.
به نظر ساده اما در واقع سهمگین
.
دو زوج در اتاق پشتی یک کلیسا دور هم جمع میشوند تا دربارهی مسئلهای حرف بزنند. مسئلهای که زندگی هر دو زوج را به ویرانه تبدیل کرده است…
تصویر بهآرامی روی نمایی از یک کلیسا باز میشود. همهچیز نورانیست. زنی وارد کلیسا میشود که نوای نهچندان حرفهای ارگ در آن پیچیده است. گویا پسربچهای کوچک ارگ مینوازد. زن دعا میخواند و وارد طبقهی زیرین کلیسا میشود که مرد جوانی در حال تمیزکاری و شستن ظرفهاست. نماهایی که تا این جا میبینیم، یکدست، ساده، بدون کوچکترین جلوهگری و مدام در حال شکستن خطوط فرضی هستند. اولین مکالمههایی که میشنویم بین زن و مرد جوان اتفاق میافتد؛ زن میگوید در ترافیک گرفتار شده بود. مرد که متوجه حرف زن نشده است، چیز دیگری برداشت میکند. زن تصور مرد را تصحیح میکند. در ادامهی گفتوگو، مرد از این که مجبور است کار دیگران را انجام بدهد، ناراضیست و زن قول میدهد زین پس حواسش بیشتر به تمیزکاریها باشد. این گفتوگوی ساده و کوتاه، اولین سنگهای بناییست که در ادامهی مسیر داستان همینطور بزرگ و بزرگتر میشود. برداشت اشتباه از جملههای زن و شکایتهای زیرزبانی مرد دربارهی تمیزکاری، نکتههاییست که برای بنیانگذاری پیام فیلم کاملاً هوشیارانه طراحی شدهاند.
گویا قرار است جلسهای برگزار شود؛ در یک اتاق خلوت که از صحن کلیسا واردش میشوند، میزی دایرهای میگذارند و چهار صندلی دورش میچینند. چیز غیرعادیای وجود ندارد. همهچیز آرام است. سپس زن رنگینپوستی میآید تا فضای ایجادشده را بررسی کند. او با ریزبینی، تمام جوانب محیط را در نظر میگیرد تا همهچیز برای جلسهی پیشِ رو فراهم باشد. جلسهای که نمیدانیم موضوعش چیست و چه اتفاقی قرار است در آن بیفتد اما حرکت کوچکی که از او سر میزند، جرقهای در ذهن مخاطب ایجاد میکند؛ زمانی که وارد اتاق میشود، چهار صندلی دور میز گرد قرار داده شدهاند. او دو صندلی را یک سمت و دو صندلی دیگر را سمت دیگر میز میگذارد و به این شکل با این حرکت کوچک نکتهای مهمی را منتقل میکند؛ دو گروه داریم که دو نفرشان باید این سمت بنشینند و دو نفر دیگرشان آن سمت. در واقع به این کار مشخص میشود که قرار است دو زوج رودرروی هم قرار بگیرند. اینگونه است که اطلاعات مخاطب، ذرهذره دربارهی جلسهای که قرا راست برقرار شود، بیشتر و بیشتر میشود.
کمکم آدمهای داستان وارد میشوند و ساختار فیلم شکل اصلی خودش را که بر پایهی دیالوگ است، بروز میدهد. متوجه میشویم قرار نیست از اتاق بیرون برویم و حتی حدس میزنیم که تا پایان داستان با همین چهار نفر موضوع را ادامه خواهیم داد. شروع صحبتها چیزی نیست که ما را به نتیجهای برساند، اما دیالوگهایی که بین شخصیتها برقرار میشود، آنقدر جذاب است که نگهمان میدارد. در نتیجه مینشینیم تا ببینیم موضوع چیست.
باید کمی حوصله کنیم تا به عمق ترسناک داستان قدم بگذاریم. عمقی که با آن آرامش و سکوت و سکون اولیه، هیچ تناسبی ندارد. هر چه جلوتر میرویم، روابط آشکارتر میشود. البته اتفاق عجیبی قرار نیست بیفتد. اتفاق پیش از شروع فیلم افتاده است و حالا باید اثرات آن را ببینیم. درست مانند فیلمهایی که به عنوان مثال در پسزمینهشان جنگ در جریان است. هیچگاه جنگ را نمیبینیم و تنها اثرات خانمانسوز آن را در آدمها و محیط مشاهده میکنیم. با چنین رویکردی مواجه هستیم. همهچیز آرام است اما در پس این آرامش و دقت و ریزبینی و وسواس، آتشی مهیب پنهان است که کمکم شعلههایش به همه جا سرایت میکند.
۳۵ دقیقه که صبر کنیم جملهای که از زبان یکی از شخصیتها بیرون میآید، ذهنمان را دربارهی رابطهی این چهار نفر و اتفاقی که بینشان افتاده است روشن میکند. ما هم مانند شخصیتها از جایمان تکان نخوردهایم اما ناگهان با موضوعی تکاندهنده مواجه شدهایم که قرار است دامنمان را بگیرد. نویسنده/کارگردان که کار اصلیاش بازیگریست و این اولین فیلمش محسوب میشود، کار سختی را انتخاب کرده است. او آنقدر به خودش مطمئن است که با یک روش اطلاعاتدهی سخت و پیچیده و تنها در یک اتاق دربسته، روایتی از درد و غم و فراق و کینه و صلح و درک متقابل آدمها به راه میاندازد که دیدنی و البته شنیدنیست. تلفیق احساسات آدمهای حبسشده در آن اتاق، با بازیهای درجهیک بازیگران و البته استادی عوامل پشت صحنه به بهترین شکل ممکن رقم میخورد تا آن فضای ابتدایی داستان (که در ابتدای این نوشته آوردم) بیش از پیش پررنگ شود و نشان بدهد که سازندگان این اثر، با دیدی باز به سراغ داستان رفتهاند. بعد از رو شدن ماجرا و روند پرکشوقوس احساسات شخصیتها، متوجه میشویم قرار است به این نکته برسیم که انسانها باید حرف بزنند تا به نتیجه برسند. فیلم میگوید پیچیدهترین مشکلات بشری، با حرف حل خواهد شد و این انکارناپذیر است. آدمهای این داستان مدام در حال صحبت کردن هستند و همین موضوع است که آنها را به نتیجه و در نهایت آرامش میرساند. آنها همدیگر را درک میکنند، سعی میکنند منطقی باشند، موضوعات را از جوانب مختلف بررسی کنند و بر خودشان مسلط باشند و این نکتهایست که این فیلم را به اثری بینظیر و همهجانبه و عمیق تبدیل میکند.
اما آن اتاق دربستهی منتهی به کلیسا، علاوه بر چهار آدم داستان، خودش به شخصیتی جداگانه تبدیل میشود که انگار آنها را در بر گرفته است. این اتاق جاییست برای برونریزی، برای خشمگین شدن، برای گریه کردن، برای آرام شدن، برای تفاهم و همزبانی. اتفاقهای تلخی آن بیرون رخ داده است و این اتاق قرار است مکانی باشد برای آرام و قرار شخصیتها با وجودی که درونشان غوغایی برپاست. اتاق آنها را دربر گرفته است و ازشان میخواهد که آرام باشند. انگار اتاق هم با آنها حرف میزند تا در نتیجهای که در نهایت میگیرند، سهیم باشد. ما نهتنها با شخصیتها بلکه با آن اتاق ساده و صمیمی هم اخت میشویم.
بازی حیرتانگیز چهار بازیگر اصلی، در حالی که اغلب دقایق فیلم روی صندلی نشستهاند و مجبورند حسهایشان را با چهره و بیان و نهایتاً حرکات دست و سر به مخاطب القا کنند، واقعاً دیدنیست. آنها از پس کار سختی برآمدهاند که حتی فکر کردن به آن هم چالشیست بینظیر. هر کدامشان چیز عزیزی از دست دادهاند اما تلاش میکنند طرف مقابل را بفهمند و این حس پیچیده، در چهره و نگاه بازیگران بهخوبی قابل مشاهده است تا اجتماع/توده به فیلمی سهمگین ولی به نظر ساده تبدیل شود.
منتظر نقدت در مورد فیلم The Whale هستم
درود بر شما
من فیلم رو ندیدم ولی با توجه به خوندن متن بالا به نظرم این فیلم با کمی تغییر از روی فیلم Carnage تولید سال ۲۰۱۱ (با بازی جودی فاستر
و کیت وینسلت و کریستوف والتس و جان سی ریلی) ساخته شده فقط در فیلم Carnage بین بچه ها دعوا پیش اومده پسر بچه مضروب شده ولی در فیلم Mass کشته شدن مورد بحث هستش.
سلام ، این فیلم بی شک بی نظیر ، سهمگین ، عمیق دقیقا همین ویژگی ها رو از فیلم گرفتم همان طور که شما ذکر کردین کمتر شده نقدی بخوانم که در فهم فیلم موثر باشد ، و نقد شما این ویژگی را داشت ، هر وقت سوال می پرسند که بهترین فیلم یا کتابی که دیده و خوانده اید من نمی توانم پاسخ دهم چون حقیقتا فیلم خوب و کتاب خوب بسیار است اما امروز با دومین بار دیدن این فیلم در زمان متفاوت به این نتیجه رسیدم زمانی که بخواهم بدون اینکه فکر کنم سریع اسم فیلمی را بگویم بدون انکار این فیلم در ذهنم و ناخودآگاهم نقش بسته، ممنون از نقد حساب شده تان
درود