جُرجِ لکنتی
خلاصه ی داستان: شاه جرج ششم، پادشاه بریتانیای کبیر، لکنت زبان دارد و نمی تواند برای مردمش سخنرانی کند. دکتر لایونل لاگ استخدام می شود تا این مشکل را رفع کند …
یادداشت: صحنه ی فوق العاده هوشمندانه ای در فیلم هست؛ هم آدم را به خنده می اندازد هم چکیده ی کل اثر در آن جمع شده است. جناب شاه که با همسر و بچه هایش روبروی پرده ی سینما نشسته و دارد به فیلم های مستند ارتش آلمان نازی و سخنرانی های معروف و پرحرارت هیتلر نگاه می کند، وقتی با این سوال دخترش مواجه می شود که: (( بابا اون [ هیتلر ] چی می گه؟ ))، جواب می دهد: (( نمی دونم. ولی هر چی می گه خیلی خوب حرف می زنه. )). نویسنده تنها با همان یک خط داستانی که در بالا اشاره کردم، اثری کاملاً کلاسیک می نویسند و کارگردان هم با تمام قواعد و زیر و بم های یک فیلم استاندارد خاص و عام پسند، اثری جذاب خلق می کند. البته نوآوری هایی هم در کار کارگردان دیده می شود تا فیلم بیش از حد از قواعد امتحان پس داده ی فیلم های کلاسیک استفاده نکرده باشد؛ او آدم هایش را معمولاً در کادری می چیند که نیمی از آن دیوار است و سوژه در یک سمت کادر قرار گرفته. این نوع دکوپاژ باعث می شود ما تنهایی و تک افتادگی آدم ها را بیشتر حس کنیم و هر چه به انتهای اثر نزدیک می شویم، از این نوع نماها کمتر می بینیم. جالب اینجاست که وقتی پایان کار، شاه جرج بالاخره موفق می شود بر لکنت زبانش غلبه کند و نطق مهمش را برای مردم کشور بخواند، متنی ست درباره ی اینکه جنگ آغاز خواهد شد و جالب تر اینجاست که خودش و اطرافیانش نه تنها ناراحت نیستند، بلکه از اینکه او اینقدر خوب توانسته حرف بزند، خوشحال هم هستند!
پاسخ دادن