زخمها خوب شدند؟
در درگیریهای داخلی اندونزی، دستههای بهاصطلاح «انقلابی»، افراد غیرنظامی را به بهانههای واهی به بدترین شکل ممکن قتل عام میکنند. قاتلین بعد از گذشت سالها به زندگی ادامه میدهند. برادر یکی از مقتولها سراغ سردستههایی که این قتل عام ترسناک را انجام دادهاند میرود تا هم با آنها روبهرو شود و هم بداند حالا بعد از اینهمه سال، چه حسی نسبت به آن اتفاقها دارند…
فیلم تکاندهنده و عجیب و غریب اوپنهایمر، بعد از عمل کشتن (اینجا) همچنان نشان میدهد که انسانها تا کجاها میتوانند برسند. صحنهی رویایی مرد جوان داستان با سردستهی قاتلینی که حالا پیر و علیل، گوشهای افتاده و ادعا میکند آن زمانها با خوردن خون مقتولان، دیوانگیاش برطرف میشد، بهشدت عذابآور است. پیرمرد در حالی این حرف را میزند که دختر جوانش کنار او نشسته و حیران و سرگردان به حرفهای عجیب پدر گوش میدهد. او رو به جوان میگوید که اصلاً از این ماجراها خبر نداشت. این صحنهی تکاندهنده در حالی تمام میشود که جوان، پیرمرد قاتل را در آغوش میگیرد. انگار میخواهد او را ببخشد. کنترل کردن احساسات در این صحنه کار سختیست و اوپنهایمر مانند یک ناظر بیطرف، بدون غلو، هر چه در آن صحنهی شوم و عجیب میگذرد را پیش چشم تماشاگر میآورد.
جوان داستان گویا چشمپزشک است. او برای معاینهی قدرت دیدِ آدمهای روستا با کیف پزشکیاش به خانهی آنها میرود و با استفاده از آن عینکهای مخصوصی که درجهی ضعف چشم را مشخص میکنند، نمرهی عینک آدمها را تعیین میکند. نکته اینجاست که او این کار را برای همان قاتلینی که سالها پیش آن اعمال ترسناک را انجام دادهاند نیز انجام میدهد. انگار قرار است با این کار تلاش کند چشم آنها را به اعمال وحشتناکی که مرتکبش شدهاند باز کند. پوستر فیلم تأکید دیگریست بر اینکه این جنایتکاران حالا باید دقیقتر به اتفاقهایی که افتاده نگاه کنند. اما نکته اینجاست که همهی آنها در مواجه شدن با آن گذشتهی شوم، به یکسان عکسالعمل نشان نمیدهند.
«زخمها خوب شدند، نمیخواهم یادشان بیفتم». این جواب یکی از سرکردگان جنایتها به جوانِ داستان است که آمده از گذشته بپرسد و بداند چه اتفاقی برای برادرش افتاده است. قاتل دیگر، به پرسشهای جوان با عصبانیت جواب میدهد و پیداست که از یادآوری آن وحشت دارد. او با داد و فریاد سعی میکند روند مصاحبه را مختل کند. یکی دیگر تقریباً دچار فراموشی شده است و حرفی برای گفتن ندارد. دیگری اصولاً هیچ جنایتی را گردن نمیگیرد و سعی دارد بحث را منحرف کند. اما از میان آنها چند نفری هم پیدا میشوند که عین خیالشان نیست. این بیخیالی ترسناک، دربارهی آن دو مردی که همراه با گروه سازندهی فیلم به دریاچهی مار رفتهاند، جنبهای غیرقابل تحمل میگیرد. دریاچهی مار جایی بود که بهاصطلاح انقلابیون، کمونیستها را بعد از تکهپاره کردن، درونش میانداختند. حالا دوربین همراه دو سرکردهی گروه انقلابیون بعد از سالها کنار دریاچهی مار میروند تا آن دو نفر صحنههای قتل را بازسازی کنند.
اوپنهایمر در مستند درجهیک قبلیاش، عمل کشتن، چنین صحنههایی داشت و حالا اینجا انگار یکی از همان صحنهها را میبینیم. سرکردهی قاتلین با خنده و شوخی شیوهی کشتن کمونیستهای اندونزی را انگار که مشغول تعریف یک داستان ترسناک است، به شکلی عملی رو به دوربین نشان میدهد و هیچ ابایی هم از توضیح دقیق این لحظههای غیرقابلدرک ندارد. در این لحظهها آدم با خودش فکر میکند انسانها تا کجا میتوانند بروند؟ چهگونه میشود که آدمها به اینجا میرسند؟
اما فیلم تنها به این بخشهای ترسناک ختم نمیشود. خط داستانی دیگر، پدر و مادر پیر جوان هستند که سالها پیش فرزندشان به دست همین جنایتکاران به بدترین شکل ممکن به قتل رسیده بود. پدر آنقدر پیر است که تقریباً دیگر جز پوست روی استخوان نیست و مادر، هنوز هم انگار در جستوجوی فرزندی که از دست داده، گیج و ناتوان به نظر میرسد. زندگی فقیرانهی آنها در کنار زندگی ثروتمندانهی سردستههای آن جنایتها، دردناکتر از هر چیزیست. آنها با خونهای مقتولینی که در لیوان ریختند و نوشیدند، به نان و نوایی رسیدند، اما آنهایی که خون بچههایشان ریخته شد، جز حسرت و آه و فقر و غم نصیبی نبردند. گریههای بیصدای جوانِ برادرازدستدادهی داستان، وقتی که شرح قتل برادرش را از زبان قاتلین میشنود و بازسازی آن صحنه را توسط آنها نگاه میکند، بسیار دردناک است و بیش از پیش ما را به عمق فاجعه میبرد. سکانسی که پدر پیر و ناتوان جوان، در حالی که چشمهایش هم قدرت دیدن ندارند، در خانه میچرخد و انگار که گم شده باشد، فریاد میزند، سکانس عجیبیست که از همان عمق فاجعه خبر میدهد.
سیمای سکوت، مانند عمل کشتن برای آدمهای نازکدل فیلم ترسناکیست و ترسناکیاش دقیقاً این است که دربارهی انسانهایی حرف میزند که برای هدفی پوچ، مسخ میشوند تا بهراحتی آدم بکشند. اما آدمهای نازکدل باید این سبعیت افسارگسیخته را تحمل کنند، چون لازم است بدانیم که انسانها تا کجاها میتوانند سقوط کنند.
پاسخ دادن