از میانِ گفته‌های اهالی هنر، شماره‌ی نُه

اگر نمی‌توانی قصه‌ات را ظرف یک ساعت‌ و پنجاه دقیقه بگویی، بهتر است دیوید لین باشی!

جرج روی هیل (بیشتر…)

چند بخش‌ از حرف‌های ابراهیم گلستان، در کتاب « گفته‌ها »

*من اصلاً حالت این که خودم را نویسنده بدانم و حرفه‌ام را نویسندگی بدانم و بنابراین بایستی که مرتب بنویسم ندارم. من اصلاً برای خودم حرفه‌ای قائل نیستم. اصلاً خودم را توی قالب این که من چه کاره‌ام مقید نمی‌کنم. من یک آدمی هستم که دارم زندگی می‌کنم، مقداری به انتخاب خودم به راهم می‌روم، مقداری هم در برابر حوادثی که می‌خواهند مرا این ور و آن ور ببرند سعی می‌کنم خودم را اداره کنم. این وضع تقریباً در زندگی همه هست. کمتر یا بیشتر. بعضی بیشتر بُرده می‌شوند و بعضی بیشتر خودشان را می‌برند. علاقه من به نویسندگی هم برای اینست که دلم می‌خواهد خودم را بیان کنم. حسِ ساختن حسِ بودن است. کردن بودن است. مقداری خودم را به وسیله نویسندگی بیان می‌کنم، مقداری خودم را به وسیله از کوه بالا رفتن بیان می‌کنم. مقداری را فرض کنید به وسیله عکس گرفتن یا با کسی حرف زدن. غرضم بودن است. بودن، و حسِ بودن و شناختن. و شناختن خودم برای این که بهتر باشم و بهتر بشوم تا بودنم، و بودن، بهتر بشود. این از این. (بیشتر…)

از میانِ گفته‌های اهالی هنر، شماره‌ی هشت

به نظرم [ جوان‌ها ] باید یاد بگیرند در انزوا زندگی کنند و تا جایی که ممکن است با خودشان تنها باشند. به نظرم یکی از مشکلات جوان‌های امروز این است که به هر بهانه‌ای سعی می‌کنند دور هم جمع شوند و سر و صدا راه بیندازند و دیوانه‌بازی در بیاورند. این میل به دور هم جمع شدن برای فرار از تنهایی، به نظرم نشانه‌ی بیماری‌ست. هر آدمی از کودکی باید یاد بگیرد که چطور وقتش را به تنهایی بگذراند این به این معنی نیست که باید تنها باشد، بلکه نباید از تنهایی حوصله‌اش سر برود. چون افرادی که حوصله‌شان از تنهایی سر می‌رود، از لحاظ عزت‌نفس در خطر قرار دارند.

آندری تارکوفسکی (بیشتر…)

بخشی از حرف های ابراهیم گلستان در کتاب « گفته ها »

*هیچ معماری و نقاشی و شعر و رمان و موسیقی، هیچ مایه به کارآیی و پخش و دوام هیچ سیستم فکری نمی‌بینی که با وجود تمام تنوعی که در آن‌ها هست، درین شرطِ اصلیِ آغازین شریک نباشد که فهم و سنجش و فکرِ درست برتر است و اساسی‌تر است از قریحه و غریزه و احساسِ ساده‌ای که جهت را نداند؛ یا هدف را، به جای پروراندن در کار، از هوا بگیرد و با تُف به کار بچسباند. و هیچ انسجام فکری و هیچ ارتقا و پیشرفتِ مرتبِ به هم بسته در کار ممکن نیست اگر که بر اساس پیشداوری و اعتقاد کور پیروی گله وارِ دور از تجسس و سئوال و سنجشِ شک باشد.

**فکری که پَخت باشد و بی‌دقت، زبانِ پَختِ ولنگار می‌سازد. بعد، با یک چنین زبان، هم پَخت می‌سازد هم نارسا و ولنگار. در یک چنین زبانِ بی‌دقت، فکر دقیق و تیز در نمی‌آید. این آن را رواج می‌دهد و آن این را. وقتی هم که زندگی، که زیربنای اساسی است، نیرویی برای ایست این سرنگونی و لغزش نپروراند و خود در تباهی عادت، و زیر زور و سنت، و منقاد مستبد تنگ‌دیده باشد و بیمار باشد از کهولت و بی‌کوششی، جایی برای نثر و قصه که سهل است، جایی برای هیچ چیز، هیچ نمی‌ماند. چیزی که چیزکی باشد، حالا هی بگو که وارث شکوه و حشمت و غنا هستی. نیستی. حتی در تقلید و در دلقکیش هم لنگی.

توضیح: املای کلمات، فاصله گذاری ها، علائم و به طور کلی، ساختار نوشتاری این متن، عیناً از روی متن کتاب پیاده شده، بدون دخل و تصرف.

 

پی‌نوشت: قبل‌تر گفته بودم که از خواندنِ حرف‌های گلستان لذت می‌برم. جدا از محتوای فوق‌العاده‌شان، ریتمیک و جذاب هستند و جان می‌دهند برای خواندن و بلند خواندن. بخش‌های دیگری از « گفته‌ها »‌ی او را باز هم همین‌جا خواهید خواند.

از میانِ گفته های اهالی هنر، شماره ی هفت

وقتی به گذشته فکر می کنید، جوهر و ماهیت زندگی تان را در چیزهای کوچکی می یابید که به خاطر می آورید. من واقعاً روی تأثیری حساب می کنم که به تدریج جمع شود و قوت بگیرد تا به چیزی، به یک احساس، یک تجربه بینجامد چون این طوری به خوبی جزر و مد زندگی بازتاب می یابد. من هرگز واقعاً دنبال پیرنگ نبوده ام. پیرنگ ها ساختگی هستند. مگر زندگی شما پیرنگ دارد؟ شخصیت دارد. روایت هم دارد. اصلاً داستان های زیاد و شخصیت های متعددی دارد، اما پیرنگ؟ نه، چنین چیزی در زندگی وجود ندارد.

ریچارد لینکلیتر (بیشتر…)

سینمای خانگی من – نقد و بررسی فیلم