کوتاه، درباره ی فیلم های جشنواره ی سی و سوم فجر

کوتاه، درباره ی فیلم های جشنواره ی سی و سوم فجر

خب جشنواره ی سی و سوم فجر هم که شروع شد و همه به تکاپو افتادند که فیلم ببینند و نقد کنند و غر بزنند و کمی شادی کنند و ایراد بگیرند و ستاره بدهند و مصاحبه کنند و منتظر سیمرغ باشند و خلاصه از این کارها. امسال من فیلم های کمتری خواهم دید؛ دلیلش بماند. اما بهرحال درباره ی هر کدام، چند خطی خواهم نوشت و بعد ( شاید هنگام اکرانِ عمومی آن فیلم ها )، یادداشتِ مفصل ترشان را روی سایت خواهم گذاشت. امیدوارم ایده ی خوبی باشد.

توضیح مهم اینکه: در صورتِ اضافه شدنِ فیلمِ جدید به لیست، می توانید آن را در همین پُست مشاهده کنید و البته روندِ اضافه شدنِ فیلم های جدید، همان روندِ همیشگیِ انتشار مطالب در « سینمای خانگی من » است، یعنی یک روز در میان. پس تا پایانِ جشنواره، همین پُست، پُستِ ثابتِ « سینمای خانگی من » خواهد ماند.

 

شکاف ( کیارش اسدزاده ): فیلمی که نیمه ی دومش خیلی بهتر از نیمه ی اولش است. روایتِ آدمی که می آید ثواب کند، کباب می شود. ذاتاً این ایده را دوست دارم اما فیلم دیر شروع می شود. دیر به این ایده می رسد و در انتها هم انگار اصلاً قضیه ی بچه دار شدن یا نشدن بوده که مهم بوده و نه این ایده. ( ستاره ها: ۲ از ۵ )

 

خانه ی دختر ( شهرام شاه حسینی ): آدم را یادِ « دختر گمشده » ی فینچر می انداخت! بلایی که سر بن افلک آمد، اینجا سرِ حامد بهداد می آید! فیلم از انتها شروع می شود و بعد به ابتدای ماجرا می رویم که ببینیم قضیه چه بوده و سمیرا چه بلایی سرش آمده و چه کسی دروغ می گوید و چه کسی راست. فیلم خوبی ست که آدم را درگیر می کند و تا انتها پای خود می نشاند. نقبی به درونِ جامعه ی سنتی و ترسناکِ ایرانی که « پرده » نقش مهمی در زندگی آدم ها بازی می کند! توی صف برای گرفتن بلیط که بودم، با آقای بغل دستی ( بله صف های ایرانی این شکلی ست؛ از عرض زیاد می شود نه از طول! ) صحبت مان گل انداخت. گفتم شاه حسینی همان کارگردانِ سریالِ « همه چیز آنجاست ». آن آقا چنان خودش را گیج نشان داد که یعنی انگار اصلاً حتی نمی داند تلویزیون چند شبکه دارد چه برسد به اینکه بخواهد سریال هم ببیند! راستی « همه چیز آنجاست » را می بینید شما؟! ( ستاره ها: ۲/۵ از ۵ )

 

چاقی! ( راما قویدل ): وقتی چاقی یک آدم رابطه ی معکوسی با عشقِ او داشته باشد، نتیجه اش می شود فیلمی عالی و جزئی نگر و پر از ریزه کاری که برای پرداختن به همه اش باید کلی وقت گذاشت. یک عاشقانه ی بامزه و باحال که آدم از دیدنش کِیف می کند. فقط اینکه نمی دانم چرا به علی مصفا به هیچ عنوان نمی آمد که بالای صد کیلو وزنش باشد. نمی شد بازیگر دیگری انتخاب کرد که واقعاً بالای صد کیلو به نظر برسد؟! ( ستاره ها: ۳ از ۵ )

 

چهارشنبه ۱۹ اردیبهشت ( وحید جلیلوند ): فیلمی نسبتاً شعار زده اما بهرحال قابل تعقیب درباره ی آدم های بدبختی که هشت شان گرو نه شان است. چهره ی درمانده و حتی نکبت زده ی نیکی کریمی در نقشِ لیلا، کاملاً گویای همه چیز است. فیلم شما را به شدت افسرده می کند و دچار استخوان درد می شوید. نکبت و بدبختی از در و دیوار می ریزد. آن ازدحامِ آدم هایی که برای گرفتنِ پولِ خیراتی، جلوی دفترِ مردِ خیّر جمع شده اند، با آن قیافه های بهم ریخته و تراخمی و کج و کوله، قرار است نشان بدهد که اوضاع مملکت چطوری هاست. خلاصه جگرتان خراش برمی دارد تا این فیلم تمام شود. ( ستاره ها: ۲/۵ از ۵ )

 

ماهی سیاه کوچولو ( مجید اسماعیلی ): آخر آدم دلش نمی آید به این کارگردان های فیلم اولی چیزی بگوید که توی ذوقشان بخورد. لااقل من می فهمم که چه حس بدی ست وقتی که فیلم اولت را ساخته باشی و بعد یکهو از ریشه بزنند و خلاصت کنند و بگویند فیلمت به درد نمی خورد. آدم دلش می سوزد انصافاً. این همه زحمت، هزینه، نماهای خوشگل و جنگل و دار و درخت و فلان و بهمان، اما … شما دشمنی دارید که آرزو داشته باشید ناکار شود؟ خب به نظرم به او پیشنهاد بدهید بیاید این فیلم را ببیند؛ پدر آدم در می آید تا این فیلمِ خسته کننده تمام شود. معلوم نیست چی به چیست و این آدم ها توی این دار و درخت ها دنبال چه می گردند. آن دختر نقاش آن وسط یعنی چه؟ چرا دیوار نقاشی می کند؟ یکهو چرا پاسگاه خالی از سکنه می شود؟ واقعاً آدم نمی فهمد ماجرا چیست. خلاصه اینکه می توانید دشمن تان را خار و خفیف کنید! ( ستاره ها: ۱ از ۵ )

 

 نزدیک تر ( مصطفی احمدی ): از اسمِ شعاری فیلم که بگذریم، فیلم نامه ی توکلی و همکار فیلم نامه نویسش، دو سر و گردن از کارگردانیِ این کارگردانِ فیلم اولی بالاتر است. فیلم نامه ای تر و تمیزِ و نسبتاً جذاب که با فاش کردنِ ذره ذره ی واقعیت ها، تماشاگر را هر لحظه بیشتر با شخصیت ها و گذشته شان آشنا می کند. محاکمه ی علی به محاکمه ی همه ی اعضای خانواده بدل می شود تا گره کورِ خانواده باز شود. اگر نبود آن نمای اسلوموشنِ « هپی اندِ » خانواده ی خوشحالِ دورِ هم، ما بیشتر احساس می کردیم که این خانواده به تفاهم رسیده اند. این فیلم یکی از بهترین فیلم اولی ها بود. ( ستاره ها: ۳/۵ از ۵ )

 

در دنیای تو ساعت چند است؟ ( صفی یزدانیان ): عاشقانه ای شیرین و جذاب و بامزه با یک بده بستانِ عالی زوج مصفا ـ حاتمی، در کوچه های باران گرفته ی رشت، تداخل حال و گذشته و خیال و واقعیت، سرِ آخر، حسِ غریبِ نوستالژی و عشق. خیلی راحت می شود گفت همه چیز درست و حسابی سرِ جای خودش قرار گرفته؛ آنجایی که باید بخندیم، می خندیم، آنجایی که باید غمگین شویم، غمگین می شویم و آنجایی که باید به فکر فرو برویم، فرو می رویم. بوی باران و طراوتِ سبزه ها را همزمان با عشقِ فرهاد و گُلی حس خواهید کرد. ( ستاره ها: ۳ از ۵ )

 

خداحافظی طولانی ( فرزاد موتمن ): ایده ی اصلی داستان، بارها و بارها در فیلم های دیگر هم تکرار شده اما همچنان گول می خوریم و گول خواهیم خورد! وقتی یحیی ( سعید آقاخانی ) به ماهرو می گوید: (( من هر چی کردم از عشق بود ))، فرزاد موتمن انگار به دورانِ اوجِ کاری اش برمی گردد، بعد از ساختنِ چند فیلمِ نه چندان خوب. ضمنِ اینکه همین جمله، ایهامی در خود دارد که بعد از پایانِ فیلم مشخص خواهد شد. هیچ وقت فکر نمی کردیم، سعیدآقاخانی، با آن چهره ای که با گریم، حتی بیش از حد خشن و زشت شده، بتواند عاشق هم بشود. ( ستاره ها: ۳ از ۵ )

 

دوران عاشقی ( علیرضا رئیسیان ): اما عاشقی در این فیلم، یک عاشقیِ یک طرفه ی زنانه است. زن هایی که بروی عملِ مردها چشم می بندند و آنقدر متمدن ( فامیلی زنِ خیانت دیده ی فیلم، تمدن است! ) هستند که جیکشان هم در نمی آید. خانم وکیل خیانت دیده ی فیلم البته که می تواند شخصیتِ آرامی باشد که با هیچ چیزی از کوره در نرود، اما اینجا دیگر آنقدر در سکوت به سر می بَرَد که حتی نمی فهمیم فهمیده که شوهرش چه دسته گلی به آب داده! فیلم از زنانی می گوید که از شرافت عشق دفاع می کنند. ( ستاره ها: ۲/۵ از ۵ )

 

من دیه گو مارادونا هستم ( بهرام توکلی ): یک کمدی شلوغ و دیوانه وار و نفس بُر از فیلمسازی که انگار عمداً خودش را به چالش می کِشد، هجو می کند و به زمین می کوبد. یک داستان در داستانِ بامزه با طنزهای همزمانِ موقعیت و کلامی که زیاد هم نباید همه چیزش را جدی گرفت. پیشنهاد خودِ فیلم است که زیاد چیزی را جدی نگیریم. وقتی فرهاد، به عنوان نویسنده ی داستان می گوید: (( من همیشه از این عمیق بودن بیش از حدم مورد اتهام بودم ))، انگار خودِ فیلمساز است که دارد این جمله را می گوید. کسی به حرف های عمیق و جدی فرزانه درباره ی مُد لباسی که راه انداخته گوش نمی دهد و خلاصه همه چیز در مرز بین واقعیت و خیال و جفنگیات می گذرد و تمام می شود و کمی می خندیم دور هم. ( ستاره ها: ۲/۵ از ۵ )

۲۴ دیدگاه به “کوتاه، درباره ی فیلم های جشنواره ی سی و سوم فجر”

  1. coldplay گفت:

    ایده ی خوبیست.من دوست دارم.
    خانه دختر را به خاطر پرویز شهبازی خواهم دید.در خانه یا در اکران عمومی.دو فیلم عیار۱۴ و دربند را خیلی خیلی دوست داشتم و دارم! -نفس عمیق را ندیدم هنوز.

    تو مجله ۲۴که نام فیلم هارو زده بود,فیلم چاقی وجود نداشت!امیدوارم بازهم یک علی مصفا ی خوب و به یادماندنی ببینم.

    یک سوال:هردو فیلم گان گرل و خانه دختر جدید اند.به نظرتون موضوع شباهتی که گفتید اتفاقیه یا فیلمنامه ی گان گرل از قبل قابل دسترسی بوده و خانه دختر ازش الگو گرفته؟

    به شدت مشتاق دیدن رخ دیوانه هستم.

    • damoon گفت:

      اشاره ی من به آن شباهت صرفاً برای بامزه شدنِ نوشته ام بود وگرنه ماجرا آنقدرها هم جدی نیست! از این تواردها گاهی پیش می آید.

      • coldplay گفت:

        آها.خب پس پرویز شهبازی محبوب من کار بدی نکرد!:)

        امشب فیلم برف رو دیدم.
        داستان اجتماعی خوبی بود که راضیم واقعا ازش.تو فیلم های ایرانی که سال ۹۳دیدم واقعا خوب بود.از فیلمهای جشنواره قبل که فیلمی نظرم رو جلب نکرد تا باهاش کیف کنم کاملا. کمی آقای محمودی رو فقط …
        شاید برف حتی بهترین فیلم جشنواره بود برای من.
        البته هنوز,امروز , سیزده,بیگانه,اگهی تسلیت صابر جانم و ملبورن نیومده که ببینم.

        از برف خوشم امد.فقط نمی دونم چرا فیلمسازان ایرانی انقدر به سیگاری نشون دادن آدمها تایید دارن.کم مونده کنار جانماز هم جاسیگاری بزارن.
        درسته کم نداریم ادم های سیگاری,اما واقعا حتما امید که پسر خوبی بود تو فیلم هم باید با سیگار اروم بگیره؟
        جالبه دخترها هم سیگاری هستند همگی…مینا ساداتی فندک میده به م.ر.غفاری…
        کاش این سیگار لعنتی حداقل تو فیلمهامان کمتر بشه.

        • damoon گفت:

          البته ایراداتِ فیلم نامه ی شهبازیِ محبوبِ شما(!)، چندان هم کم نیست که در یادداشتِ مفصلِ فیلم، به آن خواهم پرداخت.
          من هم امیدوارم سیگار و سیگاری کم شود!

  2. نگین گفت:

    والا دامون خان، من هم با افراد زیادی برخورد کردم که انگار تلویزیون خودمان را دیدن، برایشان افت دارد و با افتخار میگویند که اصلا تلویزیون نمیبینند.ما که دور همی با خانواده میبینیم و اصولا هم فقط به همین درد میخورند این سریالها. بعضی هم که دنبال ژست روشن فکریند!

    • damoon گفت:

      دقیقاً. حالا جالب اینجاست که خیلی از آن هایی که ادعا می کنند، اصلاً نمی دانند تلویزیون چیست، معمولاً برنامه هایش را تعقیب می کنند.

  3. mohamad_r گفت:

    در مورد معرفی فیلم ممنون. بهره خواهیم برد.
    دامون و نگین گرامی. فقط میخواستم بگم تلویزیون ندیدن ژست روشنفکری و ادعا نیست، و گفتن این حرف از شما که قاعدتا باید دارای بینش رسانه ای باشید بعید بود.

    • damoon گفت:

      تلویزیون ندیدن طبیعتاً ژست نیست. من کجا همچین حرفی زدم؟ خیلی ها هم هستند که نمی بینند. ولی قضیه اینجاست که وقتی ببینی و بعد خودت را بزنی به کوچه ی علی چپ و طوری وانمود کنی که انگار اصلاً نمی دانی تلویزیون چند شبکه دارد تا مثلاً اینگونه نشان بدهی که مُندت خیلی بالاست و از ژان پل سارتر و هایدگر و البته برگمان کمتر را قبول نداری، آنوقت است که این می شود ژست. منظور نظرِ من هم همین افراد بود که اگر دقیق نوشته ام را می خواندید، مشخص بود کاملاً.

  4. mohamad_r گفت:

    دامون جان، من دقیقا منظورتون رو گرفتم دقیق!برای همین هم از عین کلمه های شما و نگین استفاده کردم. و “اگر دقیق نوشته ام را می خواندید، مشخص بود کاملاً” صحبتی کردم درباره صحبت شما و نگین.

  5. حسن گفت:

    جناب دامون حالا باید این همه چیز آنجاست را ببینیم یا نه ؟

  6. فراز گفت:

    متشکرم از اینکه ما را که دست رسی نداریم رابا این مطالب از وضع و اوضاع فیلمها باخبر می کنید

  7. سلام
    من از تلویزیون فوتبال ها و سریال کره ای ساعت ۱۰ شب شبکه نمایش را می بینم. همه چیز آنجاست را هم هفته ای یک بار خانه مادر می بینیم. از این که حال و هوای فیلم اولی ها را دارید و از ریشه نمی زنید ممنون…یادم می مونه تا یکی دو نفر رو بفرستم اون فیلم رو ببینند!

    • damoon گفت:

      سلام
      خواهش می کنم. حس همدردیِ من با تازه کارها زیاد است. باید هوایشان را داشت وگرنه که کلاً از ریشه زدن کارِ ساده ای ست. فیلم را هم بفرستید ببینند، خودتان هم ببینید.

  8. ماکان گفت:

    سلام. در انتظار نقد فیلم های پرمخاطب تر مثل رخ دیوانه، عصر یخبندان، اعترافات ذهن خطرناک، جامه دران، طعم شیرین خیال و مارادونا. سپاس

    • damoon گفت:

      سلام. آقا یک فرصت نفس کشیدن هم بدهید، ضمنِ اینکه حسابِ جیبِ من را داشته باشید! اما جدا از شوخی، در روزهای کمِ باقیمانده بعید است بتوانم همه ی این فیلم ها را ببینم، هر چند از اول هم ( همانطور که اشاره کرده ام ) نمی خواستم زیاد فیلم ببینم. ولی بهرحال چَشم؛ سعی می کنم.

  9. coldplay گفت:

    تلویزیونی که فوتبال های اروپا و همینطور برنامه رادیو۷ رو نشون بده بنظرم خوبه.!!!

    در دنیای تو ساعت چند است رو حتما میبینم.دوسش دارم.

    آقا دامون,دیروز یک فیلم سوءدی دیدم.برای اولین در یک جایی نظرم رو به صورت یک متن نوشتم.
    ازتون میخوام بخونید و ببینید و اگه دوست داشتید نظرتون رو بگید.خیلی ممنون
    آخرین پست در این صفحه:
    http://www.footiclub.com/showthread.php?52-%D8%A7%D8%AE%D8%A8%D9%80%D8%A7%D8%B1-%D9%88-%D8%A8%D8%AD%D9%80%D8%AB-%D9%88-%D8%AA%D8%A8%D8%A7%D8%AF%D9%84-%D9%86%D8%B8%D9%80%D8%B1-%D9%BE%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%85%D9%88%D9%86-%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85&p=99729#post99729

    • damoon گفت:

      « فورس ماژور » فیلم خوبی ست. نوشته ی شما را هم خواندم. خسته نباشید. اما سعی کن بیشتر بخوانی و ببینی و بدانی و البته هیچ وقت با لحن خودمانی ننویسی! لحن خودمانی در کامنت گذاشتن ها، مشکلی نیست اما در یک متن، شکل و حالتِ خوبی ندارد و این اولین نکته ای ست که باید بدانی.

      • coldplay گفت:

        مرسی از کامنت نوشتاریتون! 🙂

        کاملا درست میگید.۱۰۰%
        فقط اینکه من علم سینمایی ندارم و اگه بخوام فیلم رو از لحاظ غیر حسی و مفهومی که خودم برداشت می کنم بازگو کنم احساس می کنم دارم از کسی تقلید می کنم و ادا در میارم.به خاطر همین سعی کردم داستان رو تعریف کنم و نکات جالبی که صرفا از چشم خودم خوب و زیبا اومده رو تفسیر کنم.
        برتری این فیلم نسبت به آثاری مثل خواب زمستانی که مساله ی اخلاق رو به شکلی خاص بیان می کنن این بود برام که داستان گیرایی داشت به خصوص با پایان بی نظیرش…

  10. سمانه گفت:

    پس یادداشت های جدید کجان آقا؟؟؟؟

پاسخ دادن

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سینمای خانگی من – نقد و بررسی فیلم