نگاهی به فیلم کودکان Babies

نگاهی به فیلم کودکان Babies

  • ایده: آلن شابات
  • کارگردان: توماس بالمز
  • ۷۹ دقیقه؛ محصول فرانسه؛ سال ۲۰۱۰
  • ستاره ها: ۳ از ۵

بچگی

 

خلاصه ی داستان: یک سال از زندگی چهار بچه در چهار نقطه ی مختلف دنیا، از هنگام به دنیا آمدن تا برداشتن گام های نخست …

 

یادداشت: این مستند بدون دیالوگِ هفتاد دقیقه ای، مرزها را در می نوردد، به چهار گوشه ی دنیا سر می زند و بیننده را با والدینی از نقاط مختلف دنیا و با فاصله ی طبقاتی متفاوت، نحوه ی تعلیم و تربیت بچه های شان، پرورش شان و نگهداری از آن ها آشنا می کند. بچه ای که در قبیله ای در نامیبیا متولد می شود ( که به رسم آدم های آن قبیله، چه زن و چه مرد، همیشه لخت و عور می چرخد و آنقدر بانمک و بامزه است که آدم از خنده ریسه می رود و تبدیلش می کند به بهترین بچه ی فیلم ) زمین تا آسمان با بچه ای که در ژاپن یا آمریکا متولد شده است، از لحاظ شکل و شیوه ی بزرگ شدن، تفاوت می کند و دیدگاه فیلمساز هم البته رسیدن به همین نقطه است. فیلمساز نمی خواهد محرومیت و بدوی بودنِ مثلاً محیط آن قبیله در نامیبیا را در مقایسه با تمدن و پیشرفته بودنِ شهری در آمریکا و ژاپن قرار دهد و از این قضیه نتیجه ای احساسی بگیرد، بلکه او فقط کناری می ایستد و نگاه می کند به اینکه این بچه های بانمک چطور بزرگ می شوند، هر کدام به شیوه ی خود؛ مادر نامیبیایی، صورت بچه اش را با لیس زدن، تمیز می کند و مادر مغولی، شیرِ سینه اش را روی صورت بچه می ریزد و با دستمال پاکش می کند و مادر آمریکایی، در حمامی مدرن، بچه را می شوید. بچه ی ژاپنی در مهدکودک، موسیقی و رقص می آموزد و بچه ی نامیبیایی، لخت و عور، در میان خاک و خل، دهان در آبی کثیف می کند و بی خیال، از آن می نوشد. اما به رغم همه ی این تفاوت ها، این بچه ها، کم کم بزرگ می شوند و یاد می گیرند زندگی کنند. لحظاتی از اولین حرف هایی که از دهان آن ها خارج می شود یا اولین قدم هایی که با ذوق و شوق برمی دارند، لحظات تأثیرگذاری هستند که به دقت انتخاب شده اند و کنار هم چیده شده اند تا این پیشرفت و یاد گرفتن و رو به جلو حرکت کردن را به چشم ببینیم.

شاید به دلیلِ نبودن درام و نشنیدن دیالوگ، اگر فیلم را ندیده باشید، این تصور در شما بوجود بیاید که حتماً با کار خسته کننده ای روبرو خواهید شد. اما وقتی چهار بچه ی بامزه در صدر کار باشند، مطمئن باشید که هیچ خستگی در کار نیست. این بچه ها، با آن حرکات و شیطنت ها و گریه ها و کثیف بازی هاشان، چنان خنده بر لبان تان می نشانند که فراموش نشدنی ست. فیلمساز لحظات نابی از زندگی این بچه ها را ثبت کرده. مثلاً در یک صحنه، بچه ی آمریکایی، که هنوز بلد نیست راه برود و روی زمین، مقابل دوربین نشسته، همانطور که بازی می کند، ناگهان شروع می کند به فشار آوردن به خود، قرمز می شود، زور می زند، از خودش صدا در می آورد و شما می توانید مطمئن باشید که او در حال کثیف کاری ست و در این لحظه، نمی توانید جلوی خنده ی خود را بگیرید. یا در یک صحنه ی دیگر، بچه ی نامیبیایی، همان بچه ی همیشه لخت و عورِ بامزه ی سیاهپوست، مقابل دوربین خوابش گرفته و چرت می زند که یکی از آن شکارهای بی نظیرِ کارگردان است. این لحظاتِ ناب، خستگی را از تن بیرون می کنند و باعث می شوند تا انتهای کار بنشینیم و به زندگی این چهار بچه نگاه کنیم و امیدوارم باشیم وقتی بزرگ می شوند، نشوند چیزهایی مثل ماها.

پاسخ دادن

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سینمای خانگی من – نقد و بررسی فیلم