر فیلمهای دیگری در ژانر ترسناک میساخت، حالا برای خودش طرفدارانی داشت.
.
تهمینه اردکانی
یکی از نافرجامترین داستانهای این نوشته، مربوط به زندگی نهچندان بلند تهمینه اردکانی است. کارگردانی که در سالهای نوجوانی به فعالیتهای اجتماعی و مذهبی علاقه پیدا کرد و در روزهای انقلاب به اتفاق گروهی از دیگر دختران اعلامیه پخش میکرد. با شروع جنگ ایران و عراق به جبهه رفت و در آن جا علاوه بر مداوای سربازان مجروح، به کار عکاسی نیز مشغول شد. او فارغالتحصیل فیلمسازی از جهاد دانشگاهی دانشکده هنرهای زیبا بود و کار فیلمسازی را از سال ۶۳ با ساختن فیلمهای کوتاه آغاز کرد. بعد از ازدواج، در سال ۶۴ به اتفاق همسرش برای ادامه تحصیل عازم مسکو شد و در حالی که دو فرزند داشت، در رشته فیلمنامهنویسی ادامه تحصیل داد. اما اتفاقی تلخ، مانع شد تا اردکانی به جز یک فیلم که در سال ۶۵ و با نام گلبهار ساخت، دیگر فیلمی بسازد و همهچیز برای او به اتمام رسید. در شامگاه ۲۶ اسفند ۱۳۷۲ هواپیمایی که او، دو فرزند و همسرش در آن از مسکو به تهران میآمدند هدف موشک نیروهای درگیر جنگ قرهباغ قرار گرفت، سقوط کرد و او به همراه خانوادهاش جان باختند؛ پایانی تلخ بر پرونده و زندگی فیلمساز زنی که همپای مردها در جبههها جنگیده بود.
گلبهار داستان دختر معلولی به همین نام است که بر اثر تصادف، فلج شده و دیگر میلی به زندگی ندارد. خانوادهاش که توانایی نگهداری از او را ندارند، در بیمارستان بستریاش میکنند. گلبهار در آن جا هم ناامیدتر از همیشه، روزه سکوت میگیرد و به همهچیز پشت پا میزند، اما پرستاری به نام مهری، سعی میکند گلبهار را به زندگی برگرداند.
این روزها دیگر دیدن فیلم بسیار سخت است. فضای تخت و شخصیتهای تکبعدی که مدام شعر میخوانند و شعار میدهند، آنقدر کهنه و نخنما هستند که گاهی از دیدن برخی صحنههایش ناخودآکاه خنده به لبان آدم مینشیند. نپختگی کارگردان و نابلدی او در لحظهلحظه فیلم هویداست و به همین دلیل گلبهار اثری کاملاٌ فراموششدنیست. و شاید همین ضعف مفرط فیلم باعث شد که تا هفت سال بعد از آن هم، کارگردان نتواند فیلم دیگری بسازد و بعد هم که آن مرگ دردناک خانوادگی از راه رسید و همهچیز تمام شد.
شاید اگر اردکانی حالا بود و باز هم فیلم میساخت، میتوانست تبدیل به فیلمساز موفقی شود و اسمش در صدر جدول کارگردانهای زن سینمای ایران قرار بگیرد، اما با مرگ او نامش هم به فراموشی سپرده شد. نزدیک به ده سال پیش کتابی با نام قطار احمر منتشر شد که ظاهراً زندگی نامه تهمینه اردکانی را روایت میکرد. این کتاب را نخواندهام، اما در صورت موجود بودن، کنجکاو خواندنش هستم تا در جریان زندگی یکی از گمنامترین فیلمسازان این سرزمین که در گوشهای از سینمای ایران ظاهر و بلافاصله غیب شد، قرار بگیرم. از نکتههای جالب گلبهار، اولین حضور مهرانه مهینترابی در سینماست. احتمالاً خانم مهینترابی، خاطرههای جالبی از این کارگردان گمنام دارد.
.
گراناز موسوی
او که ساکن استرالیاست، شعر میگوید و چند کتاب شعرش هم در ایران به چاپ رسیده است. بازیگری را هم به شکل معدود و در دوسه فیلم پیگیری کرد و بعد از آن تنها یک فیلم در سال ۸۹ با نام تهران من، حراج ساخت که حرف و حدیثهای زیادی پیرامونش شکل گرفت. مرضیه وفامهر، بازیگر فیلم، به خاطر نوع پوشش و گذر از خط قرمزها به زندان محکوم شد. موسوی فیلمش را یک کار دانشجویی خواند و از این که به شکلی گسترده در اینترنت پخش شده است، اظهار بیطلاعی کرد. ظاهراً هیچوقت هم مشخص نشد این فیلم چهگونه به فضای مجازی راه پیدا کرد. به هر حال تنها فیلم کارنامه گراناز موسوی، حکایت پردستانداز دختری به نام مرضیه است که قصد رفتن به استرالیا را دارد ولی در آخرین لحظههای حضورش در ایران، متوجه میشود به ایدز مبتلا شده است. در نهایت او مجبور میشود با فروش تمام وسایل زندگیاش، قاچاقی از کشور خارج شود.
اگر قرار باشد لفظ «سیاهنمایی» را برای فیلمی به کار ببریم، تهران من، حراج بهترین گزینه است. فیلمساز در تمام صحنهها و لحظههای فیلمش، سعی کرده هر چیزی که از مشکلات و گرفتاریهای آدمها در ایران میداند، به ما نشان بدهد و بهاصطلاح اعتراض کند. در تکتک صحنهها، بدبختی و کمبود میبینیم و در واقع با یک سیاهنمایی مطلق روبهرو هستیم که آنقدر تلخ (نه به معنای خوبش) و بیجهت سیاه است که گلدرشت و شعاری به نظر میرسد. البته از آنجایی که ظاهراً فیلم با حمایت یک شرکت خارجی ساخته شده، خط قرمزها کاملاً شکسته میشود. حجاب چندانی وجود ندارد و در یکیدو صحنه مرضیه و دوستش سامان کنار هم دراز کشیدهاند و ما حتی لباس زیر او را هم کنار تخت میبینیم!
اولین (و آخرین؟) فیلم گراناز موسوی، فیلم خوب و تأثیرگذاری نیست اما با توجه به حالوهوا و شکستن خط قرمزها در طول داستان، تبدیل به یکی ازجسورانهترین فیلمهایی میشود که به شکل عجیبی در خود ایران ساخته شده است. فیلمی که توانست از زیر سانسور فرار کند، حرف خودش را بزند و البته کارگردانش را هم به آن سوی آبها روانه کند!
.
آناهیتا قزوینیزاده
او متولد تهران است و رتبه اول کنکور هنر را دارد. یکی از دانشآموختگان کارگاههای فیلمسازی عباس کیارستمی که به آمریکا مهاجرت کرد و غیر از چند فیلم کوتاهی که در کارنامهاش دارد و برای یکی از آنها یعنی سوزن جایزه نخست سینهفونداسیون را از جشنواره کن سال ۲۰۱۳ به دست آورده، همکار فیلمنامهنویس مرتضی فرشباف در سکوت هم بود. اما تنها فیلم بلند داستانی کارنامه قزوینیزاده تا این لحظه، آنها نام دارد.
داستان آنها درباره نوجوانیست به نام جی که بین دختر و پسر بودن معلق مانده است. او مدتیست داروهایی مصرف میکند تا مسایل هورمونیاش به تعویق بیفتد و او بتواند دربارهه آینده جنسیاش تصمیم بگیرد. ورود خواهر و نامزد ایرانی او، جی را بیش از پیش به این فکر میاندازد که چه تصمیمی درستتر است. قزوینیزاده تلاش میکند درگیریهای ذهنی جی را به مخاطب نشان بدهد اما کار سختیست که از پس آن برنمیآید. مخصوصاً وقتی فیلم وارد زندگی نامزد ایرانی خواهر جی میشود و روزمرگی آن خانواده را میبینیم و دقایقی طولانی از جی دور میشویم، هر چند حالوهوای فیلم کمی جذابتر میشود، اما در این میان داستان جی و درگیریهای ذهنیاش را هم فراموش کردهایم و در نهایت متوجه نمیشویم جی چهگونه برای آیندهاش تصمیم میگیرد و این که بالاخره قرار است چه اتفاقی بیفتد.
قزوینیزاده سعی میکند کیارستمیوار، آن چنان که از استادش آموخته، مختصر و مفید حرف بزند و سکانسهایی طراحی کند که در عین سادگی، پیچیدهاند و قرار است به عمق ذهنیات یک نوجوان رسوخ کنند. فیلمی بهاصطلاح «هنری» که مخاطبش را به سختی پای فیلم نگه میدارد و در نهایت هم چیز چندانی دستش را نمیگیرد. باید منتظر ماند و دید آیا قزوینیزاده فیلم جدیدی خواهد ساخت یا نه.
.
صدف فروغی
او اکنون ساکن مونترال کاناداست اما تحصیلاتش را در رشته فلسفه فیلم در پاریس گذراند. فروغی چندین فیلم کوتاه در کارنامهاش دارد و سال ۹۵ اولین فیلم بلند داستانیاش را با بازیگران جوان و ناشناخته ساخت.
آوا داستان دختر ۱۶ سالهای از طبقه متوسط مرفه تهران است که زندگی روزمرهاش بین دبیرستان، کلاس ویولون و خانه خلاصه میشود. مادر آوا که بسیار سختگیر و کنترلکننده است، از دوستی آوا با یک پسر دچار بیاعتمادی به دخترش میشود و میخواهد او را برای تست بکارت به پزشک متخصص زنان ببرد. این موضوع آوا را آزار میدهد و او احساس میکند که به حریم خصوصیاش تجاوز شده است. به این شکل بیاعتمادی بین آوا، والدینش و همچنین معلمانش بیشتر میشود و البته به همین اندازه، سختگیریها هم بیشتر میشود. آوا دیگر اجازه ندارد بیرون برود، علائق هنریاش را پی بگیرد یا با دوستپسرش قرار بگذارد. همین باعث میشود که او احساس انزوا و خفگی کند. داستانی از بلوغ دختران نوجوان و پا گذاشتن آنها به دورهای سخت و خطرناک که میتواند آینده زندگیشان را تحت تأثیر قرار دهد. فروغی تلاش میکند به ذهنیات و دغدغههای آوا نزدیک شود و از خلال آن، البته به اوضاع و احوال جامعه ایران هم نقبی بزند.
با این که آوا برنده جایزه فدراسیون جهانی منتقدان فیلم (فیپرشی) شد، فروغی تاکنون فیلمی نساخته و البته امیدواریم که کارنامه او تکفیلمی باقی نماند.
.
سودابه مرادیان
یکی دیگر از کارگردانهای زن سینمای ایران که مدتی پیش اولین فیلم بلند داستانیاش یعنی پولاریس به تهیهکنندگی بهرام رادان و با بازی او، در گروه هنر و تجربه اکران شد. فیلمی که سال ۱۳۹۴ و در آمریکا ساخته شد و نویسندگی آن را مرادیان به همراه نغمه ثمینی بر عهده داشت. مرادیان تا پیش از ساخت پولاریس فیلمهای مستند و کوتاهی ساخته بود و در جشنوارههای خارجی زیادی هم شرکت کرده بود. او سال ۱۳۸۸ به آمریکا مهاجرت کرد و این فیلم، تا امروز، تنها فیلم او باقی مانده است.
.
فلورا سام
او در زمینه بازیگری، شناختهشدهتر است اما در واقع بیش از بازی، برای تلویزیون سریال نوشته و کارگردانی کرده است. سریالهایی مانند توطئه فامیلی، تا…رهایی، ما فرشته نیستیم و … اما تا امروز، تنها فیلم سینمایی او که یکیدو سال پیش به اکران شد، قرارمون پارک شهر نام دارد که در گیشه بهسختی شکست خورد و دیده نشد.
آن ها برنده دوربین طلا جشنواره کن نشده عزیز جان. تو سال ۲۰۱۷ تو بخش نمایش های ویژه جشنواره کن به نمایش دراومد که اون هم طبق قانون جشنواره کن بود(اگر فیلمسازی جایزه سینه فونداسیون رو تو کن بگیره اولین فیلم بلندش در یکی از بخش های کن پذیرفته می شه). برخورد سردی هم تو کن با فیلم شد.اون سال جایزه دوربین طلای کن یه فیلم زن جوان(Montparnasse Bienvenue) از فرانسه اهدا شد.
بله. حق با شماست. اشتباه از من بود. ممنون.
صرفاً جهت کمی تکمیل مطلب :
مرجان -شهلا ریاحی
مریم و مانی – کبری سعیدی
نیلوفر-سابین ژمایل
زنان بدون مردان-شیرین نشاط
کارواجار-آناهید آباد
شب گذشته-مسی تاجدین
خانه ای در جهنم-سوسن تسلیمی
عصر جمعه-مونا زندی (اشتباه نکنم یه فیلم دیگه ام ساخته)
شرایط-مریم کشاورز
بودا از شرم فرو ریخت-حنا مخملباف
منم لیست مشابه ای چن سال پیش تهیه کرده بودم البته همراه با فیلمسازهای مرد تک فیلمه با فیلمهای کنجکاو برانگیزی مثل بادسرخ جمشید ملک پور و یا قصه خیابان دراز محسن تقوایی…
مروا نبیلی هم البته یه فیلمه دیگه خارج از ایران ساخت به اسم آوازهای شبانه با چند تا بازیگر آسیایی که بسیار کسالت بار بود.تو سایت و فرم خدا بیامرز سورئال موویز هم اون و هم خاک مهر شده با کیفیتهای درب و داغون قرار داشتن…
مرسی از شما … البته لیست من و شما رو اگه کنار هم بذاریم، باز هم چن نفر دیگه هستن هنوز … حالا امیدوارم دوستان دیگه بیان و فهرست رو کاملتر کنن … ضمن این که مونا زندیحقیقی، «بنفشهی آفریقایی» رو ساخت و توی این فهرست جا نمیگیره … به هر حال ممنونم … لطف کردین.
مطلب خیلی عالی بود حتی با اینکه هیچ فیلمی ندیدم و قرار هم نیست ببینمشان اما مطلب زیر خاکی بود و ارزشمند.
❄
دیدن نام آدم ها و مکان های فرنگی، گم شدن این ناشناخته ها در تاریخ و بی اطلاعی ازشان
همه برایم جالب توجه بود در متن. ممنون ❤️
خوشحالم که دوست داشتی. ممنون