زالاوا بر پایهی وحشتهای بومی و عقاید خرافی میچرخد. سازندگان فیلم با هوشمندی به فضایی متفاوت رفتهاند و در میان داستانها و افسانههای قدیمی یک روستای عجیب، دنبال عناصر ترس و وحشت گشتهاند. پیش از آنها به عنوان مثال، برادران ارک هم با پوست دست به چنین تجربهای زده بودند و تأثیر درستی روی ذهنیت مخاطب گذاشته بودند. قبلترها بهرام بهرامیان در آل نیز دست روی باورهای ترسناک ایرانیها گذاشته بود تا از طریق داستانی ایرانی، فضایی هراسانگیز و البته قابل باور تولید کند. اصولاً بومی کردن ژانر وحشت ترفند درستی برای انتقال حس ترس به مخاطب است.
در عین حال فیلم میخواهد نشان بدهد که ذهن انسان چه چیز عجیبیست؛ استوار منکر جنهاست و از این که آمردان میگوید جن را درون شیشه انداخته مسخرهاش میکند، اما در عین حال انگار با خود فکر میکند: اگر آمردان درست بگوید چه؟ همین خیال اعصابخردکن است که هم استوار و هم مخاطب را در موقعیتی پر از هولوولا میاندازد. ناشناختهها به واسطهی ناشناخته بودنشان ترسناک هستند اما پرسش این است که داستان تا کجا میتواند بر پایهی این ناشناخته بودن پیش برود؟ یعنی تا کجا میتوان ماجرای واقعی بودن یا نبودن اجنه در آن روستا را ادامه داد؟
زالاوا از پتانسیلهایش استفادهی درستی نمیکند و مایهی داستانی هم کم دارد. اینها باعث میشوند در نهایت ایدهی جالبش به ثمر ننشیند. فیلم بهشدت ایستاست و برای متوجه شدن این نکته کافیست به سکانس طولانی پایانی نگاه کنید که مردم مقابل استوار و خانم دکتر قرار گرفتهاند و دیالوگهایی تکراری بینشان ردوبدل میشود. در واقع همهچیز کش پیدا میکند تا انگار به زمان استاندارد یک فیلم سینمایی برسد!
اولین فیلم بلند ارسلان امیری، به عنوان اثری در مایههای وحشت کار قابلقبولیست. امیری تا پیش از این به عنوان فیلمنامهنویس کارنامهی خوبی داشت و حالا در مقام کارگردان هم نشان میدهد که میتوان منتظر تجربههای جذابتری از او بود. اما ای کاش با دستی پرتر وارد میدان میشد و شاخ و برگ بیشتری به کارش میداد.
به نظر بنده زالاوا فیلمنامه ضعیفی داره، اما کارگردانیش مقبول و امیدوارکننده است و بازی بازیگران (بویژه نوید پورفرج و پوریا رحیمی سام) بسیار چشمگیر…در مجموع با شما موافقم.