اگر من نبودم جهان چیزی کم نداشت؟

واقعاً بی‌رحمانه است که کسی بگوید من آدم مهمی نبوده‌ام. من هم در تریخ جهان سهمی داشته‌ام. روزی گونه کودکی را، دخترکی را بوسیده‌ام و چیزی نوشته‌ام که جایی چاپ شده و کسی پشت کوهی که هرگز نمی‌دانستم  حتی وجود دارد آن را خوانده و حظ برده است. سیبی را از درختی چیده‌ام که اسمش آوایی شبیه «گلناز» داشت و هنوز جوان بود. به خاطر عطری بی‌تاب شده‌ام و یک بخاری هیزمی را با چند تکه چوب سبز جنگلی تا صبح روشن نگه داشته‌ام. یک بار قاصدکی سفید بر شانه‌ام نشست. یک بار یک مداد سیاه سوسمارنشان شش تومنی از نوشت‌افزارفروشی «بامداد» دزدیدم. هفت ساله که بودم برای دخترعمه‌ام آن‌قدر تمشک چیدم که سرانگشت‌هایم خونی شد و زخم‌هایم روی بوته تمشک چکه می‌کرد. ده سال بعد، دوست همان دخترعمه‌ام را زیر آلاچیق خانه خانم‌جان دزدکی بوسیدم و در رفتم. یادم هست که خندیده بود اما اخم هم کرده بود. تا چهارده سالم شود هفت‌تا دوچرخه دست‌دوم عوض کردم؛ دور دسته‌اش روبان‌های رنگی می‌پیچیدم و زین‌اش را با اسپری رنگ می‌کردم، بعد سی چهل تومن بالاتر می‌فروختم که یکی بهترش را بخرم. یک بار یک کفش‌دوزک قرمز را که خال‌های سیاه بال‌اش شسته شده بود از تار عنکبوت نجات دادم. شب تاسوعایی لاستیک ماشین کریم بی‌رحم را پنچر کردم که دیگر جلوی دیوارکوب هیأت ما پارک نکند. همه این‌ها کافی نیست تا آدم به حساب بیایم؟ اگر من نبودم جهان چیزی کم نداشت؟ هزاران بار خوابیدم و بیدار شدم، میلیون‌ها بار نفس کشیدم و سرفه کردم، صدها بار خداوند را به نام‌های مختلفش صدا زدم… اگر همه این‌ها نبود از وزن زمین کم نمی‌شد؟

(اگر باران دریا بود / شاهین شجری‌کهن / نشر روزنه)

پاسخ دادن

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سینمای خانگی من – نقد و بررسی فیلم