قاب روز – هفده

قاب روز – هفده

صحبت کردن از نبوغ و هنر باستر کیتن بزرگ، کار سختی‌ست. توضیح این‌که چه فیلم‌های بی‌نظیری خلق کرد، چه‌گونه سینما را به جلو راند، چه نقش عظیمی در تاریخ سینما بازی کرد و برای کوچک و بزرگ لذت آفرید، واقعاً پیچیده و دشوار است. آدم نمی‌داند از کجا باید شروع کند و بحث را به کجا بکشاند. اما با تمام این توضیحات، هنوز هم کسانی پیدا می‌شوند که وقتی صحبت به باستر کیتون و چاپلین و لورل و هاردی و هارولد لوید و … می‌رسد، حتی فیلم‌های پراکنده‌ی آن‌ها را که تلویزیون خودمان هم همیشه نشان می‌داد، ندیده‌اند. یادم می‌آید چند مدت پیش که دورهمی فیلم‌بینی در ایران برگزار کرده بودم و قرار بود سیرک چاپلین را نمایش بدهم، شرکت‌کنندگان که خیلی‌هاشان جوانانی هم‌سن خودم و چند نفری‌شان هم نوجوان بودند، با شنیدن اسم فیلم «نچ‌نچ» می‌کردند. وقتی دلیلش را پرسیدم، یکی از آن‌ها به نیابت از بقیه گفت: «چاپلین که دلقک‌بازیه!». معمولاً آدم متعصبی نیستم، اما شنیدن این جمله خیلی گران تمام شد و سعی کردم توضیح بدهم ماجرا چیست، این‌ها کیستند و چه‌قدر مهم‌اند. راستش در آن کلاس هم نمی‌دانستم برای توضیح قضیه، از کجا باید شروع کنم. بسیار برایم ناراحت‌کننده بود که می‌دیدم این جوان‌ها و نوجوان‌ها هیچ شناختی از این نوابغ ندارند. هر چند وقتی کلا‌س‌ها تمام شد، آن‌ها دیگر آن آدم سابق نبودند. (بیشتر…)

نگاهی به فیلم کشتی بخار بیل جونیور Steamboat Bill, Jr

نگاهی به فیلم کشتی بخار بیل جونیور Steamboat Bill, Jr

  • بازیگران: باستر کیتون ـ ارنست تورنس ـ ماریون بایرون و …
  • فیلم‌نامه: کارل هارباگ
  • کارگردانان: چارلز ریزنر ـ باستر کیتون (بدون ذکر در عنوان‌بندی)
  • ۷۰ دقیقه؛ محصول آمریکا؛ سال ۱۹۲۸
  • ستاره‌ها: ۴/۵ از ۵
  • این یادداشت در چهل و دومین فصل‌نامه‌ی سینماتک موزه‌ی هنرهای معاصر منتشر شده است.

 

متولد ۱۸۹۵

 

خلاصه‌ی داستان: وقتی کشتی بخار قدیمی آقای ویلیام کنفیلد پدر در مقابل کشتی جدید و مدرن آقای کینگ، حرفی برای گفتن ندارد و در نتیجه همه‌ی مشتری‌هایش را از دست می‌دهد، آقای کنفیلد چشم به راه آمدن پسرش می‌ماند تا بلکه آرزوهای دور و درازش را با او جامه‌ی عمل بپوشاند و دوباره به اوج برسد. اما پسر که از شهری دور سر می‌رسد، تمام آرزوهای پدر نقش بر آب ‌می‌شود … (بیشتر…)

کوتاه درباره‌ی چند فیلم، شماره‌ی بیست و نه

کوتاه درباره‌ی چند فیلم، شماره‌ی بیست و نه

  • نام فیلم: هدیه (The Gift )
  • کارگردان: جوئل ادگرتون

رابین و سایمون به خانه‌ی جدیدشان نقل مکان می‌کنند. هنوز حسابی جاگیر نشده‌اند که سایمون به دوست دوران مدرسه‌ی خود گوردو برخورد می‌کند. گوردو مردی گوشه‌گیر و خجالتی‌ست که تلاش می‌کند با آوردن انواع و اقسام هدیه‌ها، خودش را به این زوج نزدیک کند … فیلم از این می‌گوید که بالاخره یک روز اعمالی که در گذشته انجام داده‌ایم، گریبان‌مان را خواهد گرفت. اتفاقی که برای سایمون می‌افتد. جابه‌جا شدن قطب مثبت و منفی ماجرا در طول روایت، با صبر و حوصله شکل می‌گیرد؛ ابتدا این گوردوست که در مظان اتهام قرار دارد. بعد که گذشته رو می‌شود و رابین می‌فهمد همسرش در جوانی چه بلایی سر گوردو آورده، این سایمون است که می‌رود در قطب منفی ماجرا و این‌بار با گوردویی مواجه می‌شویم که بی‌دست و پاست و زیر سلطه‌ی سایمون. اما در انتها همه چیز پیچیده‌تر می‌شود: نه تنها سایمون بلکه دوباره گوردو وارد قطب منفی می‌شود و این‌بار هر دو مرد هستند که به شکل عجیبی مقصر جلوه داده می‌شوند. گوردو با انتقام ترسناکِ بی‌سر و صدایی که از سایمون می‌گیرد گذشته را جبران می‌کند. فقط ای کاش شک و تردیدی که در دل‌مان انداخته شد ( این تردید که آیا بچه‌ای که از رابین به دنیا آمده متعلق به سایمون است یا گوردو) با آن تصویرِ «مظنونین همیشگی»گونه‌ی آخر (گوردو پانسمان دستش را باز می‌کند، دور می‌اندازد و نشان می‌دهد که زخم و زیلی‌هایش هنگام ملاقات با رابین الکی بوده است)، به یقین تبدیل نمی‌شد؛ به این یقین که گوردو بلایی سر رابین آورده است. (بیشتر…)

کوتاه درباره‌ی چند فیلم، شماره‌ی بیست و هشت

کوتاه درباره‌ی چند فیلم، شماره‌ی بیست و هشت

  • نام فیلم: محمد رسول‌الله
  • کارگردان: مجید مجیدی

ساختنِ فیلم عظیم کارِ ما نیست که نیست. نباید زور زد. البته این‌جا نشستن و پنبه‌ی فیلم را زدن، ساده‌ترین کارِ ممکن است، اما خب نمی‌شود نگفت که به رغم زحماتِ فراوانی که برای از آب در آوردن فیلم کشیده شده، فیلم چیزِ خوبی از آب در نیامده. نه داستانش، نه آدم‌هایش و نه حتی جلوه‌های ویژه‌اش. نگاه کنید به سکانس سپاه ابرهه که چقدر مصنوعی ساخته شده است. آن پرستوها، فیل‌ها که رم می‌کنند و آن پادشاه سپاه که چقدر مصنوعی پا به فرار می‌گذارد. فیلم منسجم نیست. تکه پاره است. ما همه چیز را می‌دانیم. هیچ چیز جدیدی به ما عرضه نمی‌شود. هیچ شخصیتِ درست و حسابی‌ای وجود ندارد که ما را پای فیلم نگه دارد. همه خشک و بی‌روح و کلیشه‌ای. (بیشتر…)

کوتاه درباره‌ی چند فیلم، شماره‌ی بیست و شش

کوتاه درباره‌ی چند فیلم، شماره‌ی بیست و شش

  • نام فیلم: مد مکس: جاده‌ی خشم (Mad Max: Fury Road )
  • کارگردان: جرج میلر

در آینده‌ای احتمالاً واقعی ( ! )، پیرمردی به نام جو، بر عده‌ای از مردمِ بینوا، به واسطه‌ی داشتن منابع آبی، خدایی می‌کند. وقتی یکی از اعضای گروه ارتش او، زنی به نام فیوریوسا، از دستوراتِ جو اطاعت نمی‌کند، جو و گروهش تصمیم به کشتنِ او می‌گیرند … نمی‌توانم انکار کنم که فیلم جذابی بود. دو ساعت، فقط تعقیب و گریز. نمی‌توانم انکار کنم که زحمت زیادی کشیده شده بود برای جلوه‌های بصری فیلم. خسته نباشند. اما خب نمی‌توانم هم این را انکار کنم که هیچ‌وقت از این فیلم‌های پر سر و صدا و مملو از جلوه‌های بصری و پُر ریخت و پاش خوشم نمی‌آمده. سردرد می‌گیرم. تمام وجودم به هم می‌ریزد. (بیشتر…)

سینمای خانگی من – نقد و بررسی فیلم