کوتاه درباره‌ی چند فیلم؛ نودوپنج

کوتاه درباره‌ی چند فیلم؛ نودوپنج

۱

  • نام فیلم: جنگ جهانی سوم
  • کارگردان: هومن سیدی
  • محصول: ۱۴۰۱

شکیب، کارگری ساختمانی‌ست که استخدام می‌شود تا همراه یک گروه بزرگ، برای فیلمی سینمایی که قرار است درباره‌ی هیتلر باشد، دکور بزند. او که زندگی آشفته‌ای دارد، دختر ناشنوای موردعلاقه‌ی خود را از دست دو مرد نجات می‌دهد و در زیرزمین خانه‌ای که یکی از خانه‌های دکوری برای فیلم‌برداری محسوب می‌شود، پنهان می‌کند…

از همان پوستر، نام و گریم محسن تنابنده، می‌توان حدس زد که در فکر سیدی چه می‌گذرد و قرار است کار را به کجا بکشاند. هر چند نیمه‌ی خسته‌کننده‌ی اولِ داستان، جایش را به نیمه‌ی دومی می‌دهد که به دلیل ماجرای دختر ناشنوا، کمی جذاب‌تر است، اما این باعث نمی‌شود کلیت عبوس و ریتم کند فیلم برطرف شود. سیدی می‌خواهد به درون تیره و تار انسان‌ها نظر بیندازد و تلاش می‌کند این کار را با ایده‌ای عجیب به خورد بیننده بدهد، اما موفق نمی‌شود و یکی از دلایلش این است که عصبیت جاری در لحظه‌لحظه‌ی فیلم، تمام انرژی درونی‌اش را می‌گیرد و اجازه‌ی ارتباط و ته‌نشینی شخصیت‌ها و داستان‌شان را به مخاطب نمی‌دهد؛ فیلم، مخاطب را لحظه‌ای با خودش تنها نمی‌گذارد.

نگاه سیدی به مناسبات پشت صحنه‌ی سینما هم هر چند فضایی غریب به کلیت کار بخشیده و گاهی طنزی سیاه نیز همراهی‌اش می‌کند اما با آن کارگردانِ عجیبِ داستان که شبیه مافیای سیسیل می‌ماند و فیلمی که معلوم نیست برای کجا و به چه دلیلی درباره‌ی هیتلر ساخته می‌شود، نمی‌تواند جای درستی در ذهن مخاطب پیدا کند. بله؛ می‌دانم قرار بوده فضایی غریب و مرموزطور خلق شود، اما خب نمی‌شود! می‌ماند محسن تنابنده که فیلم متعلق به اوست. او خودِ هیتلر است!

*برای خواندن یادداشت‌ فیلم‌های دیگر این کارگردان، نام دقیق او یا فیلم‌هایش را در کادر سمت چپ و بالا جستجو کنید. 

۲

  • نام فیلم: دل‌بُریده (Ghosted)
  • کارگردان: دکستر فلچر
  • محصول: ۲۰۲۳

سَدی، در ابتدا برای کول یک دختر زیبای عادی به نظر می‌رسد که می‌توان به عشق او امید بست، اما وقتی بر اثر یک اتفاق چهره‌ی واقعی سدی مشخص می‌شود، کول به سرگیجه می‌افتد…

یک کمدیِ عاشقانه‌ی اکشن که سعی می‌کند مفرح باشد، که هست. این که دقیقاً سَدی برای کجا کار می‌کند  و داستان این جاسوس‌بازی‌ها چیست، چندان اهمیتی ندارد. قضیه‌ی اصلی همان آدم‌بدها و آدم‌خوب‌ها هستند که یکی باید شکار کند و آن دیگری هم فرار کند. این تعقیب‌وگریز و صحنه‌های اکشنِ انصافاً جذاب و نفس‌گیر، به علاوه‌ی عشقِ قابل پیش‌بینیِ انتهایی، تمام آن چیزی‌ست که این فیلم می‌خواهد و به مرادش هم می‌رسد!

۳

  • نام فیلم: رستاخیز مرده‌ی شیطانی (Evil Dead Rise)
  • کارگردان: لی کرونین
  • محصول: ۲۰۲۳

زلزله، آپارتمانی که اِلی و بچه‌هایش در آن زندگی می‌کنند را می‌لرزاند. بر اثر این زلزله، شکافی کف پارکینگ آپارتمان پیدا می‌شود که راه به مکانی قدیمی می‌بَرَد. مکانی که یک کتاب شیطانی در آن پنهان کرده‌اند. یکی از بچه‌های اِلی، بدون خبر داشتن از این موضوع، کتاب را به خانه می‌آورد و ورق می‌زند . این‌جا رستاخیز مرده‌ی شیطانی اتفاق می‌افتد…

فیلم دیوانه‌وار آغاز می‌شود و نوید یک داستان اسلشری می‌دهد که قرار است به بزرگان این شاخه‌ی ترسناکِ سینمایی، پهلو بزند. در این مسیر، طراحی هر چه خون‌ریزتر شدن اتفاق‌ها، تکان‌دهنده است و خبر از خلاقیت بالایی می‌دهد. این‌جا گالن گالن خون مصرف می‌شود تا فضای مورد نظر به وجود بیاید اما این ترفند، در همان دقایقی ابتدایی جواب می‌دهد و بعد دیگر خسته‌کننده جلوه می‌کند. به جز خون و لحظه‌های ترسناک، داستان زیادی کم‌مایه است و کفاف جذب مخاطب را نمی‌دهد.

۴

  • نام فیلم: بوکسون را بکش (Kill Boksoon)
  • کارگردان: سانگ هیون بئون
  • محصول: ۲۰۲۳

بوکسون، هم یک مادر نمونه است و هم یک قاتل حرفه‌ای که برای دم‌ودستگاهی مخفی و مخوف کار می‌کند  و وظیفه‌اش کشتن آدم‌هاست. بوکسون در آخرین مأموریتش تصمیم می‌گیرد حرف بالادستی‌ها را گوش نکند  و دیگر آدم نکشد…

فیلم خیلی طولانی‌ست و بزرگترین مشکل هم این است که هی کش پیدا می‌کند و ماجرایی که می‌توانست در نود دقیقه تمام شود، دو ساعت طول می‌کشد؛ حکایت تکراری قاتلی خطرناک که البته خانه و زندگی هم دارد و دو چهره‌ی متفاوت از خودش نشان می‌دهد. فیلم سکانس‌های نفس‌گیری دارد، از جمله آن‌جا که بوکسون و همکارانش در رستوران به جان هم می‌افتند تا همدیگر را بکشند و در سازمان‌شان ترفیع بگیرند. طنز ماجرا این‌جاست که پیرمرد آرام صاحب رستوران هم وقتی این موضوع را می‌فهمد، تبدیل به قاتلی خطرناک می‌شود که تصمیم می‌گیرد مشتری‌هایش را از بین ببرد!

۵

  • نام فیلم: خط مترو (Circle Line)
  • کارگردان: جی.دی.چوآ
  • محصول: ۲۰۲۳

هیولایی ترسناک، در یکی از خطوط متروی سنگاپور جا خوش کرده است. این هیولا یک روز با منحرف شدن واگن مترو به راهی فرعی و قدیمی، از پس‌وپشت‌ها بیرون می‌آید…

فیلمی عقب‌مانده و خسته‌کننده با هیولایی به‌شدت کاریکاتوری و مضحک که هیچ ترسی در دل نمی‌اندازد. آدم‌های دیگر داستان هم نه جذابند و نه همدلی‌برانگیز. داستانی به‌شدت تکراری و قابل پیش‌بینی.

۶

  • نام فیلم: خفه کردن (Chokehold)
  • کارگردان: اُنوور سایلاک
  • محصول: ۲۰۲۳

یالین و بیضا از استانبول به روستا می‌آیند تا چند روزی را استراحت کنند اما از همان بدو ورود، روستایی‌ها رفتار بدی با یالین پیش می‌گیرند به شکلی که انگار به نظر می‌رسد در گذشته اتفاقی بین آن‌ها رخ داده است…

اُنوور سایلاک بعد از سریال فوق‌العاده‌ی شخصیت (اینجا)  توقع‌ها را از خودش بالا برد اما فیلم جدید او نمی‌تواند پاسخ‌گوی این توقعات باشد. درام کنجکاوی‌برانگیز جدید او، فقط در دقایق اولیه مخاطب را پای خودش نگه می‌دارد، اما هر چه که می‌گذرد و شخصیت واقعی یالین رو می‌شود، همه‌چیز در دام تکرار می‌افتد. یالین بلایی سر افراد روستا آورده که وقتی بیضا از این موضوع آگاه می‌شود، کل زندگی این زوج را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد تا در انتها یالین با یک بازی زبانی که تنها در زبان ترکی استانبولی معنا می‌دهد، به ییلان (یعنی مار) تغییر هویت بدهد.

*برای خواندن یادداشت‌ فیلم‌های دیگر این کارگردان، نام دقیق او یا فیلم‌هایش را در کادر سمت چپ و بالا جستجو کنید. 

۷

  • نام فیلم: دسی‌بل (Desibel)
  • کارگردان: این هو هوانگ
  • محصول: ۲۰۲۲

یک شخص مرموز، بمب‌هایی را در سطح شهر کار می‌گذارد که صدای بلند باعث انفجارشان می‌شود. این شخص مرموز با سروان کانگ دو یانگ تماس می‌گیرد و ماجرا را به او اطلاع می‌دهد. سروان باید در مدت‌زمانی کوتاه، بمب‌ها را خنثی کند …

ایده‌ی اولیه‌ی فیلم جالب است اما چینش داستان و شخصیت‌ها خوب از کار در نمی‌آیند. این که سروان مدام از این‌طرف شهر به آن‌طرف شهر برود و بمب خنثی کند، تا جایی کشش دارد اما کمی که می‌گذرد روند تکراری این کار و پیش‌بینی پایان داستان، مخاطب را خسته می‌کند. فیلم قطعاً می‌توانست کوتاه‌تر باشد و به عنوان مثال روی منفجر شدن فقط یکی از بمب‌ها تمرکز کند.

۸

  • نام فیلم: ای او (EO)
  • کارگردان: یژی اسکولیموفسکی
  • محصول: ۲۰۲۲

ای او، الاغی‌ست که از صاحبش در سیرک دور می‌افتد و به این شکل سفری ناخواسته را آغاز می‌کند که نتیجه‌اش برخورد با انسان‌های خوب و بد است…

بی‌شک فیلم را باید روی دور تند دید! هیچ راه دیگری ندارد! فیلمی که قرار است از نگاه یک الاغ روایت شود و مخاطب از چشم‌های او به آدم‌ها نزدیک شود. نتیجه، فیلمی‌ست خسته‌کننده و کش‌دار که هیچ جذابیتی ندارد!

*برای خواندن یادداشت‌ فیلم‌های دیگر این کارگردان، نام دقیق او یا فیلم‌هایش را در کادر سمت چپ و بالا جستجو کنید. 

۹

  • نام فیلم: روی خط (On the Line)
  • کارگردان: رومالد بولانژر
  • محصول: ۲۰۲۲

الویس یک مجری معروف رادیویی‌ست که شوخی‌هایش زبانزد خاص و عام است. یک شب روی آنتن زنده، مردی مرموز به او خبر می‌دهد که دختر و همسرش گروگان او هستند و قرار است تاوان اشتباهی را که الویس در گذشته انجام داده، پس بدهند…

فیلم از الگوی بازی (دیوید فینچر) استفاده می‌کند تا غافلگیر کند و هیجان بیافریند، اما این کجا و آن کجا؟! همه چیز خیلی مصنوعی به نظر می‌رسد و روند داستان، حتی با توجه به ساختگی بودن موانع، آبکی و بی‌زور است.

۱۰

  • نام فیلم: عشق و افسارها (Love and Leashes)
  • کارگردان: پارک هی‌یئون جین
  • محصول: ۲۰۲۲

مرد جوان خوش‌قیافه‌ای به نام جونگ جی‌هو، عاشق زن جوان زیبایی به نام جونگ جی‌وو می‌شود که تازه همکارش شده است. رابطه‌ی آن‌ها زمانی شکل عجیبی به خودش می‌گیرد که زن متوجه می‌شود مرد، تمایلات جنسی عجیبی دارد…

وقتی سازندگان فیلم دست‌شان باز باشد، چنین اتفاقی می‌افتد که می‌توانند درباره‌ی یکی از صدها تمایل جنسی عجیب و غریب آدم‌ها داستان بسازند و مخاطب‌های‌شان را مطلع کنند و به آن‌ها آموزش درست بدهند، در عین حالی که داستانی عاشقانه را نیز روایت می‌کنند. این فیلم با طنزی ملایم و داستانی روان، چنین حکایتی دارد. هم آموزش می‌دهد و هم سرگرم می‌کند. چه چیزی بهتر از این؟

۱۱

  • نام فیلم: همه‌ی دوستانم از من متنفرند (All My Friends Hate Me)
  • کارگردان: اندرو گینورد
  • محصول: ۲۰۲۱

پت به مهمانی دوستان قدیمی‌اش دعوت می‌شود. همزمان با ورود او، کم‌کم احساس می‌کند همه‌ی آن‌ها علیه‌اش توطئه‌ای چیده‌اند…

کمدی خوبی‌ست؛ جمع‌وجور و گاه پرالتهاب. تا جایی از داستان نمی‌توانیم تشخیص بدهیم پت پارانوئا دارد یا واقعاً دوستانش علیه او هستند. این تردید، تا انتهای داستان ادامه پیدا می‌کند. رفتار عجیب آدم‌ها و البته چیزهای عجیبی که پت می‌بیند (مانند آن اتوموبیل گِل‌آلود که در ابتدای فیلم باعث ترسش می‌شود)، فضای فیلم را به سمت‌وسوی غریبی می‌بَرَد؛ چیزی بین شوخی و جدی. کارگردان با زیرکی این لحن شوخی و جدی را تا انتها حفظ می‌کند تا در نهایت چیزهایی از گذشته‌ی پت رو شود که به شناخت خودش از خودش تأثیر می‌گذارد.

۱۲

  • نام فیلم: دختر و عنکبوت (The Girl and the Spider)
  • کارگردان‌ها: رامون زورکر، سیلوان زورکر
  • محصول: ۲۰۲۱

لیزا در حال اسباب‌کشی‌ست  و در این بین دوستانش به او سر می‌زنند که هر کدام داستانی دارند…

سر در آوردن از این فیلم بی‌معنا کار سختی‌ست. اصولاً نیازی نیست سر در بیاوریم! هر چه از زمان داستان می‌گذرد، همه‌چیز بیشتر گنگ و نامفهوم می‌شود تا جایی که حتی پیدا کردن ارتباط بین آدم‌های داستان سخت پیش می‌رود. فیلمی کهنه و پرادا که می‌خواهد خیلی متفکر به نظر برسد.

۱۳

  • نام فیلم: سیب‌ها (Apples)
  • کارگردان: کریستوس نیکو
  • محصول: ۲۰۲۰

فراموشی یک بیماری اپیدمی‌ست که آدم‌ها ناگهان دچارش می‌شوند. آریس یکی از کسانی‌ست که به‌تازگی دچار این بیماری شده و هیچ‌چیز به یاد نمی‌آورد. او سعی می‌کند با روش‌های درمانی بهبود پیدا کند…

جان آدم به لب می‌رسد تا یک صحنه، به صحنه‌ی بعدی برسد! فیلمی ملال‌آور و نچسب که می‌خواهد حرف‌های گنده‌ای درباره‌ی هویت انسان‌ها و خاطره‌های‌شان بزند، اما به‌شدت حوصله‌ی آدم را سر می‌برد.

۱۴

  • نام فیلم: سفر به غرب: شکست دیوها (Xi You: Xiang Mo Pian)
  • کاگردان‌ها: استفن چو ـ چی کین کووک
  • محصول: ۲۰۱۳

یک راهب جوان، که شکارچی دیوهاست، در مسیر مأموریت‌های خود با دختر جوانی که او هم شکارچی دیوهاست آشنا می‌شود. آن‌ها با کمک همدیگر باید دیوی ترسناک و خطرناک را شکست بدهند…

لذت خالص! فقط همان سکانس طولانی آغاز فیلم که مردم با یک ماهی غول‌پیکر مبارزه می‌کنند، کافی‌ست تا غرق فانتزی‌ها و تخیلات بی‌پایان استفن چو شوید. فیلمی سراسر اکشن، کمدی با چاشنی هنرهای رزمی و کمی عشق‌وعاشقی و البته مقدار زیادی درس زندگی.

*برای خواندن یادداشت‌ فیلم‌های دیگر این کارگردان، نام دقیق او یا فیلم‌هایش را در کادر سمت چپ و بالا جستجو کنید. 

۱۵

  • نام فیلم: شیری (Shiri)
  • کارگردان: کانگ جه کیو
  • محصول: ۱۹۹۹

ریو و لی دنبال یک تروریست زن اهل کره‌ی شمالی می‌گردند که هیچ اثری از او نیست …

فیلم گویا یکی از اولین فیلم‌های بلاک‌باستری و پرفروش سینمای کره‌ی جنوبی محسوب می‌شود. داستانی پرافت‌وخیز که غافلگیرکننده نیز هست.

۱۶

  • نام فیلم: کشور پهناور (The Big Country)
  • کارگردان: ویلیام وایلر
  • محصول: ۱۹۵۸

ملوان سابق، جیمز مک‌کی به غرب آمریکا سفر می‌کند تا به نامزد خود پاتریشیا در مزرعه‌ی عظیمی متعلق به پدرش، هنری تریل، که همه او را «سرگرد» می‌نامند، ملحق شود. پس از ملاقات با دوست پاتریشیا که معلم مدرسه است و جولی ماراگون نام دارد، مک‌کی و پاتریشیا توسط گروهی از مست‌ها به رهبری باک هاناسی، مورد اذیت و تمسخر قرار می‌گیرند. این اتفاق آتش دشمنی بین دو خانواده‌ی قدرتمند این منطقه را شعله‌ور می‌کند…

وایلر مثل همیشه هیچ عجله‌ای برای تعریف داستانش ندارد. سر فرصت و با دقت و مهارت زیاد، تک‌تک شخصیت‌ها را معرفی می‌کند و داستان‌شان را برای‌مان می‌گوید. هیچ شخصیتی در فیلم نیست که پادرهوا رها شود و بعضی از آن‌ها مانند روفوس هاناسی، پدر خانواده‌ی هاناسی، که پسران شرورش را زیر سلطه‌اش دارد و هر طور که می‌خواهد با آن‌ها رفتار می‌کند، بیش از سایر شخصیت‌ها پررنگ می‌شوند تا تنور درام گرم بماند، که می‌ماند. تقابل او با هنری تریل، پیش‌برنده‌ی روایتی‌ست که البته در مرکز آن جیمز مک‌کی قرار دارد. مردی که چندان علاقه‌ای ندارد خودش را به دیگران ثابت کند. نیازی نمی‌بیند با دیگران دعوا کند، اگر هم قرار است چنین کاری انجام بدهد، ترجیح می‌دهد در حالی که تنهاست، دست به این کار بزند. این رویکرد جذاب او، باعث می‌شود پاتریشیا ازش دلخور شود، اما مک‌کی همچنان اصراری به نمایش ندارد. همین رویکرد اوست که در نهایت به موفقیت می‌رساندش، در حالی که دو پیرمردِ تشنه به خون همدیگر، کوتاه نمی‌آیند و به این شکل سرشان را به باد می‌دهند.

*برای خواندن یادداشت‌ فیلم‌های دیگر این کارگردان، نام دقیق او یا فیلم‌هایش را در کادر سمت چپ و بالا جستجو کنید. 

۱۷

  • نام فیلم: قانون و نظم (Law and Order)
  • کارگردان: ناتان جوران
  • محصول: ۱۹۵۳

فریم جانسون، مارشال شهر تومبستون، باید آن‌جا را از آلودگی‌ها پاک کند، اگر آدم‌بدها اجازه بدهند!

حضور رونالد ریگان در نقش اصلی، جالب توجه است. بازیگری که سیاستمدار شد و نقش مهمی در تاریخ آمریکا بازی کرد. این‌جا هم نقش مهمی دارد و تیپ و قیافه و قدوبالایش جان می‌دهد برای نقش فریم جانسون؛ مارشالی که در عین جدیت و کارکشتگی، عاشق‌پیشه هم هست. روایت فیلم، در اواسط کار، کمی گنگ می‌شود و نخ شخصیت‌ها از دستان مخاطب بیرون می‌آید، اما دوباره در انتها همه‌چیز جمع‌وجور می‌شود تا این وسترن کوچک، به نتیجه‌ای درخود توجه برسد.

۱۸

  • نام فیلم: تیر شکسته (Broken Arrow)
  • کارگردان: دلمر دیوز
  • محصول: ۱۹۵۰

تام برخلاف بقیه‌ی سفیدپوستان، از جنگ و درگیری با سرخپوست‌ها خسته شده است و تصمیم دارد به هر ترتیبی شده با رییس قبله‌ی سرخپوستان ارتباط بگیرد و صلح برقرار کند. او در این میان عاشق دختری از قبیله‌ی آن‌ها نیز می‌شود…

داستان ساده و روان فیلم، حکایت نفرت تاریخیِ بین سفیدپوستان و سرخپوستان است، نفرتی که گاهی آدم‌ها بی‌جهت به آن دامن می‌زنند. تام با کمک کردن به جوان زخمی سرخپوست، مسیر جدیدی باز می‌کند تا نگاه این دو جبهه‌‌ی متخاصم به یکدیگر عوض شود. ارتباط عمیقی که بین او و رییس قبیله‌ی سرخپوست‌ها، یعنی کوچیس، پیش می‌آید، نوید روزهای خوبی می‌دهد و تام این را مدیون سرسختی و نگاه بزرگمنشانه‌اش است.

۱۹

  • نام فیلم: سه ترانه برای لنین (Tri pesni o Lenine)
  • کارگردان: ژیگا ورتوف
  • محصول: ۱۹۳۴

سه ترانه‌ی محلی درباره‌ی لنین وجود دارد که مردم آن را بازگو می‌کنند…

فیلمی تبلیغاتی درباره‌ی لنین و کمونیسم که سعی می‌کند دوربین را میان مردم عادی ببرد و نشان بدهد که شخصیت لنین چه جایگاهی در میان آن‌ها داشته است.

۲۰

  • نام فیلم: زازا (Zaza)
  • کارگردان: آلن دووان
  • محصول: ۱۹۲۳

زازا هنرپیشه‌ی مشهور تئاتر است که بر اثر حسادت همکارش، دچار آسیب‌دیدگی می‌شود. این موضوع او را به مردی که دوستش دارد، نزدیک می‌کند…

گلوریا سوانسن در نقش زازا، معرکه است. او شخصیتی پرشور، شیطان، مغرور و گاهی مظلوم را از زازا به نمایش می‌گذارد که هنوز هم بعد از گذشت این‌همه سال، من را تحت تأثیر قرار می‌دهد. انرژی فیلم از بازی سوانسنِ بزرگ نشأت می‌گیرد اما نمی‌توان عشق بین زازا و برنارد دوفرنس را نادیده گرفت. عشقی که برخلاف فیلم‌های آن دوران، ذره‌ذره شکل می‌گیرد و مبنای احساسی و حتی منطقی‌اش خیلی خوب در دل کار می‌نشیند تا باورش کنیم.

.

پاسخ دادن

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سینمای خانگی من – نقد و بررسی فیلم