رقتبار است که جنگزده باشی و در خاکی دیگر معنی جنگ را بفهمی و بعدها چنان با وحشتِ کمونیست و طالب و داعش سر کنی که بدانی باز این کشور از آن یکی جنگِ بهتری داشته که لااقل قبلِ مُردن با آژیر به آدمها خبر میدادند که شاید بمیرند و حواسشان به جانِ آخرشان باشد. پدرم در لحظات اولی که بعدِ حمله به هوش میآمد در میانهی هذیانهاش با گریه و ترس میگفت: «جنگ دنبال او میآید…هر جا برود میآید…» جانکاه است که از جنگی به جنگ دیگر فراری باشی و خیال کنی این تویی که جنگ را دنبال خودت میکشانی.
•
(کورسُرخی: روایتهایی از جان و جنگ / عالیه عطایی / نشرچشمه)
پاسخ دادن