همسفر شدن مت (رابرت میچم) و کِی (مریلین مونرو) در آن رودخانهی خروشان، کمکم به عشق میانجامد. موجهای مهارنشدنی رودخانه، مانند یک زندگی پرفرازونشیب، دل این دو انسان را به هم نزدیکتر میکند. به جای سالیان سال زندگی کردن، تنها انگار با ساعاتی پارو زدن روی قایقی لرزان و بیحفاظ که درون دریاچهای خشمگین پیش میرود، میتوان عشق را با گوشت و پوست، و البته جذابترو پرخطرتر حس کرد. مت و کِی، مثل هر عاشقانهای، در ابتدا توجهی به یکدیگر ندارند، اما در سفری پرافتوخیز، به همبستگی میرسند. آنها که از موجها گریختهاند و قایقشان را به سلامت به خشکی رساندهاند، کنار آتش مینشینند و از زندگی حرف میزنند. از تجربههایی که از سر گذراندهاند. عشق با حرفزدن، بیشتر شعله میگیرد. رودخانهی بیبازگشت (اتو پریمنجر) حکایت عشق و خروش است.
مت: یه چیزی رو باید بدونی؛ وقتی کسی رو به دردسر میندازی. خودتم توی دردسر میافتی.
کِی : دردسر باید آدم رو به جایی برسونه. اما من هیچوقت به هیچجا نمیرسم.
مت: چرا میرسی، منتها دردسرت بیشتر میشه.
پاسخ دادن