به بهانه پخش مهمونی (ایرج طهماسب)

به بهانه پخش مهمونی (ایرج طهماسب)

مردی که با عروسک‌ها متولد شد…

.

  • این یادداشت در شماره ۱۳ مجله «فیلم امروز» منتشر شده است
  • رسم‌الخط این یادداشت بر طبق رسم‌الخط مجله «فیلم امروز» تنظیم شده است

.

عروسکی داریم به شکل پشه با نیشی بلند و چشم‌هایی درشت. او اطلاعات زیادی از خون آدم‌ها دارد. هر کسی را که می‌بیند ابتدا درباره این‌که آیا آن شخص آزمایش‌ها و چک‌آپ سالیانه‌اش را انجام داده است یا نه، سئوال می‌پرسد تا از سلامت کسی که می‌خواهد نیشش بزند مطمئن شود. یکی از خاصیت‌های عجیب او این است که وقتی کسی را نیش می‌زند، انگار افکار و حالات و روحیات آن شخص هم به او منتقل می‌شود. مثلاً وقتی یک نقال را نیش می‌زند، شروع به نقالی می‌کند و صبح تا شب شاهنامه‌خوانی سر می‌دهد. تکیه‌کلامی دارد به نام «بده بزنیم» که آن را مدام تکرار می‌کند و البته انتظار دارد دوستان نزدیکش به این درخواست او جواب مثبت بدهند و بخشی از پوست بدن‌شان را در اختیارش بگذارند تا هر کاری دلش خواست بکند. او در عین حال عاشق خانمی‌ست که به نام «خانم اندرسون» که گویا در یک سفارت این خانم را نیش زد و از آن پس فکر خانم اندرسن در ذهنش جاخوش کرد… این‌ها مشخصه‌های عروسک «پشه» در برنامه مهمونی است که محبوبیتش با سرعتی خیره‌کننده فضای مجازی را درنوردید و در قالب انواع و اقسام «فن‌پیج‌»ها و کاریکاتورها‌ و ویدیو‌ها خودش را نشان داد. حتی کار به جایی رسید که درباره او بحث‌هایی روان‌شناسانه در گرفت و وصله‌های جور و ناجوری به این عروسک چسبانده شد و حتی ماجرا به تحلیل‌های اجتماعی و سیاسی و فلسفی کشید… خلاصه اتفاقی افتاد که احتمالاً حتی سازندگان برنامه هم در بهترین حالت ممکن فکرش را نمی‌کردند.

چه اتفاقی افتاد؟ چه شد که یک عروسک تبدیل به ستاره شد؟ بی‌شک ساخت و پرداخت و بُعد دادن به یک عروسک، کاری بسیار سخت‌تر از شخصیت‌پردازی یک انسان زنده در یک فیلم سینمایی‌ست. در حالت اول، همه‌چیز باید از صفر ساخته شود و در عین حال باورپذیر باشد، اما در حالت دوم، پیش از حتی شروع کار، «چیزی» وجود دارد تا احتمالاً اتفاق‌های خوب رقم بخورد و شخصیت شکل بگیرد. طبعاً در حالت دوم، خصوصیات شخصیتیِ آن انسان، نیمی از مشکل را حل می‌کند اما در حالت اول، انسان‌ها باید از خودشان به یک عروسک بدمند و به آن جان بدهند. نمی‌خواهم نقش و منزلت عروسک‌گردان و صداپیشه و عروسک‌ساز و باقی عوامل را نادیده بگیرم که اصلاً و ابداً نمی‌شود چنین چیزی را نادیده گرفت (که اتفاقاً در این برنامه خاص، صداپیشه‌ها و عروسک‌گردان‌ها نقش بسیار پررنگی دارند) اما بی‌شک حضور و وجود شخصیتی محبوب، دوست‌داشتنی و البته خوش‌فکر به نام ایرج طهماسب، در شکل‌گیری، روح‌بخشی و پرثمر بودن چنین اتفاقی نقش اساسی دارد که گمان می‌کنم حتی همان عروسک‌گردان‌ها و صداپیشه‌ها نیز به این ادعا صحه بگذارند.

ایرج طهماسب، استاد «خلق» کردن است. او به معنای واقعی کلمه، از هیچ، چیزی به وجود می‌آورد، دقیقاً از هیچ. بیایید آزمایشی با هم انجام بدهیم. همین حالا، و بعد از خواندن چند خط پیش رو، بروید سراغ عروسک‌های موجود در خانه‌تان، یا اگر عروسکی در خانه ندارید، بروید سراغ مجسمه‌هایی که به عنوان دکور از آن‌ها استفاده می‌کنید. آن‌ها را در دست بگیرید، با دقت تماشای‌شان کنید، سعی کنید درباره‌شان فکر کنید، تلاش کنید لااقل در ذهن‌تان به آن‌ها جان ببخشید. سپس آن‌ها را به حرکت در آورید، با صدای خودتان جای آن‌ها حرف بزنید. آن‌ها را در موقعیتی خاص تصور کنید و با توجه به آن موقعیت برای‌شان جمله بتراشید. همین حالا شروع کنید و سپس به خواندن این متن ادامه بدهید…

خب، امیدوارم کسی مچ شما را در حالتی که فرض کردم نگرفته باشد و دیوانه‌تان نخوانده باشد! چه حسی داشت؟ سخت بود، نه؟ این‌که شما تمام و کمال خودتان را جای چیزی بی‌جان بگذارید و از روح و سرشت خودتان به آن بدمید، به نظرم کار سهمناکی‌ست. کار سهمناکی که نام دیگرش همان «خلق» کردن می‌شود؛ از نیست، هست کردن. احتمالاً حالا با توجه به این آزمایش متوجه شده‌اید که هنرمندی مانند ایرج طهماسب، چه‌ کار عجیب‌وغریبی دارد. هر چند خبره و حرفه‌ای‌ست اما همچنان به نظرم می‌رسد کار طاقت‌فرسایی باشد.

اما توانایی و نبوغ ایرج طهماسب، به همین «خلق» کردن و پردازش یک شخصیت عروسکی ختم نمی‌شود. او توانایی عجیب دیگری هم دارد که به نظرم در تمام این سال‌ها، چه آن‌وقت‌ها که با عروسک‌هایی نظیر کلاه‌قرمزی و پسرخاله شروع کرد، و چه حالا که پشه و بچه و شاباش و دیگران در کنارش هستند، نقطه مکمل و مهمی‌ست برای زنده کردن یک عروسک: او توانایی بی‌نظیری در صحبت کردن با عروسک‌ها دارد! شاید حرفم شوخی به نظر برسد اما اجازه بدهید با ذکر یک مثال این موضوع را روشن کنم. در همین برنامه مهمونی به تفاوت دیالوگ‌برقرار‌کردن‌های مهمان‌های برنامه و ایرج طهماسب با عروسک‌ها دقت کنید. حتی بازیگران قَدَری مانند صابر ابر هم در این ارتباط برقرار کردن کم می‌آورند. اگر همین جا به من بگویید طبیعی‌ست که دیگر بعد از یک عمر همنشینی با عروسک‌ها، ایرج طهماسب آن‌ها را مانند یک موجود زنده ببیند، هر چند با شما موافقت خواهم کرد اما در ادامه این موافقت اضافه خواهم کرد که حتی همان سال‌های دور هم، او انگار این توانایی ذاتی را در خود داشت. ویدیوهایش در اینستاگرام هست. می‌توانید به‌راحتی جست‌وجو کنید، ببینید تا درستی ادعای من ثابت شود. او از همان ابتدا هم آن‌قدر زنده و پرکشش با عروسک‌ها حرف می‌زد، به آن‌ها نگاه می‌کرد، پاسخ‌شان را می‌داد و به‌شان دست می‌کِشید که حیرت‌انگیز است.

به عنوان مثال در همین مهمونی دقت کنید که او چه‌گونه پشت عروسک شاباش را ماساژ می‌دهد. یا چه‌گونه عروسک بچه‌ را در آغوش می‌گیرد. یا به عنوان مثالی دیگر: در یک لحظه شاهکار که چشم پشه به جمال مهمان‌هایی با پس کله‌های هوس‌انگیز روشن شده است و سعی دارد از آن‌ها اطلاعاتی درباره گروه خونی‌شان بگیرد، ایرج طهماسب با خنده رو به مهمان‌ها می‌گوید: «خون‌شناسه دیگه!». پشه را می‌گوید و این جمله را چنان بامزه و البته زنده ادا می‌کند که انگار از یک دکتر فوق‌تخصص خون حرف می‌زند! با فلش‌بکی سریع به سال‌های دور، به صحنه‌ای بارها تکرارشده برمی‌خوریم؛ آ‌ن‌جا که کلاه‌قرمزی در نقش یک عروسک بازیگوش، وقتی می‌خواهد با آقای «مرجی» حرف بزند، مدام به او نزدیک می‌شود. عکس‌العمل ایرج طهماسب را به یاد می‌آورید؟ او از این‌که آب دهان کلاه‌قرمزی به صورتش می‌پاشد، ابزار اشمئزاز می‌کرد و با دست او را پس می‌زد که عقب‌تر بایستد. من در دورانی که آن برنامه را می‌دیدم، با چهره‌در‌هم‌کشیدن‌های آقای مجری، گاهی واقعاً فکر می‌کردم آب دهان کلاه‌قرمزی روی صورت او پاشیده است! این خصوصیت حیرت‌انگیزی‌ست که به‌تنهایی نیمی از موفقیت ایرج طهماسب در تمام این سال‌های حضورش جلوی دوربین را تضمین می‌کند. اصلاً هیچ فکر کرده‌اید چرا در آن سال‌های دور، با وجود آن‌همه عروسک‌هایی که در مقاطعی وارد برنامه‌های کودک شدند (نمونه‌اش سنجد)، در نهایت همین کلاه‌‌قرمزی این‌همه ماندگار شد؟ طبعاً دلایل اجتماعی و هنری زیادی دارد، اما به نظرم یکی از مهم‌ترین‌هایش همین است که ایرج طهماسب انگار از بدو تولد، بلد بود با عروسک‌ها حرف بزند!

هیچ فکر کرده‌اید چرا طی این سال‌ها هیچ‌وقت پشت‌صحنه‌ای از برنامه‌های کلاه‌قرمزی و پسرخاله بیرون نیامد؟ چرا هیچ‌وقت ندیدیم عروسک‌گردان‌ها چه‌گونه پشت مبل‌ها جاگیر شده‌اند و عروسک‌ها را تکان می‌دهند و صداپیشه‌ها با چه فاصله‌ای از صحنه نشسته‌اند و اصلاً چه‌گونه با عروسک‌گردان‌ها هماهنگ می‌شوند؟ با جواب به این پرسش به همان نکته‌ای می‌رسیم که باعث می‌شود ایرج طهماسب همچنان و بعد از این‌همه سال کار عروسکی، جذاب به نظر برسد. او با این کار نه‌تنها مخاطب را تشنه نگه می‌دارد، بلکه بیش از پیش به عروسک‌ها جنبه‌ای زنده و واقعی می‌دهد. انگار‌نه‌انگار که عروسک‌گردان و صداپیشه‌ای وجود دارد. او به‌خوبی می‌داند انتشار عکسی از پشت‌صحنه‌ی برنامه‌هایش یعنی خط بطلان بر تمام آن‌چه که تاکنون ساخته است، یعنی مرگ عروسک‌های دلبندش. او حتی آن‌قدر حواسش جمع است که وقتی می‌بیند عروسکی مانند پشه، این‌همه محبوب شده است، او را خرج نمی‌کند و سعی می‌کند در نشان دادن او کمی تأمل کند تا مخاطب تشنه دیدنش شود. و البته این‌طورها هم نیست که با این انتظار نگه داشتن، مخاطب را آزار بدهد.

حیفم می‌آید این نوشته را بدون ذکر یک مثال جالب تمام کنم و بیش از پیش به خردمندی ایرج طهماسب تأکید نکنم. مدتی پیش، او در استوری صفحه تازه‌باز‌کرده اینستاگرامش، مطلبی از یک حامی حقوق کودکان منتشر کرد. مطلبی که سر تا پا از برنامه ایرادهای بی‌مورد گرفته بود و سعی می‌کرد با عوام‌فریبی و البته تئوری توطئه، کل برنامه را زیر سئوال ببرد و چیزهای عجیب و غریبی به مفهوم عروسک‌ها تزریق کند که عقل جن هم به آن‌ها نمی‌رسید. آقای طهماسب، با انتشار این استوری، بدون این‌که بخواهد توضیحی بدهد، بزرگواری‌اش را در قبال منتقدان  (در این مورد، غرض‌ورز) نشان داد. او نشان داد که پذیرای هر انتقادی هست، بدون این‌که بخواهد بگوید: «من پذیرای هر انتقادی هستم!»

و حالا مهمونی به شکل جذابی، هر آن چیزی‌ست که از ایرج طهماسب انتظار می‌رفت. بیش از همیشه زنده، با عروسک‌هایی که به‌راحتی جای خودشان را در دل مخاطب باز می‌کنند، بدون این‌که به خاطره عروسک‌های قدیمی بی‌احترامی کرده باشند.

۱۴ دیدگاه به “به بهانه پخش مهمونی (ایرج طهماسب)”

  1. J. R گفت:

    با احترام. در مورد پشت صحنه ی کارهای تهماسب درست فرمودین و این که با این کار ابهت و وجهه کاری خودش را حفظ کرده و شاید جاودانه بودنش هم به همین امر ربط پیدا کنه، این که دم دست و دست مالی نشده، ای کاش هنرمندان به نام ما هم با هر اتفاق درست یا نادرست افاضات نمی کردن و هم چنان جاودان می ماندند، با تشکر از متن خوبتان…

    • damoon گفت:

      سلام و ممنون از توجه‌تون…

    • ناشناس گفت:

      آفرین.هم مالی نشده هم دست مالی! ایشون اصلا دوست نداشتند و اجازه ندادند تا مجموعه‌ای مثل کلاه قرمزی به یک برند تبلیغاتی تبدیل بشه.اوج کار ایشون همکاری با شرکت آب و فاضلاب بوده که اون هم تبلیغات حساب میشه اما تبلیغ مثبت و همراه با دغدغه.سریال پایتخت رو ملاحظه بفرمایید!
      انواع و اقسام تبلیغات…

  2. ناشناس گفت:

    سلام.ممنون خیلی خوب بود . منتظر این نوشته بودم.

  3. گرسنه گفت:

    پیرو بند آخر نوشته اینکه اینجا اسم آقای طهماسب آقای مجری نیست هم نشان از احترام داره.
    ببخشید سوال داشتم. عروسک ها چه کار میکردند بی احترامی حساب میشد؟
    ممنون و خسته نباشید.

  4. گرسنه گفت:

    منظور از بی احترامی به خاطره های قبلی چیه ؟

  5. عظیمه گفت:

    درود
    خیلی خوب نوشته بودید
    من همیشه میگم این برنامه های عروسکی اقای طهماسب که تموم میشه، دلش برای عروسک هاش تنگ نمیشه؟
    من که بیننده هستم غصه میگیره دیگه وای به حال ایشون.

  6. 小津安二郎 گفت:

    من که هنوز دلتنگ کلاه قرمزی و دوستانش هستم…
    ای کاش_حداقل_ یک فیلم سینمایی دیگر می‌ساخت.
    با حضور «فامیل دور» و دوستان !
    بیگ پروداکشن!

پاسخ دادن

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سینمای خانگی من – نقد و بررسی فیلم