.
بدمنی که عاشق هاچ زنبور عسل بود
.
شاید به یادشان نیاوریم، شاید فکر کنیم کار مهمی نکردهاند، شاید تصور کنیم سینما بدون حضور آنها هم سینما میشد اما واقعیت این است که خیلی از آدمهای این سینما که چنین تصوری دربارهشان داریم، بخش مهمی از تاریخ تصویری این ممکلت را ساختهاند و شانههایشان ستونی بوده برای نسلهای بعد. متأسفانه از این افرادِ دستکمگرفتهشده در سینمای ما بهوفور یافت میشوند. افرادی که نهتنها در حافظهها بلکه حتی در جستوجوهای اینترنتی نیز اطلاعات غلطی از کارنامه و کارهایشان وجود دارد. یکی از این نامها که نزدیک به چهل دهه در این سینما فعالیت کرد و به شکلی خودخواسته غالباً در نقشهای منفی ظاهر شد، نرسی کُرکیا بود. هنرپیشهای خوشتیپ و البته به گفته همکاران و دوستانش منضبط و بادیسیپلین که در واقع قهرمان بوکس و موتورسواری بود. حکایت ورود او به سینما جالب است؛ یک روز خسرو پرویزی به تماشای مسابقه موتورسواری نشسته بود که چشمش به یکی از موتورسواران خوشاستایل خورد و همان جا تصمیم گرفت او را در فیلمی بازی دهد. این آغاز کار نرسی کرکیا بود.
غمانگیز است که با مراجعه به اینترنت، حتی تعداد فیلمهای او را به اشتباه نوشتهاند. در «ویکیپدیا» او شصت فیلم بازی کرده اما به گواه دخترش، یلنا کرکیا که اکنون عکاس، دستیار اول کارگردان و برنامهریز سینما است، او بیش از صد فیلم در کارنامه دارد که ظاهراً خودِ نرسی کرکیا حتی نام دقیق آنها را نیز در جایی یادداشت کرده بود. علاقهاش به کارهای بدلکاری و اکشن او را به دورههای حرفهای بدلکاری در انگلیس کشاند. در واقع میتوان او را جزو اولین نسلهای بدلکاران ایرانی به حساب آورد که برای کارشان ارزش قائل بودند و با جان و دل به دل خطر میزدند. او همیشه کارهای بدلکاری را خودش انجام میداد. در پادزهر (بهرام کاظمی) صحنهای بود که نرسی کرکیا باید با اتومبیل وارد یک دکه روزنامهفروشی میشد. با توجه به موقعیت صحنه و حرکت دوربین، به طراح صحنه تذکر داد برشی که برای الوارهای چوبی در نظر گرفته درست نیست و قطع به یقیق با ورود اتومبیل به دکه، الوار خواهد شکست و به سمت خودش برخواهد گشت. طراح صحنه قبول نکرد. نرسی کرکیا طبق برنامه با اتوموبیل به کیوسک وارد شد و دقیقاً همان اتفاقی که پیشبینی میکرد افتاد. پیشانیاش خونریزی کرد و راهی بیمارستان شد.
او را با نقشهای منفیاش به یاد میآوریم (ای کاش به یاد بیاوریم) و این موضوع ناشی از علاقه او به ایفای اینگونه نقشها بود چون اعتقاد داشت نقش منفی، نقش مثبت را میسازد. میگفت هر وقت فیلمی اکران شد و مخاطب به هنرپیشه نقش منفی فحش داد معنایش این است که نقش را خوب بازی کرده است. یلنا کرکیا، خاطرهای جالب تعریف میکند: «پدر در فیلمی به نام حسنفرفره (رضا صفایی) بازی کرده بود. در این فیلم نقشی بسیار منفی داشت. روزی مادربزرگم (مادرِ نرسی کرکیا) به سینما میرود تا فیلم پسرش را روی پرده تماشا کند. دو خانم جلوی مادر نشسته بودند و با تماشای شخصیت منفی داستان نفرینش میکردند. مادر در نهایت طاقت نیاورد و دو خانم تماشاگر را خطاب قرار داد که: این پسر من است، خیلی هم بچه خوبیست. چرا بدوبیراه میگویید؟!
واقعیت این است که یکی از «بدمن»های تاریخ سینمای ایران، جزو خوشقلبترین، نازکدلترین و رئوفترینها بود. باورتان میشود او که عاشق کارتون بود، هنگام تماشای کارتونی مانند هاچ زنبور عسل اشک میریخت؟ انگار نقشهای منفیاش روی پرده باعث میشدند در زندگی شخصی بیش از پیش دلرحم و احساساتی شود. دلرحمی و البته نظم و انضباط و انعطاف نرسی کرکیا در میان همکارانش هم مشهور بود. به عنوان مثال بهرام کاظمی، کارگردان پادزهر که غیر از این فیلم، یکیدو بار دیگر هم با او کار کرد از آقامنشیاش سر صحنه گفت.
نرسی کرکیا البته نقشهای مثبت هم بازی کرد. به عنوان مثال پیش از انقلاب در فیلمی به نام آدم و حوا (امیر شروان) در نقشی کمدی ظاهر شد. پس از انقلاب نیز گاهگداری در نقشهای مثبت حضور داشت. مثلاً در سریالی مانند در مدار نقرهای (مسعود فروتن) باز هم نقشی مثبت با رگههایی از طنز ایفا کرد و آنقدر در این نقش خوش درخشید که کارگردان سریال، بعد از پایان یکی از صحنههای مهم فیلم گفت: «نرسی و تولدی دیگر!»
اتفاقی که در صحنهای از کیمیای مهر (محمدتقی رنجبر) افتاد نشان داد کُرکیا چه تسلطی دارد و چهگونه میتواند خودش را وقف نقشهایی غیر از نقشهای منفی نیز بکند؛ در صحنهای از سریال قرار بود به پنجره خانه دخترش نگاه کند و به گریه بیفتد. با گریه او، تمام عوامل پشتصحنه نیز اشک میریختند.
نرسی کرکیا در داستان سینمای ایران، جایگاه مشخص و البته موفقی دارد، هر چند کم دیده شده باشد و هر چند خیلیها اسمش را نشنیده باشند. یادش گرامی.
پینوشه تازه روی کار اومده بود. یک خبرنگار اومد جلوی سینه رییس جمهور. پینوشه گفت: شما کاری داشتی؟
گفت: من اومدم فقط بگم پابلو نرودا مُرد.
آقا دامون. سلام.
من فقط اومدم بگم: فیلم آبی گرم ترین رنگ است از ۲۵۰ فیلم برتر آی ام دی بی حذف شد. خداحافظ.خخ
سلام. خبر خوبی بود!