نیم‌نگاهی به «حمال طلا»؛ بوش بَده، اما پولش خوبه!

نیم‌نگاهی به «حمال طلا»؛ بوش بَده، اما پولش خوبه!

حمال طلا ایده‌ی دست اولی دارد، اما متأسفانه به شکل ناجوری هدرش می‌دهد، یعنی در بیست‌دقیقه‌ی پایانی ناگهان موضوع دیگری را پیش می‌کشد که به هیچ عنوان هم‌سنگ ایده‌ی اولیه نیست. انگار فیلم به فضای دیگری برده می‌شود و این موضوع ضربه‌ی بزرگی به داستان اصلانی می‌زند، داستانی که فضای عجیبش بین طنز و جدی در نوسان است و حسابی هم موفق. یک کمدی سیاه که بوی فضولات انسانی‌اش در آن یک ساعت ابتدایی، مشام‌مان را پر می‌کند.

 اوضاع‌واحوال رضا و چرخیدن او در میان فضولات برای رسیدن به طلا، تصویر تلخ و گزنده‌ای‌ست که فیلم‌ساز به کل جامعه تسری‌اش می دهد، البته یواشکی! وقتی رضا و گروهش مشغول حمل فضولات هستند و در عین حال با موزیکی شاد می‌رقصند، تصویر اصلانی از جامعه‌ی این روزهای ما بیش از پیش مشخص می‌شود؛ تصویری که حالا بعد از دو سال از زمان ساخت فیلم، واضح‌تر و واقعی‌تر هم به نظر می‌رسد.  

اصلانی نشان می‌دهد علاوه بر فیلم‌برداری در کارگردانی هم دست پُری دارد. سکانس‌ها اغلب طولانی هستند و بدون قطع. دوربین، آرام حرکت می‌کند تا آدم‌های سیاه‌بخت داستانش را گیرافتاده در محیط‌هایی بسته و تنگ نشان بدهد. دو نمونه از دکوپاژهای فکرشده‌ی کارگردان موضوع را روشن می‌کند: گروهی از مردان با موسیقی جذابی که در به ثمر نشستن فضای دیوانه‌وار یک ساعت ابتدایی فیلم نقش مهمی بازی می‌کند، وان پر از فضولات انسانی را به بالای تپه‌ای حمل می‌کنند. این صحنه آدم را یاد فیلم‌های فلسفی و هستی‌شناختی از جنس برگمان می‌اندازد! صحنه‌ی دوم، سکانس مزایده است؛ رضا در پایین کادر و صاحب چاه بالای سر او ایستاده، اما وقتی رضا مزایده را برنده می‌شود، به پیش‌زمینه‌ی کادر می‌آید و دیگرانی که مزایده را باخته‌اند، در پس‌زمینه دیده می‌شوند. این جابه‌جایی به‌خوبی موقعیت رضا را نشان می‌دهد.

اما باز هم حیف که این صحنه‌ها و البته نیمه‌ی خوب ابتدایی با رسیدن به ماجرای خرید سکه و حباب بازار و آن ایده‌ی پایانی به قهقرا می‌رود. راحت‌ترین کاری که می‌شد برای پایان‌بندی فیلم انجام داد همین ایده‌ای‌ست که متأسفانه اصلانی انجامش می‌دهد و رشته‌ها را پنبه می‌کند.

پاسخ دادن

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سینمای خانگی من – نقد و بررسی فیلم