کوتاه درباره‌ی چند فیلم؛ هشتادوچهار

کوتاه درباره‌ی چند فیلم؛ هشتادوچهار

۱

  • نام فیلم: درخت گردو
  • کارگردان: محمدحسین مهدویان
  • محصول: ۱۳۹۸

قادر کارگر ساختمان است و همراه با زن و سه بچه‌اش در نواحی مرزی روزگار می‌گذارد تا این که یک روز هواپیماهای عراقی، بمب‌های شیمیایی‌شان را در اطراف محل زندگی آن‌ها خالی می‌کنند و خانواده‌ی قادر، همگی شیمیایی می‌شوند. قادر باید خانواده را به بیمارستان برساند و راه حلی پیدا کند…

بیرون کشیدن داستانی واقعی از دل جنایت‌هایی که طی جنگ ایران و عراق اتفاق افتاد البته که خوب است اما پرسش این‌جاست که نشان دادن پوست‌های تاول‌زده و جسدهای بی‌جان و تدارک صحنه‌های اشک‌انگیز و حال‌به‌هم‌زن چه مزیتی دارد و به چه قیمتی؟ فیلم به جای شخصیت‌پردازی و تمرکز روی داستانش، چنان روی لحظه‌های اعصاب‌خردکن تمرکز کرده که از حد تحمل آدم خارج است. طبیعتاً به تصویر کشیدن این صحنه‌ها، زبردستی مهدویان را بیش از پیش نشان می‌دهد اما نهایت ماجرا چیست؟ این که این اتفاق‌ها با همین جزییات و قطعاً دردناک‌تر و هول‌انگیز در واقعیت هم پیش آمده، غیرقابل‌انکار است اما بازسازی موبه‌موی‌شان بدون این که در تاروپود شخصیت‌پردازی درست و داستان‌پردازی پروپیمان و ساختار حسابی جا خوش کند، چه اتفاق مهم و چه هنری است؟ 

*برای خواندن یادداشت‌ فیلم‌های دیگر این کارگردان، نام دقیق او یا فیلم‌هایش را در کادر سمت چپ و بالا جستجو کنید. 

۲

  • نام فیلم: دشت خاموش
  • کارگردان: احمد بهرامی
  • محصول: ۱۳۹۸

لطف‌الله مردی تنها است که به‌عنوان سرکارگر در یک کوره‌ی آجرپزی کار می‌کند. او واسط و رابط میان صاحب کوره و کارگران است. آقاخان (صاحب کوره) روزی همه‌ی کارگران را جمع می‌کند و خبری به آن‌ها می‌دهد که زندگی آن‌ها را دچار دگرگونی می‌کند…

فضای تلخ و تیره‌وتار فیلم، آینده‌ی تباه آدم‌هایی‌ست که هیچ راهی به سمت نور ندارند. فیلم آینه‌ی تمام‌نمای جامعه‌ای‌ست رو‌به‌انحطاط که کارگرها قشرهای مختلف آدم‌هایش را نمادپردازی می‌کنند. طی یک روند چرخشی و تکراری، وارد اتاقک‌های فقیرانه‌ی محل زندگی کارگرها می‌شویم. همه‌شان پای سفره نشسته‌اند، غذایی فقیرانه می‌خورند، درخواست چای می‌کنند و در نهایت یکی از اعضای خانواده به گوشه‌ای می‌رود تا بخوابد و طی یک عملی تکراری ملحفه‌ی سفید را روی سرش می‌کشد. این تکرار چندباره، زندگی‌های بی‌امید و تلخی را بازنمایی می‌کند که انگار آدم‌ها در نهایت در حذفی خودخواسته خودشان را لای کفن می‌پیچند و می‌میرند. همین حذف خودخواسته را در نهایت لطف‌الله نیز انجام می‌دهد. هیچ اعتراضی نیست، هیچ شورشی نیست.

۳

  • نام فیلم: گورکن
  • کارگردان: کاظم مولایی
  • محصول: ۱۳۹۸

سوده که تنها زندگی می‌کند با کار شیرینی‌پزی در خانه روزگارش را می‌گذراند. او یک پسربچه‌ی زال دارد که روزی دزدیده می‌شود و گروگان‌گیر از سوده درخواست مقدار زیادی بیت‌کوین می‌کند. سوده که آشفته شده، تصمیم می‌گیرد هر طور شده درخواست گروگان‌گیر را اجابت کند…

فیلم ایده‌ی جالبی دارد. در پایان واقعاً غافل‌گیر می‌شویم. اما مشکل این‌جاست که به‌جز سوده، آدم‌های دوروبرش هیچ شخصیت و وزنی ندارد. یک مشت آدم بی‌خاصیت هستند که این بی‌خاصیتی‌شان البته به ضعف در شخصیت‌پردازی و داستان‌گویی ارتباط دارد. ایده‌ی موریانه‌هایی که دیوارهای خانه را می‌خورند هم از آن قسمت‌های گل‌درشت و نمادپردازانه‌ای‌ست که مثل همیشه قرار است بگوید بنیان این خانواده بر باد است. غافل‌گیری پایانی هم فقط در حد غافل‌گیری باقی می‌ماند و بعد از برملا شدن، از خودمان می‌پرسیم: «خب؟ که چی؟»

*برای خواندن یادداشت‌ فیلم‌های دیگر این کارگردان، نام دقیق او یا فیلم‌هایش را در کادر سمت چپ و بالا جستجو کنید. 

۴

  • نام فیلم: منصور
  • کارگردان: سیاوش سرمدی
  • محصول: ۱۳۹۸

سرتیپ منصور ستاری، فرمانده‌ی نیروی هوایی ارتش، دنبال راهی برای ساختن جنگنده‌هایی تماماً ایرانی می‌گردد. او در پی آن است تا با تولید این جنگنده‌ها از آسمان ایران دفاع کند…

پرداختن به قهرمان‌های جنگ و ساختن فیلم‌هایی درباره‌ی آن‌ها، به خودی‌خود اتفاق خوبی‌ست که مخاطب را با چیزهایی آشنا می‌کند و به اطلاعاتش می‌افزاید. منصور سعی می‌کند یک درام زندگی‌نامه‌ای باشد اما مایه‌اش برای این کار کم است. جذاب آغاز می‌شود اما هر چه جلوتر می‌رویم، کشمکش چندانی برای ادامه‌ی داستان وجود ندارد و گاهی مسیر شعارپردازی، مانند آن جا که سرتیپ ستاری خودش شخصاً دست‌به‌کار می‌شود تا مردم را از زیر آوار نجات بدهد، توی ذوق می‌زند.

۵

  • نام فیلم: پوست
  • کارگردان‌ها: بهمن و بهنام ارک
  • محصول: ۱۳۹۷

آراز دوباره عاشق مارال می‌شود اما مارال حالا با سید ازدواج کرده است. این موضوع مادر آراز را که اهل جادو و جنبل و طلسم است دست‌به‌کار می‌کند تا مهر مارال را از دل آراز بیرون کند…

برادران ارک جوان‌های بااستعدادی هستند. آن‌ها برای اولین فیلم سینمایی‌شان به دنبال افسانه‌ای محلی رفته‌اند و به زبان خودشان، ترکی، آن را ساخته‌اند. فیلمی که حال‌و‌هوای متفاوتی دارد و پیشنهاد جذابی برای دیدن است هر چند که کمی گنگ شروع می‌شود و پیدا کردن رابطه‌ها تا دقایقی بیننده را گیج می‌کند، اما کم‌کم ماجرا دست‌مان می‌آید و حال‌وهوای اثر، با حضور جن‌ها به سمت‌وسوی ترسناکی می‌رود که در برخی لحظه‌ها ما را یاد ترسناک‌های ترکیه، به‌خصوص دابه‌‌ها و سجین‌ها می‌اندازد. یکی از سکانس‌های بسیار خوب فیلم، عروسی برادر آراز است که کم‌کم جن‌ها هم به این عروسی می‌پیوندند و شادی و پایکوبی می‌کنند که با یک تدوین دیدنی و موزیکی شنیدنی بسیار ترسناک از کار در آمده است. فقط ‌ای‌کاش شخصیت‌ها پرداخت بهتری داشتند و کمی بیش‌تر می‌شناختیم‌شان تا بهتر بتوانیم داستان را همراهی کنیم. دقایق آخر فیلم کمی کش‌دار و خسته‌کننده به نظر می‌رسد که می‌توانست کوتاه‌تر باشد. اما با تمام این‌ها اولین سینمایی برادران ارک، کار متفاوت و عجیبی‌ست.

۶

  • نام فیلم: آبجی
  • کارگردان: مرجان اشرفی‌زاده
  • محصول: ۱۳۹۴

طلا صولتی پیرزنی‌ست که با دختر عقب‌مانده‌اش، عطیه، در خانه‌ای قدیمی روزگار می‌گذراند. او از یک طرف با پسرش عباس که خبر داده می‌خواهد به کانادا برود درگیر است و از طرف دیگر دوست دارد قبل از مرگ، دختر دیگرش را که خارج زندگی می‌کند ببیند…

فیلمی روان و ساده با بازی گیرای گلاب آدینه در نقش طلا. جدا از اسم بی‌ظرافت فیلم، لحظات کشمکش بین طلا و دختران و پسرش خوب از آب در آمده است. طلا یکی از آن مادران مهربانی‌ست که غصه‌ی همه‌چیز فرزندانش را می‌خورد و با چنگ و دندان می‌خواهد همه را کنار هم نگه دارد؛ آدم یاد مادر (علی حاتمی) می‌افتد.

۷

  • نام فیلم: پیر (Old)
  • کارگردان: ام نایت شیامالان
  • محصول: ۲۰۲۱

چند خانواده که برای تعطیلات به منطقه‌ای زیبا سفر کرده‌اند، متوجه می‌شود زمان برای‌شان به‌سرعت در حال سپری شدن است و به این شکل آن‌ها در یک روز، به سمت پیری و مرگ حرکت می‌کنند…

ایده‌ی عجیبی‌ست، اما فقط ایده‌ی عجیبی‌ست! از آن جایی که حرف‌های قلمبه‌سلمبه‌اش درباره‌ی جوانی و پیری، زندگی و مرگ، زشتی و زیبایی و از این چیزها بر روند داستانی می‌چربد و شیامالان می‌خواهد حرف‌های گنده‌ای بزند، کار خراب می‌شود و تماشای فیلم جز همان غافلگیری ابتدایی به نتیجه‌ای نمی‌رساندمان.

*برای خواندن یادداشت‌ فیلم‌های دیگر این کارگردان، نام دقیق او یا فیلم‌هایش را در کادر سمت چپ و بالا جستجو کنید. 

۸

  • نام فیلم: تیتانیومی (Titane)
  • کارگردان: ژولیا دوکورنو
  • محصول: ۲۰۲۱

الکسیا دختری ناراحت و همیشه‌خشمگین است که بعد از تصادفی در کودکی و کارگذاشته‌شدن یک تکه تیتانیوم در مغزش، با اتوموبیل‌ها رابطه‌ی خوبی برقرار می‌کند و حتی با آن‌ها می‌خوابد و از آن‌ها بچه‌دار می‌شود. او یک قاتل سریالی نیز هست که پلیس فرانسه تعقیبش می‌کند…

راستش من سر در نیاوردم مفهوم و موضوع فیلم چیست! الکسیا چرا آدم می‌کشد؟ آن مرد کیست که ناگهان می‌گوید الکسیا شبیه پسرش است؟ از کجا پیدایش می‌شود؟ چرا آن‌قدر عجیب رفتار می‌کند؟ اصلاً الکسیا کیست؟! دنبال چه می‌گردد؟ چرا فیلم دوپاره است؟ پرسش‌های زیادی در ذهن شکل می‌گیرد که به هیچ جواب درست و حسابی‌ای نمی‌رسد. فیلم بی‌جهت ثقیل و البته سرگردان است.

*برای خواندن یادداشت‌ فیلم‌های دیگر این کارگردان، نام دقیق او یا فیلم‌هایش را در کادر سمت چپ و بالا جستجو کنید. 

۹

  • نام فیلم: جاده‌ی یخی (The Ice Road)
  • کارگردان: جاناتان هنسلی
  • محصول: ۲۰۲۱

مایک به همراه برادرش وظیفه دارند برای خلاصی کارگردان معدن از زیر آوار، کامیونی حاوی لوله‌ای چند تنی را از روی رودخانه‌ای یخ‌زده به معدن برسانند. کاری که به نظر بعید می‌رسد…

انصافاً فیلم هیجان‌انگیزی‌ست که گاهی اوقات ما را یاد دوئل (استیون اسپیلبرگ) و گاهی هم یاد مزد ترس (هانری ژرژکلوزو) می‌اندازد. فیلم‌نامه‌نویس و کارگردان تا آخرین لحظه، آن‌چنان شخصیت‌ها را در مخمصه قرار می‌دهد که واقعاً فکر می‌کنیم آن‌ها هیچ‌وقت موفق نخواهند شد. چیزهای اغراق‌شده در داستان کم نیست اما مشکل اصلی لااقل برای منِ بی‌اطلاع از کار معدن این است که نمی‌فهمم آن وسیله‌ای که قرار است به معدن برسد تا معدن‌چیان نجات پیدا کنند، دقیقاً چه کاری انجام می‌دهد و چه‌گونه قرار است آن‌ها را خلاص کند. این پرسش انگار تا انتها هم هیچ جوابی نمی‌یابد. جدا از این، فیلم موفق می‌شود با یک ایده‌ی جالب و پرکشش، روایت درستی از دشمنی‌ها و نامردی‌ها و دوستی‌ها در بستر یک رودخانه‌ی یخ‌زده فراهم کند.

۱۰

  • نام فیلم: فرار از موگادیشو (Escape from Mogadishu)
  • کارگردان: ریو سئونگ-وان
  • محصول: ۲۰۲۱

در میان جنگ داخلی سومالی و اوضاع ناآرام آن‌جا، دو سفیر کره‌های جنوبی و شمالی مجبور می‌شوند به کمک یکدیگر، از دست شورشی‌ها فرار کنند؛ کاری که به‌سادگی ممکن نیست…

فیلم که از سوی کره‌ی جنوبی به اسکار ۲۰۲۱ معرفی شده، حکایت انسانیت است، انسانیتی که در پس سیاست‌های دو کشور به‌ناچار پنهان می‌ماند. صحنه‌ی میز شام که دو گروه جنوبی و شمالی کنار هم غذا می‌خورند، نمونه‌ای مثال‌زدنی‌ست؛ آن‌ها در عین حالی که به یکدیگر اعتماد ندارند، سعی می‌کنند تا جای ممکن، جیره‌ی غذاهای اندک‌شان را با هم تقسیم کنند و این موضوع در کنار کمک برای فرار از دست شورشی‌ها، کم‌کم حس اعتمادی بین‌شان به وجود می‌آورد و دوستی شکل می‌گیرد. اما صحنه‌ی پایانی خط بطلانی‌ست بر ذهنیت بیننده؛ جایی که بعد از رسیدن به مقصد، جنوبی‌ها و شمالی‌ها ناچارند از هم جدا شوند و حتی وقتی می‌خواهند با هدایت مقامات بلندپایه‌شان به مقر خود بروند، نمی‌توانند آخرین نگاه و آخرین خداحافظی را با یکدیگر انجام بدهند. صحنه‌ی غم‌انگیز و تأثیرگذاری‌ست که بیش از پیش نشان می‌دهد سود و منفعت کشورها و سیاسیون، بر سود و منعفت انسان‌ها و انسانیت غلبه دارد و آدم‌ها برای هیچ‌وپوچ یکدیگر را پشت سر می‌گذارند. روایت جذاب فیلم، همراه با صحنه‌های تعقیب‌وگریز نفس‌گیر، فرار از موگادیشو را به فیلمی موثر تبدیل کرده است که در پی خلق انسانیت می‌گردد.

۱۱

  • خاطرات یک قاتل: نوارهای نیلسن (Memories of a Murderer: The Nilsen Tapes)
  • مایکل هارت
  • محصول: ۲۰۲۱

دنیس نیسلن یک قاتل سریالی‌ست که جوانان بی‌خانمان و آواره را گول می‌زند و سر‌به‌نیست‌شان می‌کند…

رویکرد این مستند، پیش بردن داستان و شناساندن قاتل از طریق حرف‌های آشنایان، پلیس‌ها، دوستان و حتی کسانی که توانستند از دست قاتل در آخرین لحظه فرار کنند است. با این که کلی فیلم و مصاحبه از این قاتل سریالی وجود دارد، اما کارگردان از هیچ‌کدام‌شان استفاده نمی‌کند. روش جالبی‌ست و باعث شده فیلم حال‌وهوای عجیبی پیدا کند.

۱۲

  • نام فیلم: راکبان عدالت (Riders of Justice)
  • کارگردان: آندره توماس ینسن
  • محصول:۲۰۲۰

مارکوس همسرش را طی یک حادثه از دست می‌دهد. اتو که با آمار و ارقام سروکار دارد و روز حادثه در محل حاضر بوده اما جان سالم به در برده، تصمیم می‌گیرد نزد مارکوس برود و ثابت کند که این اتفاق تصادفی نبوده است…

همان ماجرای همیشگی انتقام‌گیری‌ست هر چند کمی به آن شاخ و برگ داده‌اند و مضامینی هم‌چون شانس، عدالت و حتی بود یا نبود خدا را نیز وارد ماجرا کرده‌اند. اما در نهایت، فیلم به آن چیزی که باید آدم را به فکر فرو ببرد تبدیل نمی‌شود چون به‌شدت شبیه اکشن‌های هالیوودی‌ست. می‌خواهد تقلید کند، اما تقلیدکار چندان خوبی نیست. جذابیت فیلم را نمی‌توان انکار کرد اما نکته‌ی خاصی هم ندارد.

۱۳

  • نام فیلم: آیکا (Ayka)
  • کارگردان: سرگئی دوورتسیووی
  • محصول: ۲۰۱۸

دختر جوان قرقیزی به نام آیکا، که به شکل غیرقانونی در مسکو زندگی می‌کند، وقتی از کار اخراج می‌شود، خودش را در مخمصه‌ی ترسناکی می‌یابد. مخمصه‌ای که اغلب کارگران غیرقانونی با آن دست‌وپنجه نرم می‌کنند…

فیلم بیش از حد کش می‌دهد! کارگردان برای این که مصائب دختر را شیرفهم‌مان کند، قدم‌زدن‌های بی‌امانش در خیابان‌های برف‌گرفته‌ی مسکو، نفس‌زدن‌های روی اعصابش و جزییات گاه بی‌فایده‌ی دیگر را چنان در چشم مخاطب فرو می‌کند که گاهی تحمل برخی صحنه‌های کش‌دار واقعاً سخت می‌شود. فیلم سعی می‌کند تا با کم‌ترین اطلاعات و یک خط داستانی لاغر، به پشت‌صحنه‌ی شهری برف‌گرفته و شلوغ برود که انسان‌هایی گمنام، مشغول دست‌وپازدن در آن هستند تا آینده‌ای برای خودشان بسازند. آینده‌ای که به نظر نمی‌رسد چندان هم روشن نباشد…

۱۴

  • نام فیلم: خاطرات یک قاتل (Memoir of a Murderer)
  • کارگردان: وون شین یئون
  • محصول: ۲۰۱۷

یک قاتل زنجیره‌ای، که سال‌هاست قتل را کنار گذاشته، دچار فراموشی می‌شود. او با دخترش زندگی می‌کند و تلاشش این است تا با مرور و نوشتن خاطره‌ها و روزمرگی‌ها مغزش را فعال نگه دارد. اما وقتی دخترش عاشق مردی مشکوک می‌شود که به نظر می‌رسد او هم قاتل باشد، همه چیز رنگ دیگری به خود می‌گیرد…

فیلم که از ر وی زمان «خاطرات یک قاتل» نوشته‌ی کیم یونگ ‌ها ساخته‌شده، تصویری بهم‌ریخته از ذهن آشفته‌ی قاتلی را نمایش می‌دهد که در صدد پیدا کردن واقعیت است. در این مسیر، ما نیز همراه او دچار اشتباه و توهم می‌شویم و کم‌کم راه‌مان را برای یافتن حقیقت گم می‌کنیم. سول کیونگ گو، در نقش قاتل زنجیره‌ای بازی درجه‌یکی از خودش به نمایش می‌گذارد. آن پرش‌های عصبی چشم‌ها که علامت مشخصه‌ی او هستند به بخشی از شخصیت ناموزون و نامتعادلش اشاره دارند که هر لحظه ممکن است قتلی دیگر انجام بدهد.

۱۵

  • نام فیلم: برج (The Tower)
  • کارگردان: کیم جی هون
  • محصول: ۲۰۱۲

وقتی دو برج عظیم مسکونی طعمه‌ی حریق می‌شود و ساکنان آن سعی می‌کنند به شکلی خودشان را از مهلکه نجات دهند، یک گروه آتش‌نشانی زبده هم وارد عمل شده است…

فیلم در ژانر حادثه‌ای، اتفاق بسیار خوبی‌ست. جی هون که با فیلم جدیدش فروچاله مضمونی مشابه به این فیلم را تداعی می‌کند، سعی دارد به نمادهای سرمایه‌داری نهیب بزند و نشان بدهد این برج‌های عظیم و بی‌دروپیکر چه‌گونه تبدیل به قبرستان آدم‌هایی می‌شوند که تا پیش از حادثه در آن زندگی می‌کرده‌اند. کارگردان با نشان دادن اهالی تازه‌به‌دوران‌رسیده‌ای که به جای نجات جان مردم در آن لحظه‌های خطیر، در فکر پیدا کردن و نجات دادن سگ‌شان هستند، بیش از پیش منظورش را به مخاطب القا می‌کند و در طی این ماجرا، سکانس‌هایی مانند گیر افتادن عده‌ای در آسانسور در حالی که زیر پای‌شان آتشی عظیم افروخته شده، بسیار تکان‌دهنده و البته هشداردهنده به نظر می‌رسد. فیلم موفق می‌شود از دل آتش و دود و دلهره، عشق و انسانیت بیرون بکشد.

۱۶

  • نام فیلم: بابی پسر بد (Bad Boy Bubby)
  • کارگردان: رالف د هیر
  • محصول: ۱۹۹۳

بابی مرد جوانی‌ست که از ابتدای زندگی‌اش تا سن سی‌وخرده‌ای سالگی، توسط مادرش در اتاقکی چرک و کثیف زندانی شده است. او یک روز بر اثر حادثه‌ای  از این اتاقک بیرون می‌رود و با دنیای بیرون آشنا می‌شود…

ایده‌ی عجیب فیلم، من را یاد معمای کاسپار هاوزر (اینجا) انداخت. بابی هم دقیقاً عین کاسپار وارد دنیایی می‌شود که هیچ برایش آشنا نیست. او هم عین کاسپار، بلد نیست حرف بزند و تنها طوطی‌وار حرف‌های دیگران را تکرار می‌کند. ورودش به دنیای بیرون با مورد تجاوز قرار گرفتن و کتک خوردن و تحقیر شدن همراه است در حدی که دوباره به همان آلونک زشت برمی‌گردد و دلش هوای مادرش را می‌کند.

۱۷

  • نام فیلم: مارش عروسی (The Wedding March)
  • کارگردان: مارکو فرری
  • محصول: ۱۹۶۶

چهار اپیزود درباره‌ی زن‌ها و مردها و روابط بین آن‌ها…

چهار فیلم کوتاه درجه‌یک که از مشکلات زن و شوهرها حرف می‌زند و سعی دارد با نگاهی طنازانه، کنایه‌آمیز و البته بیش از هر چیزی تلخ، به پس ذهن آدم‌های نمونه‌ای‌اش برود و از میان پیچیدگی‌های روابط زناشویی، به نکته‌های درخشان و حتی تکان‌دهنده‌ای برسد. به عنوان مثال در اپیزود دوم، مرد خانواده تلاش می‌کند هر طوری شده شب را در کنار همسرش بگذراند اما زن از همبستر شدن با او طفره می‌رود. مرد بیچاره به هر چیزی متوسل می‌شود تا زن را راضی کند اما در نهایت کار به دعوا می‌کشد. هر چند بعد از این کش‌وقوس، زمانی که زن رضایت می‌دهد، مرد خسته‌تر از آن است که بتواند کاری کند!

یا در اپیزود دوم، زن تصمیم دارد طی روز با مرد همبستر شود چون معتقد است این‌گونه به شکلی آگاهانه‌تر در هم خواهند آمیخت و در نتیجه، برآیند بهتری خواهند داشت. اما مرد چندان راضی نیست. آن‌ها با هم به جلسه‌ی روان‌درمانی گروهی می‌روند. جایی که زن و مردها در پی حل مشکلات جنسی خود هستند و زمانی که آسمان‌ریسمان را به هم می‌بافند، مرد گول همسر رییس جلسه را می‌خورد و با او روی هم می‌ریزد و فرری به این شکل خاطرنشان می‌کند که هوس، حرف‌وحدیث سرش نمی‌شود!

اپیزود آخر هم داستانی آینده‌نگرانه را روایت می‌کند که حالا دیگر در این سال‌ها به حقیقت پیوسته است؛ آدم‌ها، همسران‌شان را انتخاب می‌کنند، همسرانی که مانکن هستند و هر روز مدل جدیدتری از آن‌ها به بازار می‌آید و به همین دلیل است که شخصیت اصلی داستان بعد از این‌که می‌فهمد مردی دیگر، مدل جدیدی از یک مانکن زن را به همسری گرفته است، از عروسک همسر خودش خسته می‌شود.

 *برای خواندن یادداشت‌ فیلم‌های دیگر این کارگردان، نام دقیق او یا فیلم‌هایش را در کادر سمت چپ و بالا جستجو کنید. 

۱۸

  • نام فیلم: حماسه‌ی یک سرباز (Ballad of a Soldier)
  • کارگردان: گریگوری چوخرای
  • محصول: ۱۹۵۹

آلیوشا شش روز مرخصی تشویقی می‌گیرد تا به خانه‌اش برود. او در مسیر خانه، باید سلام و وسایل همرزمانش را به خانواده‌های آن‌ها برساند و همین موضوع کمی از وقتش را می‌گیرد. سپس عاشق دختری زیبا هم می‌شود و به این شکل چند روز از مرخصی‌اش کم می‌شود. او وقتی به خانه می‌رسد که تنها چند ساعت برای دیدن مادرش زمان دارد …

داستانی ساده درباره‌ی سربازی که از وقت خود می‌زند تا به کارهای دیگران رسیدگی کند. او به معنای واقعی کلمه انسان ازخودگذشته‌ای‌ست که غم دیگران بیش از غم خودش مهم است. او قهرمان نیست، به همین دلیل هم در میدان جنگ از تانک‌های دشمن فرار می‌کند. اصلاً شلیکش به سمت تانک‌ها هم نه با دقت و شجاعت، بلکه از روی ترس اتفاق می‌افتد. شلیکی که با شانس همراه می‌شود و تانک‌ها را به آتش می‌کشد. او حتی نیازی نمی‌بیند این ترس را از فرمانده‌اش پنهان کند و همین صداقت است که فرمانده را مجبور می‌کند به او شش روز مرخصی بدهد. دوربین بیان‌گرانه و فضاساز با کم‌ترین مصالح داستانی، چنان نماهای جذابی در کادر می‌گیرد که چشم برداشتن از صحنه‌ها غیرممکن است.

۱۹

  • نام فیلم: وسوسه‌ی باشکوه (Magnificent Obsession)
  • کارگردان: داگلاس سیرک
  • محصول: ۱۹۵۴

باب مریک مرد بی‌مبالات و خوش‌گذرانی‌ست که یک روز بر اثر بی‌احتیاطی تا پای مرگ می‌رود اما دستگاه تنفس مصنوعی به دادش می‌رسد؛ دستگاهی که همان روز قرار بوده دکتر فیلیپس از آن استفاده کند. به این شکل دکتر می‌میرد و باب زنده می‌ماند. باب بعد از اطلاع پیدا کردن از ماجرا، عذاب وجدان می‌گیرد و سعی می‌کند ماجرا را با همسر دکتر، هلن، در میان بگذارد. اما هلن باب را مسئول مرگ همسرش می‌داند…

نابینا شدن هلن و اشتباه گرفتن باب به جای شخصی دیگر، روشنایی‌های شهر (چارلی چاپلین) را به یاد می‌آورد. فیلم سعی می‌کند با ایده‌ی نابینایی هلن، باب را به او نزدیک کند تا از این طریق فرصت جبران اشتباه و هم‌چنین تغییر و تحول درونی به باب داده شود. یک فیلم رمانتیک بر پایه‌ی مناسبات اخلاقی.

*برای خواندن یادداشت‌ فیلم‌های دیگر این کارگردان، نام دقیق او یا فیلم‌هایش را در کادر سمت چپ و بالا جستجو کنید. 

۲۰

  • نام فیلم: اورفه (Orpheus)
  • کارگردان: ژان کوکتو
  • محصول: ۱۹۵۰

اورفه شاعر معروف و محبوبی‌ست که عاشق مرگ می‌شود …

دیدار دوباره‌ی فیلم، بعد از سال‌ها حسابی فرح‌بخش بود. تصاویر خیال‌انگیز کوکتو فراموش‌نشدنی‌ست. دنیای مرگی که او برای شخصیت اصلی‌اش می‌سازد، هنوز هم دیدنی‌ست. صحنه‌های عبور از آیینه، زنده کردن مردگان و قدم زدن در دنیای دیگر، پرداخت زیبایی دارند و فیلم را تبدیل به بیانیه‌ای شاعرانه در باب مرگ و زندگی می‌کنند.

۲۱

  • نام فیلم: طبل بزرگ زیر پای چپ
  • کارگردان: کاظم معصومی
  • محصول: ۱۳۸۳

سه نظامی ایرانی در میانه‌ی جنگ، در یک سنگر گیر افتاده‌اند. آن‌ها منتظر رسیدن نیروهای کمکی هستند. سرباز جوان با فرمانده گروه درگیر است و او را عامل گیر افتادن‌شان می‌داند و دائم از این حرف می‌زند که آن‌جا خواهند مُرد. آن‌ها راه فرار هم ندارند چرا که در سنگر روبه‌رو تعداد زیادی عراقی سنگر گرفته‌اند تا به محض دیدن‌شان، شلیک کنند…

 فیلم با حضور تنها سه بازیگر، گلیم خودش را از آب بیرون می‌کشد و به شکلی، مخاطب را تا پایان نگه می‌دارد. همذات‌پنداری با دشمن و این‌که در آخر معلوم می‌شود چیزی که این سه تن از آن می‌ترسیده‌اند، تنها مترسک‌هایی بوده که همان یک عراقی در سنگر روبه‌روی آن‌ها کاشته تا توهم نفرات زیاد برای ایرانی‌ها پیش بیاید، از نکات مثبت کار است و البته جلوتر که می‌رویم، جنبه‌ی مثبت کار بیش‌تر هم می‌شود؛ فرمانده که به سمت نیروی عراقی شلیک کرده، وقتی با مخالفت دو نفر دیگر مواجه می‌شود، به سنگر عراقی می‌رود و جسدش را می‌بیند که نارنجکی در دستانش است. دوربین از سنگر بیرون می‌آید، نارنجک می‌ترکد و انگار فرمانده خودش را تنبیه می‌کند. به این شکل شاید این اولین بار در ژانر دفاع مقدس ایران باشد که فرمانده به نوعی مقصر شناخته می‌شود.

این‌جا از قهرمان و جنگ و شهید و این حرف‌ها خبری نیست. حتی بحث ایرانی و عراقی بودن هم در میان نیست. می‌تواند هر کجای دیگر دنیا هم اتفاق بیفتد. دشمن هم آن دشمن تا بن دندان مسلح نیست. فیلم به پوچی جنگ می‌پردازد و این‌که آدم‌ها خودشان باعث خراب شدن دنیا می‌شوند.

۲ دیدگاه به “کوتاه درباره‌ی چند فیلم؛ هشتادوچهار”

  1. Marco گفت:

    من اومدم اینجا نظر مارکو رو بنویسم به اصرار شدید خودش درباره ی ice road
    فیلم خیلی کلاسیک متوسط رو به پایینی بود. تنها چیزی که فیلم رو نجات می داد لیام نیسون بود :))) که اونم می تونه افراد کمیو جذب کنه.
    فیلم کلیشه ای امریکایی که تهشو میشد حدس زد.
    چیزایی که اتفاق میوفتادن سر و تهی نداشتن. شخصیتهای فیلم غیرقابل بودند. مثلاً اولین کسی که مسئول مأموریت بود که از همه کاردان تر بود که به نوبه ی خودش عجیبه شاید چون رنگین پوسته! یا چرا یکی از کامیونیستا باید دختر سرخپوست باشه و شرکت کنه تو همچین مأموریت مرگباری.
    یا چیزی که واقعا بی معنی بود بردن مسئول بیمه با خودشون بود چطور کسی که کار دفتری داره چرا باید بره به مأموریت غیر ممکن بدون اینکه چیزی گیرش بیاد.
    عوضش از نکات مثبت فیلم برادر مکانیک نیسون بود که شخصیتش خوب طراحی شده بود با اینکه از قبل معلوم بود که یه مرگ تراژیک خواهد داشت.
    تقابل بین نیسون و مسئول بیمه خیلی خوب درآورده بود.
    اسمی که برای کامیون در اخر انتخاب کرده بود خیلی قشنگ بود .
    نمره ی فیلم از نظر مارکو ۴.۵

    ببین سایتتون بین المالکی کردم :))

پاسخ دادن

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سینمای خانگی من – نقد و بررسی فیلم