نگاهی به بازی آنتونی هاپکینز در بقایای روز The Remains of the Day

نگاهی به بازی آنتونی هاپکینز در بقایای روز The Remains of the Day

  • این یادداشت در شماره ۳ مجله «فیلم امروز» منتشر شده است
  • رسم‌الخط این یادداشت بر طبق رسم‌الخط مجله «فیلم امروز» تنظیم شده است

.

چشم‌هایش…

.

بقایای روز فیلمی‌ست تمام و کمال متعلق به آنتونی هاپکینز. او در این‌جا بیش از هر فیلم دیگری سررشته کار را در دست دارد. نقش او، مرد میان‌سالی‌ست به نام استیونز که یک خدمتکار حرفه‌ای‌ست. خدمتکاری که در عمارتی اعیانی کار می‌کند. صاحب این عمارت اعیانی، مردی انگلیسی و سیاست‌مداری مشهور است که در بحبوحه جنگ جهانی دوم از آلمانی‌ها حمایت می‌کند. او با برگزاری جلسه‌های مهم، اوضاع و احوال جامعه را زیر نظر دارد. این در حالی‌ست که استیونز بدون توجه به اتفاق‌های جامعه، فقط به کارش می‌پردازد. برای او اهمیتی ندارد که آن بیرون چه غوغایی به پاست. او آدمی خشک و شق‌ورق با لباس‌هایی همیشه‌اتوکشیده و موهایی همیشه‌روغن‌زده است که کلیه امور آن عمارت اعیانی را زیر نظر دارد. آدمی به‌شدت دقیق و وسواسی و منظم که کارش بر هر چیز دیگری برایش ارجحیت دارد، چه عشق به پدر باشد، چه عشق به جنس مخالف و چه تحولات سیاسی و اجتماعی و جنگ و خون‌ریزی.

ظرافت کار هاپکینز در این فیلم این‌جاست که او باید ظاهری خشک داشته باشد اما درونی پرغوغا. هاپکینز موفق می‌شود از استیونز شخصیتی عجیب بسازد که در هر حالتی با تمام قدرت به کار خودش ادامه می‌دهد. به عنوان مثال وقتی خبر می‌رسد که پدر پیرش درگذشته، هیچ‌گاه حاضر نمی‌شود کار را رها کند. لحظه‌ای که با شنیدن خبر مرگ پدر در میانه کارهایش، اندکی مکث می‌کند، به‌خوبی پیداست که چه در دلش می‌گذرد اما او آدم حرف‌ها و حرکات احساسی نیست. شاید یادش نداده‌اند، شاید هم نخواسته این‌طور باشد.

همچنان که انگار بیان عشق هم برای او سخت است و البته این سخت‌ترین قسمت اجرای هاپکینز نیز هست. جایی که باید عشقش به خدمتکار جوان عمارت، خانم کنتون را پنهان کند. او با نگاه‌های پرتمنایش به زن که درست برعکس مثلاً نگاه‌های مطیعانه‌اش به ارباب عمارت است، می‌خواهد فریاد بزند که تا چه حد عاشق اوست اما او آدمی نیست که به‌راحتی این چیزها را ابراز کند. اصرار عجیبی دارد برای ابراز نکردنش. او با ریز و درشت کردن چشم‌ها، ریختن حس‌وحال در آن‌ها و البته لحن متفاوت صدایش و ابراز کلمات در حالت‌های متفاوت، چنان رنگی به این نقش می‌زند که هیچ بازیگر دیگری را نمی‌توانیم جایش تصور کنیم.

سال‌ها بعد وقتی دوباره در سن پیری خانم کنتون را ملاقات می‌کند، انگار درون چشم‌هایش چشمه‌ای طراحی کرده‌اند که می‌جوشد اما سررریز نمی‌شود. او در تمام طول مدت ملاقاتش با خانم کنتون، هر چند آرام به نظر می‌رسد اما در واقع عاشق دل‌خسته و پرتب‌وتابی‌ست که تمام تلاشش را می‌کند احساساتش را مخفی نگه دارد. در لحظه‌هایی حتی برای این‌که خودش را لو ندهد، وقتی به آن اوج‌های احساسی می‌رسد و می‌فهمد که راهی جز جدایی برایش قابل تصور نیست، نگاه‌هایش را از زن مخفی می‌کند.

هاپکینز در بقایای روز مانند همان عمارت بزرگ و مرموزی‌ست که بخش مهمی از زندگی‌اش را در آن کار می‌کند. او هم مانند آن عمارت، تودرتو، غیرقابل‌نفوذ و سفت‌وسخت است. در ذهن پیچیده و هزارتوی او مانند هزارتوی اتاق‌های بی‌پایان عمارت، اتفاق‌هایی رخ می‌دهد، عشق‌هایی شکل می‌گیرد، یأس‌ها و امیدهایی به وجود می‌آید اما در نهایت چیزی از آن بیرون درز نمی‌کند. هاپکینز موفق می‌شود با یک نمایش خیره‌کننده و به‌شدت درون‌گرایانه، حس‌وحال همان عمارت عظیم و بی‌خلل را درون فیلم جاری و مخاطب را مسحور خود کند.

 

یک دیدگاه به “نگاهی به بازی آنتونی هاپکینز در بقایای روز The Remains of the Day”

  1. اتان هاوک گفت:

    حتما خواهم دید.

پاسخ دادن

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سینمای خانگی من – نقد و بررسی فیلم