نان‌خامه‌ای‌اند این‌هایی که می‌خواهند فقط مطالعه کنند و نقاشی کنند و نظاره‌گر باشند. کافی است فقط زندگی کنی، بعدش خود‌به‌خود نظاره‌گر می‌شوی.

 

پی‌نوشت: این کتاب ترجمه‌ی فوق‌العاده روان و جذابی دارد اما در نهایت چیزی از آن سر در نیاوردم. روایت اول‌شخص از زبان یک پسر جوان که در یک مدرسه‌ی شبانه‌روزی درس می‌خواند و معلوم نیست از جان خودش و بقیه چه می‌خواهد. واقعاً نتوانستم با داستان ارتباط برقرار کنم اما ترجمه‌ی ناصر غیاثی آن‌قدر شیرین بود که خودم را تا ته کتاب رساندم، هر چند لنگان لنگان.

پاسخ دادن

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سینمای خانگی من – نقد و بررسی فیلم