نگاهی به فیلم ونوس خزپوش Venus in Fur

نگاهی به فیلم ونوس خزپوش Venus in Fur

  • بازیگران: امانوئل سینیه ـ متئو آمالریک
  • فیلم نامه: رومن پولانسکی ـ دیوید آیوز براساس رمانی از لئوپولد فون ساکر مازوخ
  • کارگردان: رومن پولانسکی
  • ۹۶ دقیقه؛ محصول فرانسه و لهستان؛ سال ۲۰۱۳
  • ستاره ها: ۳/۵ از ۵

یک مرد، یک زن

خلاصه ی داستان: توماس یک نویسنده و کارگردان معروف تئاتر است که در پایانِ یک روز خسته کننده، بعد از تست بازیگری از دهها زن، هنوز نتوانسته زنِ مورد نظر برای بازی در نمایشنامه اش، که اقتباسی ست از رمان نویسنده معروف اتریشی، لئوپولد فون ساکر مازوخ به عنوان « ونوس خزپوش»، را پیدا کند. در آخرین لحظات، زنی زیبا و بازیگوش به نام وندا سر و کله اش پیدا می شود که می گوید می خواهد این نقش را بازی کند و بسیار هم در این کار مُصر است …

 

یادداشت: صحنه ای که توماس، کارگردان تئاتر، به لبانش رژ می مالد، کفشی پاشنه بلند می پوشد، دور گردنش قلاده می اندازد و مورد توهین و تحقیر وندا قرار می گیرد، لحظه ی آشنایی ست در سینمای پولانسکی؛ لحظه ای که جنس مرد، خود را به حضیض ذلت می کشاند. به کرات در فیلم های پولانسکی، اینگونه صحنه های تحقیرگرانه نسبت به جنس مرد را دیده ایم. یکی از تکاندهنده ترین لحظات در « ماه تلخ » است که می می ( باز هم با بازی امانوئل سینیه ی زیبا ) برای گرفتن انتقام از اسکار ( پیتر کایوت ) که محکوم به ویلچر است، جلوی روی او با جوانی سیاهپوست به مغازله می پردازد و مرد هم هیچ کاری نمی تواند بکند. اصولاً در سینمای پولانسکی، در کشمکش بین زن و مرد، این مرد است که بازنده است. سینمای او، البته تنها در یک بخشش، نگاهی همیشه تند و تیزتر و تلخ تر و بی ملاحظه تری نسبت به مرد دارد. او با زن ها مهربان تر است و این را می توان با توجه به تک تک آثار مهم این مرد عجیب گفت، که البته گفتنش در اینجا موردی ندارد چون بسیار شخصی ست. من سال هاست که روی سینمای پولانسکی و زندگی و مشکلاتش تحقیق کرده ام و با تسلط و بدونِ تعارف می گویم بهتر از هر کسی که فکر می کند سینمای پولانسکی را شناخته، می شناسمش و ادعایم در زمینه ی دیدگاه پولانسکی درباره ی زندگی، که یک موردش همین ناهمترازی جنسیت آدم هاست و گرفتنِ طرفِ زن، صرفاً یک ادعا نیست، که نکته ای ست برگرفته از زندگی تلخ این آدم و دیدگاهِ او درباره ی انسان ها که با لحظاتِ فیلمش عجین شده و به بار نشسته است. اصولاً یکی از بهترین لحظات دورانِ نوجوانی ام، کشفِ جزئیاتی در سینمای پولانسکی بود که با تخیلات، مشکلات گاه روحی و روانی و تلخی ها و تجربه های سنگین زندگی اش، پیوندی ناگسستی داشت و با همسانی آن ها در فیلم ها بود که می توانستم بفهمم این مرد چه می گوید؛ مثلاً مانند همین نکته که او چرا به مردها اینگونه نگاه می کند. بهرحال دورانِ نوجوانی ام با غور در ثانیه ثانیه ی فیلم های این مرد گذشت و می گذرد، که همینجا بگویم دوست ندارم نکات کلیدی اش را فاش کنم؛ چون دنیایمان خیلی شبیه به هم است. حتی طی نامه ای که برای ایشان نوشتم، درباره ی این دنیای مشابه و جزئیاتش حرف زده ام و بی صبرانه منتظر جواب هستم.

وندا انگار از همان ابتدا که وارد سالن تئاتر می شود، بازی را شروع کرده است. از همان آغاز، ذره ذره، همه چیز را در دست می گیرد. اولین دیالوگ که از دهانش خارج می شود، توماس را میخکوب می کند؛ توماس که تا پیش از این حتی نمی خواست از وندا تست بگیرد. وندا، حتی نور صحنه را تنظیم می کند، از توماس می خواهد دیالوگ هایش را با حس و حال تر بیان کند، مثل یک روانشناس بالای سرِ توماسِ دراز کشیده بر تخت می نشیند و روانش را می کاود و از او می خواهد که گذشته اش را تعریف کند و در نهایت توماس وارد بازی ای می شود که انتهایش انگار همه چیز واقعی ست. این ونداست که سررشته ی توماس را به دست می گیرد و به هر جهت که می خواهد می کشاندش. شخصیتی که توماس آن را بازی می کند، یک مرد مازوخیست است؛ مردی که از داستان « ونوسِ خزپوش » نوشته ی ساکر مازوخ نویسنده ی مشهور آلمانی که واژه ی « مازوخیسم » از داستان های او نشأت گرفته است، می آید؛ کسی که با کتک خوردن از خاله اش در سنین کودکی، درد را با لذت شهوانی در هم آمیخته و طی مراحل پیچیده ی روانی و روحی، حالا تبدیل شده به چیزی که اکنون هست. مردی که شهوت را با درد دوست دارد. توماس در طی نمایشی که برای وندا ترتیب دیده ( آیا بهتر نیست بگوییم وندا این نمایش را برای او ترتیب دیده؟ )، قدم به قدم با شخصیتی که نقشش را ایفا می کند، در آمیخته می شود. وندا در طی نمایش، هر چند در تکانه های ناگهانی، در جلد شخصیت زنِ نمایش فرو می رود بعد ناگهان دوباره به سرعت از آن خارج می شود ( که با بازی عالی سینیه، مرز بین وندی واقعی و وندای درون نمایش، هیچ گاه مخدوش نمی شود ) اما توماس انگار نمی تواند مرز بین نمایش و واقعیت را تشخیص دهد و هرچه به سمت انتها می رویم، او بیشتر و بیشتر، در قالب نقش فرو می رود تا حدی که بالاخره در انتها همانی می شود که وندا می خواهد. انگار حالا ونداست که کارگردان است. توماس در طی این نمایش عجیب و غریب، مانند ترلکوفسکیِ « مستأجر » در جنسیت دیگری استحاله می یابد و به خاک سیاه می نشیند.

پولانسکی همچنان در سنین پیری، به دنبال تجربه های سخت است؛ سینمای مورد علاقه ی او ( و البته من ) که با آدم های معدود و تنها در یک مکان اتفاق می افتد، در جدیدترین فیلم او، به کمال قابل رویت است؛ دو نفر در یک مکان. پولانسکی همیشه به تعریف چنین داستان هایی علاقه داشته و هنوز هم نشان می دهد که چقدر استادانه می تواند با این سینمای جمع و جور، کولاک کند؛ کاری که به نظر ساده می رسد اما بسیار پیچیده است.

وندا رشته ی بازی را به دست می گیرد ...

وندا رشته ی بازی را به دست می گیرد …

فیلم دیگرِ رومن پولانسکی، در « سینمای خانگی من »:

ـ کشتار ( اینجا )

 

۱۳ دیدگاه به “نگاهی به فیلم ونوس خزپوش Venus in Fur”

  1. رضا موسوی گفت:

    هنوز این فیلم پولانسکی رو ندیدم .
    اما در مورد ادعای ناهمترازی جنسیتی و گرفتن طرفتن زنان در سینمای پولانسکی گمان می کنم (همونطور هم که در کتاب رومن به روایت پولانسکی اشاره شده) از همون نگاه خاص پولانسکی به زنان و حیرتش در مواجهه با اونها میاد . جمله ای داره مبنی براینکه من هرگز نفهمیدم چطور در طول زندگیم با وجود قد کوتاهم و چهره نه چندان زیبام تونستم همیشه با زنانی افسانه ای رابطه برقرار کنم و اونها رو شیفته خودم کنم .

    • damoon گفت:

      اشاره ی دقیقاً درستی ست. این قضیه ی رابطه ی پولانسکی و زن ها، رابطه ی پیچیده ای ست که قرار شد البته زیاد وارد جزئیاتش نشوم. اما او دقیقاً در مقابل زن، حیرت می کند و شیفته می شود. حتی در هنگام ساخت فیلم هم، کار کردن با زن ها برای او کار راحت تری ست تا مردها. ممنون از شما.

  2. مینو گفت:

    چرا فکر می کنین رژ مالیدن به لب یا کفش پاشنه بلند پوشیدن تحقیر مرد به حساب میاد؟چون فکر می کنین زن ها در مرتبه پایینتری قرار دارند و المان های زنانه برازنده مردان نیست.(اگه من سیبیل بذارم و با کت شلوار و کراوات گشاد گشاد راه برم شما فکر می کنین دارم خودمو تحقیر می کنم؟)صحنه معاشقه می می با پسر خوش هیکل سیاه پوست هم به نظر من اصلا قابل مقایسه با هزاران بار معاشقه مرد با فواحش پاریس و بارها و بارها تحقیر زن در برابر دوستانش نبود.بعد هم که برای جبرانش با مرد ازدواج کرد!در زندگی شحصی پولانسکی هم مگه زن ها چه هیزم تری بهش فروختند؟اولی ترکش کرد خب درست،دومی که سلاخی شد و سومی هم که حرفی برای گفتن باقی نمی ذاره!به هر حال شما هم تقصیری ندارین هر کس دنیا رو از دریچه چشم خودش می بینه و مسلما همه ما یک طرفه به قاضی می ریم خصوصا در ارتباط با مسائل مربوط به جنسیت..

    • damoon گفت:

      اصلاً شما خواندید من چه نوشتم؟ من گفتم زن ها در مرتبه ی پایینی قرار دارند؟! من گفتم المان های زنانه برازنده ی مردان نیست؟! به نظرم یک بار دیگر بخوانید. شما اصلاً مطلب را نگرفتید متأسفانه. بسیار شتاب زده و عجولانه و بدون دقت حرف زدید.

      • سارا گفت:

        شاید مینو خانم منظور این جمله رو متوجه نشدن که “در طی این نمایش عجیب و غریب، مانند ترلکوفسکیِ « مستأجر » در جنسیت دیگری استحاله می یابد” و فکر کردن این یه جور توهین به زن هاست.

    • alimirbabai گفت:

      منظور توجه به زن بود نه نگاه نژادی ، البته نقد اقا دامون جالب اما نا کامل بود پولانسکی تو تمام فیلم هاش به زن توجه ویژه ای می کنه و اعتقاد داره زن توانایی بیشتری از مردان در انتقال مفاهیم و رساندن نیاتش داره توجه ویژه به امر تجاوز به زن در عین اینکه به او نزدیک و محرم باشه و بسط اون در داستان فیلم ( شاهکار محله چینی ها ) ، پاک بودن زن و آلوده شدن توسط مرد که نماد پلیدی است ( شاهکار بچه رزمری ) و یا زندگی با مردی که تبدیل به گورستان زناشویی می شود ( شاهکار ماه تلخ ) و دست هایی که زن را به طرف خود می کشد ( شاهکار انزجار ) همه بر روی چیزی جز مقوله زن نیست زن پاک ولی جامعه اطراف نا پاک هست برای در امان ماندن باید بر خلاف مسیر جامعه حرکت کرد وگرنه در ورطه گرداب شیطانی به اعماق جامعه هدف سقوط می کنی .

  3. Emanoel Kazak گفت:

    من فوت فتیش و مازوخیسم دارم و رابطه ی جنسی فمدام را انجام میدهم به نظر من برای تعداد زیادی از مردان که این حس رو دارند این فیلم بسیار عالی باشه ما نمی‌خواهیم تمام افراد جامعه چنین دیدگاهی نسبت به یک بانوی قدرتمند داشته باشند و اصلا هم دنبال ایده های برتری مرد بر زن یا زن بر مرد نیستیم بلکه زن و مرد تساوی حقوق دارند رابطه ی فمدام یا سلطه ی بانوان سلطه گر یک رابطه ی توافقی است که با اشتیاق فراوان مرد صورت میگیرد من از افرادی که حس فتیش ندارند خواهش میکنم فقط به آزادی بیان احترام بگذارند و به حس ما توهین نکند

  4. سارا گفت:

    شاید به نوعی بشه گفت همه ما این روابط رو منتها در نه در این سطح اکسترموم که آقای پولانسکی نشون می ده تجربه می کنیم. یکی از دلایل اون هم می تونه این باشه که بیشتر افراد تا حد زیادی خود سانسوری دارن و اجازه نمی دن روابط پیچیده احساسی اونها از یک حد مجاز فراتر بره. مثل یک سوپاپ عمل می کنه و فرد رو در منطقه امن نگه می داره. پولانسکی به شخصیت هاش اجازه می ده از مناطق امن احساسات خودشون فراتر برن. و این طبیعت انسانه که دوست داره قهرمانی داشته باشه که از این مرزها رو نادیده می گیره و کاری رو انجام می ده که خودش خواسته یا ناخواسته قادر به انجامش نیست.

  5. سارا گفت:

    http://pixersize.com/blog/en/6098/krwawe-gody-czyli-czerwone-plamy-na-scianie
    به نظر من مطلبی که نوشته شده به خوبی نظرات رومن پولانسکی رو نسبت به زن ها منعکس می کنه.

  6. اِلسا گفت:

    سلام
    فیلمِ The Ninth Gate پولانسکی بین فیلم هاش چه جایگاهی داره؟
    همون سؤال همیشگی چند تا ستاره بهش می دید؟
    فیلم رو دوست داشتید؟

    • damoon گفت:

      پولانسکی فیلم بدِ کمی در کارنامه دارد که این یکی از آن هاست. نمی پسندمش. سال های سال پیش فیلم را دیده ام و الان دیگر یادم نیست چند ستاره می توانم بهش بدهم.

پاسخ دادن

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سینمای خانگی من – نقد و بررسی فیلم