کوتاه درباره‌ی چند فیلم؛ نودوهفت

کوتاه درباره‌ی چند فیلم؛ نودوهفت

۱

  • نام فیلم: نگهبان شب
  • کارگردان: رضا میرکریمی
  • محصول: ۱۴۰۰

رسول به عنوان نگهبان شب یک شهرک ساختمانی استخدام می‌شود. کمی بعد او عاشق دختر سرکارگر می‌شود و با او ازدواج می‌کند. در حالی که فکر می‌کنیم زندگی‌اش سروسامانی گرفته، متوجه می‌شود مهندس ناظری که او را استخدام کرده، نقشه‌ی بدی برایش کشیده است…

کند، کشدار و خسته‌کننده! فیلم آدم را به ستوه می‌آورد تا چیزی بگوید. میرکریمی کندتر از همیشه، مدام دور خودش می‌چرخد بدون اینکه آدم‌هایش را درک کنیم. از همان ابتدا هم مشخص است که مهندس ناظر نقشه‌ای دارد و مشخص است که نقشه‌اش چیست. کندی داستان از منطقش سرچشمه نمی‌گیرد بلکه از فیلم‌نامه‌ای بی‌جهت کش‌آمده منشأ می‌گیرد.

*برای خواندن یادداشت‌ فیلم‌های دیگر این کارگردان، نام دقیق او یا فیلم‌هایش را در کادر سمت چپ و بالا جستجو کنید. 

۲

  • نام فیلم: دسته‌ی دختران
  • کارگردان: منیر قیدی
  • محصول: ۱۴۰۰

چند زن، در میان جنگ و آتش و خمپاره، باید خودشان را به مقری در دل دشمن برسانند…

ابتدا دقایقی منتظر می‌مانیم که بفهمیم داستان چیست. به هرحال می‌دانیم که در فیلم‌های ایرانی باید دقایقی طولانی‌تر از استانداردهای جهانی منتظر گره اول باشیم. اما در این فیلم انتظارمان بی‌فایده است. انگار هیچ گره‌ای در کار نیست! انگار فیلم آغاز نمی‌شود. تنها چیزی که کارگردان از فیلم جنگی یاد گرفته، ترکاندن بمب و خمپاره و شلیک گلوله است. همین. شخصیت ها معلوم نیست چه می‌خواهند و دنبال چه می‌گردند. داستانک‌های آن‌ها نیمه‌کاره رها می‌شود و به هیچ نقطه‌ی درستی نمی‌رسد.

*برای خواندن یادداشت‌ فیلم‌های دیگر این کارگردان، نام دقیق او یا فیلم‌هایش را در کادر سمت چپ و بالا جستجو کنید. 

۳

  • نام فیلم: شهرک
  • کارگردان: علی حضرتی
  • محصول: ۱۴۰۰

نوید که عاشق بازیگری‌ست، در تست اولیه برای ورود به یک فیلم پذیرفته می‌شود. اما شرط و شروط تهیه‌کننده و کارگردان برای رسیدن نوید و سایر بازیگران به نقش‌های‌شان کمی سخت و پیچیده است؛ آن‌ها باید مدتی طولانی در یک شهرک و با هویت‌های‌شان در داستان فیلم زندگی کنند و به این شکل برای فیلم‌برداری آماده شوند…

فیلم ایده‌ی نمایش ترومن‌گونه‌اش را اشتباه می چیند و همان‌طور هم اشتباه تا ثریا پیش می‌رود. لحن و ژانر فیلم مشخص نیست؛ کمدی سیاه است؟ سوررئال است؟ فانتزی‌ست؟ چیست؟ فیلم هیچ سرنخی به مخاطب نمی‌دهد و انتظار دارد او فضای داستانش را باور کند. سر نخ که بگذریم، حتی همان شهرک محل وقوع داستان را هم به‌تمامی نشان‌مان نمی‌دهد تا بفهمیم با چه چیزی طرفیم. فیلم یک ایده‌ی مرکزی نه‌چندان تروتازه داشته و دیگر هیچ. تصور نویسنده و کارگردان این بوده با همین ایده می‌شود نود دقیقه فیلم ساخت، که نمی‌شود. بیست دقیقه هم نمی‌شود، ده دقیقه هم نمی‌شود.

*برای خواندن یادداشت‌ فیلم‌های دیگر این کارگردان، نام دقیق او یا فیلم‌هایش را در کادر سمت چپ و بالا جستجو کنید. 

۴

  • نام فیلم: دستگیری یک قاتل (To Catch a Killer)
  • کارگردان: دمیان شیفرون
  • محصول: ۲۰۲۳

بعد از تیراندازی یک قاتل ناشناس به سمت مهمان‌های حاضر در یک شب‌نشینی و کشته شدن تعداد زیادی از آن‌ها، پلیس تمام توجه خود را به سمت این پرونده معطوف می‌کند و برای حل معما، از پلیس زبده، لامارک، کمک می‌گیرد. لامارک، النور را وارد گروه خود می‌کند که گرچه درجه‌ی پایینی دارد اما اعتقاد دارد دختری‌ست باهوش و کارآمد که می‌تواند در حل پرونده به او کمک کند…

شروع فیلم کنجکاوی‌برانگیز و جذاب است. به‌خصوص زمانی که لامارک وارد داستان می‌شود و آن سخنرانی غرا را درباره‌ی انسان بودن قاتل جلوی باقی پلیس‌ها انجام می‌دهد، توجه‌م بیش از پیش به داستان جلب می‌شود. او برای به راه آوردن النور، جمله‌ی طلایی و کلیدی‌ای نیز می‌گوید که شاه‌بیت دیالوگ‌های فیلم است: «یه هنرمند باش، نه یه پلیس.» او با این جمله، در واقع به این نکته اشاره می‌کند که برای رسیدن به قاتل، باید به زیر پوست او نفوذ کرد. به همین دلیل است که به النور تأکید می‌کند از ویژگی‌های اخلاقی و کمبودهای شخصیتی خودش (یعنی النور) برای گیر انداختن قاتل می‌‌توان استفاده کرد. انگار النور و قاتل دو روی یک سکه باشند. این قسمت‌ها به فیلم قدرت می‌بخشند  و ادامه‌ی جذاب و عمیق را نوید می‌دهند که متأسفانه رقم نمی‌خورد. هر چه پیش می‌رویم، از عمق فیلم کاسته می‌شود و در نهایت یک موش‌وگربه‌بازی هیجان‌انگیزِ نصفه‌نیمه باقی می‌ماند.

۵

  •  نام فیلم: رنفیلد (Renfield)
  • کارگردان: کریس مک‌کی
  • محصول: ۲۰۲۳

رنفیلد پیشکار کنت دراکولاست. او سال‌ها پیش نزد او آمده و ماندگار شده است. رنفیلد از قصر کنت، وارد زندگی روزمره می‌شود تا احتیاجات او را برآورده کند. شرکت در یک کلاس روان‌درمانی گروهی، او را به شکلی اتفاقی با قابلیت‌های خودش آشنا می‌کند. قابلیت‌هایی که باعث می‌شوند بعد از سال‌ها بتواند از زیر سایه‌ی سنگین کنت دراکولا بیرون بیاید…

رنفیلد بسیار مفرح است. داستان قدیمی‌نشدنیِ کنت دراکولا را این بار از زاویه‌ای جدید تماشا می‌کنیم تا به زیرمتن جذابی برسیم درباره‌ی انسان‎‌هایی که شیطان درون‌شان را می‌کشند و به خوبی‌ها پناه می‌برند. آدم‌هایی که قدرت‌شان را به «دیگری» اهدا می‌کنند اما تصورشان این است که از او قدرت گرفته‌اند و خبر ندارند که این قدرت خودشان است که به «دیگری» اجازه‌ی نفوذ می‌دهد و اگر بخواهند، می‌توانند قدرت‌شان را پس بگیرند و او/ شیطان را به زیر بکشند. به همین دلیل است که برای اولین بار، با این که تقریباً همه‌ی فیلم‌هایی که کنت دراکولا در آن‌ها شرکت داشته، با نام او مزین شده بود، این بار این رنفیلد است که نام فیلم برایش ثبت شده تا حتی در این قسمت هم او از زیر سایه‌ی دراکولا/شیطان بیرون بیاید. دراکولایی که نیکلاس کیج، فوق‌العاده بازی‌اش می‌کند و شمایلی به‌‍شدت شیطانی و البته دلچسب از او ارائه می‌دهد که ستودنی‌ست.

۶

  • نام فیلم: تتریس (Tetris)
  • کارگردان: جان اس برد
  • محصول: ۲۰۲۳

هنک یک سرمایه‌گذار است که متوجه می‌شود بازی کامپیوتری‌ای به نام تتریس حسابی ملت را سرگرم کرده. بازی‌ساز تتریس مردی‌ست اهل شوروی. هنک با هیجان بسیار به شورویِ پر از خفقان می‌رود تا مالکیت معنوی بازی را از آن خود کند …

فیلمی خوش‌ریتم و جذاب درباره‌ی یکی از محبوب‌ترین بازی‌های کامپیوتری تمام دوران. بازی‌ای که آدم‌های زیادی در سراسر دنیا را برای سال‌ها سرگرم کرد و این فیلم دقیقاً تلاش می‌کند که به شکلی دیگر در فرازونشیب داستان پرماجرای خود، عامل سرگرمی را رعایت کند. فیلم هیچ‌گاه از ریتم نمی‌افتد و از جایی که هنک پا به شوروی می‌گذارد، حال‌وهوایی جدید به داستان اضافه می‌شود که موتور ماجرا را بیش از پیش گرم می‌کند. فضای بسته‌ی شورویِ زمان گورباچف، عاملی‌ست که شخصیت‌ اصلی را با بن‌بستی غیرقابل پیش‌بینی مواجه می‌کند و او برای در آمدن از این بن‌بست باید حسابی تلاش کند. فیلم درباره‌ی تلاش‌های هنک برای ایجاد ارتباط با آدم‌هایی‌ست که در فضایی دیوانه‌وار زندگی می‌کنند.

*برای خواندن یادداشت‌ فیلم‌های دیگر این کارگردان، نام دقیق او یا فیلم‌هایش را در کادر سمت چپ و بالا جستجو کنید. 

۷

  • نام فیلم: ونوس (Venus)
  • کارگردان: خائومه بلاگوئرو
  • محصول: ۲۰۲۲

لوسیا که رقصنده است، از محل کارش چند کیلو قرص مخدر می‌دزدد و فرار می‌کند و در منزل خواهرش که در یک آپارتمان مسکونی به نام «ونوس» زندگی می‌کند، پنهان می‌شود. خواهر چندان موافق حضور او نیست. روزی که خواهر ناپدید می‌شود، لوسیا می‌فهمد در آن آپارتمان خبرهایی هست…

فیلم جدید بلاگوئرو تلفیقی از هیجان و ترس است. تعقیب‌وگریز بین لوسیا و آدم‌بدها با ماجرای پیرزن‌های ترسناک طبقه‌ی بالا و پرونده‌های مشکوک قتل که سال‌ها پیش در همین آپارتمان رخ داده، داستانی تودرتو می‌سازد که هر چه جلوتر می‌رود، از میزان جذابیتش کاسته می‌شود.

*برای خواندن یادداشت‌ فیلم‌های دیگر این کارگردان، نام دقیق او یا فیلم‌هایش را در کادر سمت چپ و بالا جستجو کنید. 

۸

  • نام فیلم: ناظر (Watcher)
  • کارگردان: کلوئه اوکونو
  • محصول: ۲۰۲۲

جولیا به خاطر مأموریت همسرش همراه او به رومانی می‌رود. او می‌خواهد با آن محیط آشنا شود، اما مرد مرموزی در همسایگی خانه‌ای که اجاره کرده‌اند، او را می‌ترساند. مردی که انگار مدام مراقب اوست و هر جا می‌رود تعقیبش می‌کند…

کمی یاد مستأجر (رومن پولانسکی) می‌افتم. جولیا وارد محیطی بیگانه می‌شود و کم‌کم حس می‌کند تحت‌نظر است. او سایه‌ی همسایه را همه‌جا پشت سرش می‌بیند و می‌ترسد. موقعیت جولیا، همان‌طور که خودش هم در جایی از فیلم اشاره می‌کند مانند دایان کیتون پدرخوانده (فرانسیس فوردکوپولا) هم هست، جایی که او پشت در می‌ماند و اجازه‌ی ورود به جمع مرد‌ها را پیدا نمی‌کند. جولیا نیز با توجه به این‌که زبان رومانیایی بلد نیست و در نتیجه از گفت‌وگوهای بین همسر و دوست همسرش سر در نمی‌آورد، موقعیتی شبیه دایان کیتون دارد. انگار او را راه نمی‌دهند. وقتی می‌بیند حین گفت‌وگوهای با زبان بیگانه، چهره‌ی همسرش برمی‌گردد، دوست دارد بداند چه چیزهایی ردوبدل شده است و از این‌که مرد جمله‌ها را دیر ترجمه می‌کند اعصابش بهم می‌ریزد. همین موضوع است که باعث می‌شود در مقطعی حتی به مرد نیز شک کند، همچنان که به خیلی‌های دیگر هم شک می‌کند. اما پایان فیلم، هیچ چیزی به داستان اضافه نمی‌کند، بلکه کم هم می‌کند. از آن پایان‌بندی‌هایی که در نهایت از خودمان می‌پرسیم: خب، که چی؟!

۹

  • نام فیلم: خوک (Piggy)
  • کارگردان: کارلوتا پردا
  • محصول: ۲۰۲۲

سارا دختر چاقی‌ست که در قصابی پدرش کار می‌کند. همکلاسی‌هایش مدام او را مسخره می‌کنند و لقب «خوک» بهش داده‌اند. سارا گوشه‌گیر و عصبی‌ست و با کسی نمی‌جوشد. یک روز متوجه می‌شود که قاتلی خطرناک، دخترهایی که مسخره‌اش می‌کردند را به بند کشیده است…

منطق درونی داستان برایم جا نمی‌افتد و روند تغییر شخصیت سارا اصلاً برایم جذابیت ندارد. سارا طی این روند قابل پیش‌بینی جای قاتل می‌نشیند و به آرزوی همیشگی‌اش که چسبیدن به پسر خوش‌قیافه‌ی داستان است، می‌رسد. همین!

۱۰

  • نام فیلم: جدال با یخ (Against the Ice)
  • کارگردان: پیتر فلینث
  • محصول: ۲۰۲۲

سال ۱۹۰۹، دو کاشف سرزمین‌های یخی، برای مأموریتی مهم و تعیین سرحد مرزی، به سفری پرخطر می‌روند که نتیجه‌اش سال‌ها آوارگی و تنهایی‌ست…

ایده‌ی جدال انسان با طبیعت از آن ایده‌های تمام‌نشدنی‌ای‌ست که تاریخ سینما به خود زیاد دیده است. داستان واقعی این فیلم نیز چنان که از نامش پیداست، درباره‌ی رابطه‌ی طبیعت با انسان حرف می‌زند. البته اینجا پا را فراتر می‌گذارد، رابطه‌ای که می‌تواند خطرناک و حتی ترسناک هم پیش برود. توهمی که گریبان‌گیر شخصیت‌های اصلی داستان می‌شود، همان جنبه‌ی ترسناکی‌ست که کم‌کم انسان‌ها را مقابل انسان‌ها قرار می‌دهد.

۱۱

  • نام فیلم: دختر قرن بیستم (۲۰th Century Girl)
  • کارگردان: بانگ وو ری
  • محصول: ۲۰۲۲

سال ۱۹۹۹ است و نابورا عاشق پسر همکلاسی خود می‌شود. این در حالی‌ست که دوست نابورا هم عاشق همان پسر است ولی هیچ‌کدام‌شان از این موضوع خبر ندارند…

یک عاشقانه‌ی آرام که نقطه‌ی کانونی داستانش را بر تغییر قرن گذاشته است. همچنان که قرن عوض می‌شود، زندگی آدم‌های داستان و عشق‌های‌شان هم دستخوش تغییر می‌شود. غمگین‌کننده است که نابورا، از جایی به بعد پسر مورد علاقه‌اش را نمی‌بیند  و این جدایی سال‌ها طول می‌کشد. اما وقتی متوجه می‌شود پسر بعد از جدایی از او به شکلی ناگهانی مُرده است، ماجرا در نظر او و البته ما غمگین‌کننده‌تر هم جلوه می‌کند. سال‌ها پوست می‌اندازند، آدم‌ها نیز.

۱۲

  • نام فیلم: در پایان تونل (At the End of the Tunnel)
  • کارگردان: رودریگو گرانده
  • محصول: ۲۰۱۶

خوآکین بر اثر یک تصادف، نه‌تنها خانواده‌اش را از دست داده، بلکه سال‌هاست ویلچرنشین شده. او یک روز از پشت دیوار‌های زیرزمین خانه‌اش صدای افرادی را می‌شنود که قصد دارند از صندوق بانک دزدی کنند. خوآکین برنامه‌ای می‌چیند تا خودش زودتر از دزدها به صندوق برسد…

ایده‌ی جذاب فیلم، کمی با روده‌درازی نویسنده و کارگردان خسته‌کننده می‌شود. فیلم ایده‌ای پنجره‌ی پشتی وار دارد و انگار می‌خواهد ادای دینی به هیچکاکِ بزرگ کرده باشد. تعلیق اثر هر چند می‌توان پیش‌بینی‌اش کرد، اما دست کمی از تعلیق‌های هیچکاکی ندارد.

۱۳

  • نام فیلم: سرسام/عکس‌های لذت‌بخش (Le Foto Di Gioia)
  • کارگردان: لمبرتو باوا
  • محصول: ۱۹۸۷

یک قاتل مرموز مانکن‌ها را می‌کشد و از جسد آن‌ها کنار عکس‌های گلوریا، مانکن معروف، عکس می‌گیرد و برای گلوریا می‌فرستد. گلوریا این عکس‌ها را حامل تهدید جانش می‌داند…

یکی از قسمت‌هایی که هنوز هم در ذهنم علامت سئوال ایجاد کرده و فیلم هم هیچ جوابی به آن نمی‌دهد، نمای نقطه‌نظر قاتل از قربانیانش است. قاتل آن‌ها را شبیه موجودی عجیب، با تک‌چشم‌هایی بزرگ روی سرشان می‌بیند و انگار به همین دلیل است که می‌کُشدشان. اما تا پایان داستان هم مشخص نمی‌شود قاتل چرا قربانیانش را به این شکل تصور می‌کند؟ دلیلش چیست؟ بهرحال این ایده‌ی عجیب، سربه‌مُهر باقی می‌ماند و شاید اگر با دیدی دیگر به ماجرا نگاه کنیم، حل نشدن این بخش، به مرموز بودن و جذابیت کار می‌افزاید. باوا صحنه‌های خونینی برای مخاطب ترتیب دیده که هنوز هم تماشای‌شان با آن نورپردازی‌های درجه‌یک، پرمخاطره است.

*برای خواندن یادداشت‌ فیلم‌های دیگر این کارگردان، نام دقیق او یا فیلم‌هایش را در کادر سمت چپ و بالا جستجو کنید. 

۱۴

  • نام فیلم: شوآه (Shoah)
  • کارگردان: کلود لنزمن
  • محصول: ۱۹۸۵

مستندی درباره‌ی اردوگاه‌های کار اجباری آلمان نازی و مصاحبه با بازماندگان جنایت‌های یهودی‌کشی…

لنزمن سعی می‌کند به جای توسل به فیلم‌های باقی‌مانده از آن سال‌های ترسناک، با دوربین آرام و متمرکزش، به اردوگاه‌های حالا خالی از هر گونه جانداری سر بزند و مانند یک انسان کنجکاو، در و دیوار و محوطه‌های خالی را نشان‌مان بدهد. در حالی که بازماندگان این جنایت‌های هولناک، جلوی دوربین جستجوگر او نشسته‌اند و از آن سال‌های بیم و هراس حرف می‌زنند، ما جز همان درخت‌های حول اردوگاه‌های خالی از انسان، بادی که می‌وزد، قطارهای حالا خالی از یهودی‌ih و کوره‌های حالا خاموش و حیاط‌های حالا متروک‌مانده‌ی اردوگاه‌ها، چیزی نمی‌بینیم. این ترفند عجیب کمک می‌کند که در ذهن‌مان آن لحظه‌ها را تصور کنیم و به این شکل، آرامش اکنون، بیش از پیش ترسناک هم به نظر می‌آید. فیلم بسیار طولانی‌ست و کمی صبر و حوصله می‌خواهد تا با آن همراه شد. اما وقتی در بحرش برویم، دیگر خلاصی از آن ممکن نیست.

۱۵

  • نام فیلم: حمله به کلانتری شماره‌ی ۱۳ (Assault on Precinct 13)
  • کارگردان: جان کارپنتر
  • محصول: ۱۹۷۶

گروهی خطرناک، یک کلانتری را محاصره و سعی می‌کنند پلیس‌ها را از پا در بیاورند. این کلانتری قرار است تبدیل به مکانی متروک شود و به همین دلیل، جز یک پلیس و چند زندانی خطرناک بین راهی، چیز دیگری در آن یافت نمی‌شود…

فیلم کند و کشدار است و در نهایت هم به طرز عجیبی متوجه نمی‌شوم آن آدم‌های تمام‌نشدنی که کلانتری را محاصره می‌کنند، از کجا سر و کله‌شان پیدا می‌شود. فراموش‌نشدنی‌ترین صحنه‌ی فیلم، شلیک بی‌رحمانه به یک کودک و کشتن اوست که کارپنتر بدون پرده‌پوشیِ این روزها نشان‌مان می‌دهد.

*برای خواندن یادداشت‌ فیلم‌های دیگر این کارگردان، نام دقیق او یا فیلم‌هایش را در کادر سمت چپ و بالا جستجو کنید. 

۱۶

  • نام فیلم: شهر بازی (The Amusement Park)
  • کارگردان: جرج رومرو
  • محصول: ۱۹۷۵

پیرمردی خودش را در میان یک شهر بازی می‌یابد که موجب کابوسی در زندگی‌اش می‌شود…

رومروی بزرگ این بار سراغ مضمون بسیار دور از ذهنی نسبت به سینمای مورد علاقه‌اش رفته است؛ پیری و درماندگی. اما او تلاش کرده است همین ایده‌ را به چیزهای مورد علاقه‌اش نزدیک کند و درباره‌اش حرف بزند. پیرمرد داستان، دچار کابوس عجیبی در آن شهر بازی می‌شود و انگار روند تحلیل رفتن و ناتوانی را در بین شلوغی و همهمه‌ی سرسام‌آور شهربازی تجربه می‌کند. شهر بازی در واقع استعاره‌ای‌ست از زندگی مغشوش و پر از استرس آدمی که مدام سعی می‌کند سر خودش را با چیزی جدید گرم کند، اما در نهایت میان این شهر هرت گم می‌شود و آسیب می‌بیند.

*برای خواندن یادداشت‌ فیلم‌های دیگر این کارگردان، نام دقیق او یا فیلم‌هایش را در کادر سمت چپ و بالا جستجو کنید. 

۱۷

  • نام فیلم: اضطراب
  • کارگردان: ساموئل خاچیکیان
  • سال: ۱۳۵۴

امیر که به او تهمت اختلاس خورده است، چهار سال بی‌گناه به زندان می‌افتد. بعد از آزادی ناچار می‌شود با همکاری زنِ یک مردِ ثروتمند، نادختری‌ زن را بدزدد تا از این طریق پولی به جیب بزند و در عین حال زن هم از این معامله سودی ببرد. اما وقتی نادختری می‌میرد، امیر بیش از پیش گرفتار می‌شود…

فیلم خوبِ کارنامه‌ی خاچیکیان نیست. در واقع انگار نه از آن دکوپاژهای حساب‌شده خبری هست و نه از داستان پرتعلیق. موسیقی پرحجم و حضور بیش از حد پسربچه‌ی امیر که نقشش را ادوین خاچیکیان، پسر واقعی ساموئل، بازی می‌کند، آن هم در نیمه‌ی اول فیلم، داستان را به مسیری صعب‌العبور می‌اندازد که من را خسته می‌کند.

*برای خواندن یادداشت‌ فیلم‌های دیگر این کارگردان، نام دقیق او یا فیلم‌هایش را در کادر سمت چپ و بالا جستجو کنید. 

۱۸

  • نام فیلم: آتش جنوب
  • کارگردان: آلن برونه
  • محصول: ۱۳۵۵

چهار نفر مأمور می‌شوند محموله‌ی قابل اشتعال و خطرناک نیتروگیلیسیرین را به جنوب برسانند…

این فیلم بازسازی مزد ترس (آنری ژرژ کلوزو) است منهای ترس و دلهره و تعلیق آن! در این فیلم عجیب، نه‌تنها هیچ ترسی از انفجار نیتروگیلیسیرین‌ها نداریم، بلکه مسیر حرکت راننده‌ها هم اصلاً خطرناک به نظر نمی‌رسد!  فیلم‌ساز برای راه آمدن با فضای فیلمفارسی، پوری بنایی را وارد داستان کرده و آن را جای یکی از مردهای راننده نشانده و عشقی بین او و ناصر ملک‌مطیعی هم ایجاد کرده تا مبادا تماشاگر ایرانی فیلم را پس بزند!

۱۹

  • نام فیلم: آقای هیروگلیف
  • کارگردان: غلامعلی عرفان
  • محصول: ۱۳۵۹

مردی که دخترش را بر اثر حادثه‌ای از دست داده، غرق در افسردگی و ناراحتی، با دیدن آثار به‌جامانده از دختر، زندگی سیاسی او را مرور می‌کند…

فیلم تا سال‌ها مفقود بود تا در نهایت نسخه‌ای از آن پیدا شد و با ده‌پانزده دقیقه کوتاه‌تر از نسخه‌ی اصلی راهی فضای مجازی شد. فیلمی سیاست‌زده که در دورانی ساخته شد که حجاب هنوز اجباری نشده بود. روند کند داستان به همراه فضای شعاری‌اش، حرف زیادی برای گفتن باقی نمی‌گذارد. فیلم فقط ارزش تاریخی دارد.

۲۰

  • نام فیلم: آهنگ دهکده
  • کارگردان: مجید محسنی
  • محصول: ۱۳۴۰

گلنار عاشق قلی است اما از وقتی به دنیا آمده، با توجه به رسم و رسوم دهکده، او باید با پسر دیگری ازدواج کند…

در سالی که آپارتمان (بیلی وایلدر)، روانی (آلفرد هیچکاک)، حفره (ژاک بکر) و کلی شاهکارهای تاریخ سینما ساخته شد، این فیلم به سرانجام رسید!!!

 

۲ دیدگاه به “کوتاه درباره‌ی چند فیلم؛ نودوهفت”

  1. Mo گفت:

    همونطور که میدونید،این فیلم جناب کارپنتر یعنی حمله به کلانتری شماره‌ی ۱۳،اساسا یجورایی ادای احترام به “ریو براوو” هاکس بزرگ با چاشنی “شب مردگان زنده” رومروی نابغه بوده،این جنبه‌اش خیلی خیلی برام جذاب بود.
    اصلا وقتی احترام و علاقه بی چون و چرای کارپنتر به هاکس رو فهمیدم،علاقه و احترام خودم نسبت بهش چندین و چند برابر شد.:)))
    اصولا من کمتر دیدم و خوندم و شنیدم که کارگردان‌های بزرگ بعد از عصر طلایی هالیوود،از هاکس به عنوان یه مرشد و الگو یا کارگردان موردعلاقه یاد کنن.
    اما کارپنتر شاید یجورایی به خاطر هاکس کارگردان شد و اینجوری فکر کنم یه بهانه دیگه واسه تشکر از هاکس بزرگ داریم:)))
    حتی تو اون لیست کذایی سایت اند ساوند،۴ تا از ۱۰ فیلم موردعلاقه عمر ایشون متعلق به هاکس بود.
    یکیش “فقط فرشتگان بال دارند” بود که ظاهرا قصد ریمیکش هم‌ داشت،با بازی جناب کرت راسل به جای نقشی که کری عزیز بازی کرد…اما فکر کنم دیگه باید فراموشش کنیم،یا حداقل با بازی کرت راسل رو باید فراموش کنیم،در خوشبینانه‌ترین حالت‌.

پاسخ دادن

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سینمای خانگی من – نقد و بررسی فیلم