نگاهی به فیلم با دیگران

نگاهی به فیلم با دیگران

  • بازیگران: هنگامه قاضیانی ـ بابک حمیدیان ـ حمیدرضا آذرنگ و …
  • نویسنده و کارگردان: ناصر ضمیری
  • ۹۰ دقیقه؛ سال ۱۳۹۲
  • ستاره ها: ۱/۵ از ۵

پایان های بازِ بسته!

خلاصه ی داستان: آرزو و امیرحسین، زوج جوانی هستند که به دنبال سقط جنینِ آرزو، دیگر نمی توانند بچه دار شوند. آن ها متوجه می شوند که برای بچه دار شدن، می توانند از روشی به نام « رحم اجاره ای » استفاده کنند. آرزو که در یک زایشگاه کار می کند، دست به دامن طاهره، یکی از همکارانش می شود تا راضی اش کند بچه شان را در شکم بزرگ کند …

یادداشت: فیلم که چارچوب داستانی اش به شدت شبیه یکی از داستان های مجموعه ی « بازی عروس و داماد » بلقیس سلیمانی ست ـ و هر چه که فکر می کنم نمی توانم قبول کنم که فیلم نامه نویسان آن داستان را نخوانده باشند ـ ، بسیار وابسته به کارگردانی و فضاسازی ست تا روایت یک داستان. در واقع در این فیلم، کارگردانی چندین و چند گام از فیلم نامه جلوتر است. فیلم نامه ای که تکلیفش را با بیننده مشخص نمی کند. معلوم نیست قرار است درباره ی چه کسی یا چه چیزی حرف بزند. می خواهد بگوید رحم اجاره ای کار خوبی ست؟ کار بدی ست؟ یا اصلاً می خواهد این را واگذار کند به بیننده و چیزی نگوید؟ حتی در این امر هم موفق نیست. فیلم پادرهواست و آن نمای پایانی، کنار هم قرار گرفتنِ امیرحسین و یعقوب، هیچ معنای خاصی به ذهن نمی رساند. مگر چه اتفاق مهمی افتاده که حالا باید کنار هم قرار گرفتن این دو برای ما مهم باشد و به فکر فرو ببردمان؟ یعقوب که از طاهره، طلاق گرفته است و زندانی ست، امیرحسین هم حالا با وجود بچه ی جدید، زندگی خوش و خرمی را شروع کرده است ( آن خنده های بیخودی و مصنوعی را یادتان می آید که مثلاً قرار است نشان داده شود اینها حالا خوشخبتند؟! )، پس دیگر این نمای پایانی چه چیزی قرار است در پسِ خود داشته باشد؟ اصلاً فیلم درباره ی کیست؟ آرزو؟ امیرحسین؟ یعقوب؟ طاهره؟ عموی طاهره؟ فیلم نامه نویس و البته کارگردان نمی تواند ادعا کند که فیلم گذری زده به همه ی اینها و قرار نبوده شخص خاصی پررنگ شود. نمی تواند چنین ادعایی بکند چون نتوانسته هیچگونه توازنی بین آدم های داستانش برقرار کند. آدم هایی که اصولاً وجودشان در داستان، انگار چندان ضرورتی پیدا نکرده است و هدفی را دنبال نمی کنند. معلوم نیست امیرحسین روی چه اصل اخلاقی ای اینقدر با قضیه ی رحم اجاره ای مخالف است و بعد با تمام این مخالفت ها، معلوم نیست چطور یکهو راضی به این کار می شود. معلوم نیست چرا طاهره با وجود آنهمه مشکل مالی، حاضر می شود بدون دریافت پول، رحمش را اجاره بدهد. او دلیلش برای این فداکاری را، همذات پنداری با سقط جنینِ آرزو عنوان می کند اما این فداکاری به هیچ عنوان قابل فهم نمی شود. این وسط یعقوب دقیقاً چه کارکردی می یابد و چه تأثیری در ماجرا دارد؟ چرا وقتی می فهمد همسرش باردار است، هیچ کاری انجام نمی دهد؟ اصلاً اینکه عموی طاهره، خیلی بی منطق ماجرا را لو می دهد که علتش را هم نمی فهمیم، چه نکته ای به داستان اضافه می کند؟  اینها ابهاماتی ست که فیلم نامه با آن درگیر است و مانع از این می شود که بتوانیم شخصیت ها را درک کنیم و برایشان جایگاهی در درامِ نه چندان پر رنگِ فیلم، متصور شویم. در واقع، دو خط داستانی یا دو زندگی ای که فیلم نامه نویس انتخاب کرده ( زندگی آرزو  و امیر حسین و زندگی طاهره ) بسیار پادرهوا و بلاتکلیف رها می شوند و ما را به نتیجه ای نمی رسانند که این روزها در سینمای ایران مُد شده به این نوع پایان ها بگویند « پایان باز »!

اما همانطور که ذکرش رفت، کارگردانی اثر، چند پله جلوتر از داستان عمل می کند و اگر هم چیزی باشد که بیننده را ـ حالا گیرم به سختی ـ روی صندلی نگه دارد، همین ایده های دکوپاژی اثر است که موجب شده، « با دیگران » فیلمی کم و بیش قابل تحمل باشد و نه حتی متوسط یا خوب. مثال ها در این زمینه فراوانند: صحنه ای که آرزو، در نمایی نزدیک، رو به دوربین، مشغول آرایش خودش است، بعد کمی سرش را عقب می کِشد، در تاریکی قرار می گیرد، گریه می کند، دوباره جلو می آید، صورتش هویدا می شود و به آرایش ادامه می دهد. صحنه ای که آرزو و امیرحسین برای راضی کردن عموی طاهره به خانه ی آن ها آمده اند و طاهره، در آشپزخانه، در حالیکه استرسِ نتیجه ی گفتگوی آن ها را دارد، یادش می رود شیرِ سماور را ببندد و آب، از قوری سر ریز می شود روی کابینت و بعد شُرّه اش ادامه می یابد تا روی زمین و همینطور تا زیرِ پای طاهره و تازه اینجاست که او متوجه می شود قوری سر ریز شده است و البته دو کات فوق العاده ی تشابه ای، یکی از قطره های چکیده بر چشمان عمو که کات می شود به قطرات باران و دیگری از طاهره که وقتی از پهلوی چپش به پهلوی راست می رود، در نمای بعدی، آرزو را می بینیم که به پهلوی راستش شده است و اگر نبود همین چند ایده ی قابل توجه، دیگر چیزی باقی نمی ماند که بشود ازش حرف زد.

فیلم در خوش بینانه ترین حالت، می توانست یک فیلم کوتاه باشد ...

فیلم در خوش بینانه ترین حالت، می توانست یک فیلم کوتاه باشد …

پاسخ دادن

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سینمای خانگی من – نقد و بررسی فیلم