نگاهی به فیلم بخت پریشانِ ما The Fault in Our Stars

نگاهی به فیلم بخت پریشانِ ما The Fault in Our Stars

  • بازیگران: شیلن وودلی ـ انسل الگورت ـ لورا درن و …
  • فیلم نامه: اسکات نوستادتر ـ مایکل وبر براساس داستانی از جان گرین
  • کارگردان: جاش بون
  • ۱۲۶ دقیقه؛ محصول آمریکا؛ سال ۲۰۱۴
  • ستاره ها: ۳/۵ از ۵
  • این یادداشت روی سایت « بوطیقا » منتشر شده است ( اینجا )

رنج باشکوه

 

خلاصه ی داستان: هزل دختری ست مبتلا به سرطان و ناامید از زندگی. آشنایی او با گاس، پسر جوانی که او هم مبتلا به سرطان است، زندگی هزل را دچار دگرگونی می کند …

 

یادداشت: هزل در همان نریشن آغازین فیلم، به خاطر داستان غم انگیزی که قرار است تعریف کند، از بیننده عذرخواهی می کند. او به شیرینی زندگی در فیلم ها و کتاب ها اشاره می کند و ادامه می دهد که البته زندگی واقعی آن چیزی نیست که در دنیای خیال می بینیم. زندگی واقعی تلخ است، از دست دادن دارد، مُردن دارد، بیماری و دردسر و سختی دارد، و آنچنان که گاس می ترسد: فراموشی دارد. این ها واقعیت های زندگی هستند. هرچند هزل در همان شروع آشنایی اش با گاس، در آن جمع سرطانی ها، این فراموش شدن را اجتناب ناپذیر می داند و همانجا به گاس و بقیه می گوید که حتی موتزارت هم فراموش می شود بهرحال. هزل خودش هم البته از زندگی لذت چندانی نمی برد؛ سئوال هایی دارد که قبل از مرگ می خواهد به آن ها برسد، دنیا را سیاه تر از آن چیزی که هست، می بیند و آرزوهایی دارد که هنوز برآورده نشده اند. آشنایی او با گاس، دنیای هزل را تغییر می دهد. سفر او به آمستردام برای دیدن نویسنده ی مورد علاقه اش که توسط گاس ردیف شده، هر چند از یک جنبه، یعنی ملاقات با نویسنده،  بی ثمر از آب در می آید ( گرچه در انتها می فهمیم که آنقدرها هم بی ثمر نبوده )، اما از جهاتی دیگر، رویایی ست؛ شامی رویایی، قدم زدن در خیابان های زیبای آمستردام و از همه مهم تر، صعودِ سختِ هزل به موزه ی آن فرانک، دختری که در زمان جنگ، همراه خانواده اش، به مدت دو سال در یک پناهگاه کوچک مخفی شد اما از پا ننشست و نویسنده شد ( یادداشت فیلم «دفتر خاطرات آن فرانک »؛ اینجا ). این صعود ( که من را یادِ « بودن و نبودن » استاد عیاری و آن صحنه ی نفس بُرِ بالا رفتنِ عسل بدیعی از پله ها انداخت ) انگار به نوعی پیروزی هزل بر شرایط سختِ جسمانی، نفس تنگی و شُش های خرابش است؛ او این مسیر سخت را لجوجانه می پیماید و پله ها را یکی یکی بالا می رود تا خودش را به اتاقک آن فرانک برساند و در نهایت بوسه ای بر لبان گاس بنشاند به نشانه ی آغاز عشقی واقعی. به این نشانه که حالا او با تکیه بر این عشق، امیدِ زندگی را در دلش روشن نگه می دارد تا جایی که به پدر و مادرش هم هشدار می دهد که بعد از مرگش، غمگین نباشند و به در و دیوار خیره نشوند و زندگی شان را بکنند. حالا وقتی هزل به این تغییر روحی و روانی می رسد، نوبت گاس است که به کمک هزل، حس ناامیدی را از خود دور کند؛ گاسی که از فراموش شدن می ترسد. هزل در اوج بیماری و ناامیدی گاس، وقتی که خودش می داند خواهد مُرد، به این نکته اشاره می کند که او ( گاس ) باید به هزل، به خانواده اش و به همین چیزهایی که در دنیا دارد، راضی باشد. اینکه آدم های دور و برش او را دوست خواهند داشت و فراموش نخواهند کرد. اینها همان نکاتی ست که هزل هم با تکیه بر آن ها، خودش را به همین زندگی ای که دارد، قانع می کند. و مگر چاره ی دیگری هم جز این داریم؟ مرگ، این کلمه ی مرموز، بالاخره می آید و همه چیز را می شوید؛ چه عاشق باشیم، چه نباشیم، چه فراموش بکنیم، چه نکنیم. این « جبر » ( یک کلمه ی مرموز دیگر ) است و آدم های داستان آن را هر چند به سختی، اما بهرحال می پذیرند. نام کتابی که هزل عاشقش است، « رنج باشکوه » نام دارد: زندگی هم در واقع رنجی ست که باید آن را برای خود هموار کنیم، چون گزینه ی دیگری غیر از این نداریم. برای همین است که هزل همان ابتدای فیلم از بیننده بابت تعریف این داستانِ تلخ عذرخواهی می کند. داستان تلخی که دیدنش ما را دچار غلیان احساسات می کند. سخت است که هنگام دیدن فیلم، اشک نریزیم، چرا که همه چیز باورپذیر است؛ از بازی های خوبِ بازیگرانِ جوانِ فیلم که می توانند عشق شان به یکدیگر را به بیننده هم منتقل کنند و فرسنگ ها از یک فیلمِ تین ایجری عشقی ـ آبکی ـ سطحی فاصله بگیرند تا پرداخت داستان و نگاه ساده ی کارگردان به داستان و پیش بردنِ بی سکته ی قصه تا به آخر.

 

 

۳۵ دیدگاه به “نگاهی به فیلم بخت پریشانِ ما The Fault in Our Stars”

  1. مجتبی گفت:

    ترجمه درست نام فیلم “شوم بختی ما” هست 🙂

  2. یسنا گفت:

    ولی بخت پریشان ما زیباتره
    بیشتر به فیلم میاد کلمه شوم زیبا نیست در صورتی که فیلم زیبا بود یه مرگ زیبا
    به نظر من خوبه ادما زمان مرگشونو بدونن از تمام لحظات زندگیشون لذت میبرن ارزو به دل نمیمونن

    • damoon گفت:

      بله، اگر بگویند، صد سال دیگر مثلاً می میرید، آنوقت شاید آدم ها از لحظات شان استفاده کنند ( که مطمئن نیستم )، اما اگر بگویند یک سال، دو سال یا سه سالِ دیگر می میرید، آنوقت بعید می دانم حتی دیگر کسی پیدا شود که بخواهد زندگی کند! همه از ترس، به گوشه ای پناه خواهند بُرد تا زمانِ مرگ فرا برسد؛ آدم ها آنقدرها توانمند نیستند. به نظرم زیبایی اش به این است که ندانیم چه وقت خواهیم مُرد. یکهو بمیریم، ناغافل یا وقتی که دیگر کاری نداشته باشیم، بمیریم. اینطوری بهتر است. پیشنهاد بهتری هم دارم: اینکه اصلاً نمیریم!
      ممنون از شما بهرحال.

  3. هلن گفت:

    فکر کنم بهترین کلمه برای ترجمه ی اسم این فیلم “خطای ستارگان بخت ما” باشه

  4. هلن گفت:

    آیا واقعا اون کتابی که توی داستان ازش میگه (رنج باشکوه) وجود داره ؟ اگه وجود داره،آیا ترجمه شده به فارسی؟اگه نشده اسم انگلیسیش دقیقا چییه که دانلودش کنیم؟(اگه وجود داره)

  5. nasrin گفت:

    ag in ketab vojood dashte bashe kheylii doos daram bekhoonam va filmesham vaqan ali bood yani harf nadasht

  6. coldplay گفت:

    دیماه این فیلم رو به اصرار دوست نزدیکم دیدم.خوب بود در سبک خودش.
    دیالوگ آن فرانک که می گفت وقتی به آسمان نگاه می کنم خوشحال[و سرزنده و امیدوار] می شوم رو خیلی دوست دارم.یعنی خیلی تو فیلم خوب نشست و اکثر اوقات تو این مدت که دلگیر بودم به آسمان نگاه می کردم و همچین مضمونی رو تو خودم حس می کردم.کلا حضور نویسنده رو اصلا دوست نداشتم.چه تو آمستردام چه موقعی که آخرای فیلم سر و کله اش از اروپا پیدا شد!
    فیلمش صحنه های خوبی هم داشت.سه تا آهنگ ازش گرفتم.مثلا آهنگ oblivian از indians که موقع ورود هیزل و گاس به آمستردام پخش شد.صحنه ای که هیزل کنار تاب نشتسه بود و بعد به گاس زنگ زد هم خوب بود با آهنگ long way down از tom odell.

    فقط یک چیز این وسط می ماند.شلین وودلی برای من همون امی فینیکی ـست که یه هو سر و کله اش در فیلم Spectacular now پیدا می شود و زندگی پسر داستان رو متحول می کند و مایلز تلار هم برای من هیچ وقت یک درامر نیست!همون ساتر کیلی هست.

  7. بهترین سرگرمی من (فیلم) گفت:

    be nazare man filme jalebi boud yani man az mogheyi k tablighesho didam dous dashtam bebinamesh vali vaghti didam un entezari k azash dashtam naboud yani nainke bad bashe vali man entezar nadashtam ke naghsh haye asliye film saratan dashte bashan va ye dide dige dashtam vali be nazaram ghashang boud va man akharesh geryam geref….راستی چرا عشقای واقعی دوره کوتاه مدتی دارن؟؟؟

    • damoon گفت:

      باید از عشاق واقعی پرسید!

    • habibe گفت:

      هر میوه وقتی بیش از حد برسد و در شاخه بماند می گندد این طبیعت عشق است پس فقط وقتی چیده می شود به لذت و خاطره خوش خورده میشود.
      عشق به دوست داشتن تقلیل می یابد و طبق اصل کمال طلبی انسان روزی از بین میرود مگر عشقی که در میانه راه جدایی لاجرم شود و به دلیل نامعلوم بودن و مبهم وبودن آینده احتمالی اش در دل می ماند….

  8. بهترین سرگرمی من (فیلم) گفت:

    motmaen bashid agar oshaghi dorobaram mididam miporsidam vali nist hadeaghal dar iran!rasti didgahe coldplay benazaram jaleb boud lazeme ham az ishoun vaham az shoma babate saytetoun tashakor konam

  9. بهترین سرگرمی من(فیلم) گفت:

    rasti shoma age darkhast bedim filme khasiro baraye download bezarid,mizarid?ya masalan be email befrestid??

  10. stars گفت:

    سلام. من اسم آهنگ رو میخوام که بعد از سوار شدن نویسنده تو ماشین هیزل پخش شد. یعنی آخرای فیلم. ممنون میشم جواب بدین

  11. Mina گفت:

    خیلییییی فیلم قشنگی بود خیلی با احساس بازی میکردن :(((

  12. erfan گفت:

    نمیدونم چی بگم،فقط واقعا خوشحالم ک همچین اثری ساخته شده و منم دیدمش…بهترین فیلم تمام عمرم بود…فک کنم تعداد دفعاتی ک دیدم فیلمو،تا الان دیگه دورقمی شده باشه…محشر بود محشر
    دم کارگردان(جاش بون)و نویسنده رمان(جان گرین) و صدالبته شایلن وودلی و انسل الگورت حسابی گرم…

  13. علی گفت:

    سلام خب از اول فیلم تا انتها می توان اروم اشک ریخت بخصوص با اهنگ های زیبای فیلم -به هر حال فیلم ارایه جملات زیباست و والس جملات در فیلم زیبایی خاص یه فیلم داده است ضمن اینکه اتفاقات فیلم کاملا قایبل پیش بینی هستند -وجود مهربانی در فیلم نکته قابل توجه دیگری است که طرف مهربانی ادم ها را نشان می دهد

  14. ماری گفت:

    سلام آخر فیلم چی میشه برق نبود آخرشو ندیدم

  15. فریاس گفت:

    چرا گاس سیگارخاموش همیشه رو لبش بود؟دلیلش چی بود!

  16. Mohsen گفت:

    این فیلم فوق العاده احساسی با دیالوگ های زیبا که تا مدتها در ذهن میماند رو در نظر بگیرید به عنوان پدر یک کودک مبتلا … دیده باشین

    این فیلم و داستان تا ابد در ذهنم خواهد ماند چراکه عشق و محبت همیشه در ذهن انسان ها خواهد ماند

  17. Yasi گفت:

    این داستان براساس واقعیت بود یا تخیله نویسنده؟؟؟

  18. سلام رفیق قدیمی
    تازه کتاب را تمام کردم… دو نوبت در مترو هرچه زور زدم نتوانستم جلوی اشکام رو بگیرم!
    تاثیرگذار بود.
    شخصیت آن نویسنده هلندی (فان بوتن) علیرغم همه تمهیدات به نظرم در نیامده بود.

پاسخ دادن

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سینمای خانگی من – نقد و بررسی فیلم