قهرمانِ طفلکیِ عزیز
خلاصهی داستان: ساندرا بعد از یک دورهی افسردگی، دوباره قرار میشود سرِ کارش برگردد اما در آخرین لحظه متوجه میشود رئیس شرکتش، برای برگشتنِ او شرطی گذاشته: اگر نصفِ بیشترِ کارمندان، از پاداشِ قابلِ توجهشان بگذرند و رأی به ماندنِ ساندرا بدهند، او میتواند سرِ کارش برگردد. ساندرا حالا باید طی مدت زمانِ کوتاهی، تکتکِ همکارانش را راضی کند که به جای گرفتنِ پول، به ماندنش رأی بدهند …
یادداشت: ساندرا قهرمانی به شدت « داردنی » ست. قهرمانی که مانند تمام قهرمانهای فیلمهای داردنها، تمامِ تلاش خود را به خرج میدهد تا “بتواند”. به یاد بیاورید آن صحنهی تأثیرگذارِ فیلمِ فوقالعادهی « رُزتا » را که رزتا، با چنگ و دندان، روی کیسهی آردِ شیرینیفروشی چنبره میزند طوریکه انگار به زندگیاش بسته است. آنجا هم رزتا در واکنش به اخراجش از محلِ کار، چنین عکسالعملی نشان میدهد و برادران داردن هم تأکیدی دو چندان روی این لحظهی مهم دارند. وضعیتِ ساندرا هم اینطوریست؛ او مثل همهی قهرمانهای سادهی برادران داردن، برای گذرانِ ساده و حداقلی زندگی تلاش میکند و البته در این مسیر به خودشناسی هم میرسد که دستاوردِ بزرگتری محسوب میشود. سه نکتهی بارز در خصوصیاتِ اخلاقی ساندرا به چشم میآید که فیلم با پُررنگ کردنِ آنها، به بینندهی منفعلِ این روزها، درس میدهد. اولین خصوصیتِ ساندرا این است که دوست ندارد کسی از روی دلسوزی برای او کاری انجام بدهد. او آنقدر به این قضیه حساسیت دارد که یک جا به این فکر میکند که نکند آنهایی که به جای گرفتن پاداش، رأی به ماندنِ او دادهاند، از روی دلسوزی این کار را کرده باشند. او دوست ندارد مورد ترحمِ کسی قرار بگیرد. برای همین است که تاکنون، ساندرا را ساندرای « طفلکی » خطاب نکردهام وگرنه چه کسی میتواند به او صفت « طفلکی » ندهد وقتی که آن صحنهی تأثیرگذار و تأثربرانگیزِ گریهاش در پشت وانت را میبیند؟ آنجایی که گریه میکند و به همسرش مانو میگوید دلش آتش گرفته از اینکه نادین ( یکی از آن دوستانِ همکارش که قرار است بینِ انتخاب او و انتخاب پاداش، یکی را برگزیند ) با اینکه خانه بوده، اما جوابش را نداده است. صحنهی عجیبیست و چهرهی جذاب اما از رمق افتادهی ماریون کوتیار، حسِ تلخِ این صحنه را بیشتر هم میکند. آدم دلش میخواهد این زن را در آغوش بگیرد و به او قوت قلب بدهد، اما نه با ترحم.
خصوصیتِ دومِ این زنِ قهرمان و اتفاقاً جذاب، خصوصیت مهمتریست و آن هم این است که او میتواند، خودش را جای هر کسی بگذارد. چه جای آنهایی که به دلایل مختلف ( و احتمالاً قابل قبول ) میخواهند پاداش بگیرند و در نتیجه، رأی به ماندن ساندرا نمیدهند، چه جای آنهایی که در پایانِ فیلم قرار است به تصمیمِ رئیس شرکت، به خاطرِ ماندنِ ساندرا، دیگر قراردادشان تمدید نشود، چه جای همسرش که دربارهاش به این فکر میکند که بعد از چهار ماه رابطه نداشتن با او ( ساندرا )، نکند حالا در وضعیتِ نامطلوبی باشد و چه حتی جای پرندهای که روی درختی میخواند و این آخری بسیار غمگینانه است. وقتی یکی از همکارانش، که میخواهد پاداش را بگیرد، به او میگوید (( خودتو جای من بذار ))، خبر ندارد که ساندرای عزیز، خودش را جای همه میگذارد. قضیه را از دیدِ همه میبیند و آنقدر بزرگوار است که از دستِ کسی عصبانی نمیشود. او آنقدر بزرگوار و لطیف است که یک جا از اینکه باعث درگیری دو تا از کارمندان شده، ناراحت میشود، به جای اینکه به فکرِ وضعیتِ نامساعد خودش باشد.
و خصوصیت سوم که در پایانِ فیلم به اوج خودش میرسد، مبارزهطلبیست. اینکه او به هر قیمتی میخواهد این کار را انجام بدهد. جاهایی ناامید میشود و حتی به فکرِ خودکشی هم میافتد، اما با پُر رنگ بودنِ نقش همسرش در داستان و حمایتهای او، دوباره به زندگی برمیگردد. وقتی در آخرین جملهی فیلم، با اینکه از کار بیرون آمده ( به خاطرِ همان خصوصیتی که خودش را جای همه میگذارد و نمیخواهد کسی را به دردسر بیندازد ) و اینهمه بالا و پایین زدنش هم انگار بیثمر شده، با لبخند به همسرش میگوید: (( مبارزهی خوبی بود … خوشحالم ))، همه چیز روشن میشود؛ بهرحال او کار خودش را به نحو احسن انجام داده و در این مسیر، هم برای دیگران دلسوزی کرده، هم توانسته درکشان کند و هم خودش را محک بزند و سربلند بیرون بیاید و در نهایت طبعِ بلندش را به همه نشان بدهد. او قهرمانِ عزیزیست که فقط میخواهد سهمِ کوچکش را از این دنیای ریخت و پاش بردارد بدونِ اینکه به کسی آسیب برساند. پس آیا لایق نیست کاملاً بدونِ ترحم، با اجازهاش، او را « قهرمانِ طفلکیِ عزیز » لقب بدهم؟
فیلم های دیگرِ برادرانِ داردن، در « سینمای خانگی من »:
ـ پسر ( اینجا )
ـ پسری با دوچرخه ( اینجا )
یادمه وقتی برای اولین بار از یک شبکه ی تلویزیونی شنیدم که فیلم دو روز,یک شب تو جشنواره کن فرانسه به نمایش در اومده اسم فیلم رو تو بخش note گوشیم(من گوشی گلکسی نوت ندارم)نوشتم تا یادم باشه که ببینمش.فکر کنم بیشتر از یک سال گذشت تا توی عید امسال این اثر فرانسوی رو تماشا کردم و بسی لذت بردم.ساندقا با بازی محشر ماریون کوتیلار خانم شاغلی هست با همسری که در غذاخوری کار می کنه و دو فرزند خردسال.ساندقا به خاطر افسردگی که داره مدتی مرخصی میره اما وقتی قراره به کارش برگرده متوجه میشه در معرض اخراح شدن قرار داره و باید برای ابقا در شغلی که با درآمد حاصل از اون خونه کرایه کردن و از دست دادن شغل مساوی میشه با از دست دادن خونه و چند چیز دیگه,به سراغ همکار هاش بره تا اونها رو برای رای دادن بهش متقاعد کنه.
دو روز,یک شب از بهترین فیلم هایی هست که به عمرم دیدم.فیلمی هست که ظاهرا برادران داردن برای من و هم سلیقه هام ساختن.درامی ساده و آرام با مضمونی فوق العاده که کوچکترین عنصر اضافی توش دیده نمیشه.کم کم به سوالات بیننده پاسخ داده میشه و فیلمی هست که چه موقع تماشا و چه بعد از اون درگیرش هستی.در این فیلم ساندقا میره به دنبال همکارانی که هر کدوم ظاهرا نماینده بخشی از جامعه هستن.یک عرب به نام «تیمو» یک سیاه پوست مهربان اما محافظه کار,کسانی که با آغوش باز ازش استقبال می کنن و مشکل ساندقا رو مشکل خودشون می دونن و کسانی که عافیت طلب هستن و همون اول به بهانه های مختلف دست رد به سینه ی ساندقا می زنن.با اخراج ساندقا پول خوبی به همکاراش می رسه اما از دید اخلاقی و انسانی این فقط یک نوع دزدی مدرن هست.همکاران با موافقت با اخراج کسی که استخدام هست می تونن به پول برسن!این یعنی یک جامعه ی زشت و کثیف و بی قانون.فابریزیو رونگیونه نقشی کلیدی در این فیلم داره که از دیدگاه من صرف بودنش مفهومی عینی تر به فیلم داده.همسر ساندقا در طول فیلم او را تشویق می کنه تا برای رسیدن به حق ـش با تمام توان تلاش کنه و خودش هم همراهیش می کنه.ساندقا که افسرده بوده و هنوز به داروهایی مثل زاناکس و غیره وابسته است به شدت به این نیروی محرک نیاز داره.جایی در نیمه ی دوم فیلم ساندقا به خاطر یک حرف کوچک از ادامه ی تلاش دست می کشه اما همسرش بهش می گه که این یک جنگ روانیه و نباید روی روند تلاش ـش تاثیری بزاره. کات|
فیلم به انتها می رسه.با پایان بندی که فراتر از تصور من بود و باعث شد از دیدن این فیلم به خودم ببالم.ساندقا در طول فیلم دیگران رو مورد آزمایش قرار میده اما بعد از اینکه در آخر از آزمایشی که باید پشت سر بگذارَش سربلند بیرون میاد به شوهرش زنگ می زنه با با خوشحالی زاید الوصفی با اون صحبت می کنه که فقط و فقط احساس کسی ـست که برای رسیدن به خواسته اش تلاش کرده و از خودش رضایت داره و این مهم به نظر من بدون وجود همسر ساندقا به این زیبایی به دست نمیومد.شاید بشه گفت تقابل مسیر و هدف و همینطور نفع شخصی و نفع جمعی دو مفهوم اصلی فیلم هستن…
خیلی هم خوب. ممنون.
نقدهاتون رو دنبال میکنم اما خب تا الآن نیازی به نظرم نبوده اما سوالی برام پیش اومد ؛ با توجه به متنتون ، گویا شما هم به مانند بنده بسیار از دیدن فیلم لذت بردید… و من نکته منفی در نقد شما ندیدم ، حالا سوال شد برام که چرا نمره بالاتری ندادید؟؟
نمره کاملا سلیقه ای هست و نمیگم که چرا این نمره رو دادید بشه ، بلکه میخواستم بدونم با وجود نبود نبود نکات منفی در نقدتون ، این نمره رو بهش دادید؟؟ از سمت شما لایق نمره بالتری نیست؟؟
ممنون…
سئوال نکته سنجانه ای بود: اینکه در نوشته ی من، نکات منفی وجود ندارد، طبیعتاً دلیل بر این نیست که فیلم مبرا از هر گونه نقصانی ست بلکه من سعی می کنم وقتی از دیدنِ فیلم خوشم آمده، دیگر بیخودی روی نکاتِ منفی اش پافشاری نکنم؛ نکاتِ منفی ای که البته قابلِ گذشت هستند. به همین خاطر، به جای نوشتن درباره ی ایراداتِ جزئی، فقط نمره کم می کنم. اما بخشِ دیگری از نمره کم کردن، برمی گردد به سلیقه ی من درباره ی موضوع، تم و ساختارِ یک فیلم، که بسیار شخصی و درونی ست. من از فیلم تعریف کرده ام اما دلیل نمی شود عاشق فیلم شده باشم! راستش بحثِ پیچیده ای ست! اما ممنون که سئوال پرسیدید و امیدوارم از این به بعد، فعال تر باشید.
ممنون از پاسختون…
بله ، بنده هم به مانند شما هستم و اگر از فیلمی لذت ببرم ، سعیم بر این هست که اگر نکات منفی هم داشت از کنارش بگذرم… که خب گاهی یک فیلم خوب هست و نقد مثبتی از شما دریافت میکند اما با بهترین ها و ایده آل هاش شما فاصله دار که خب نمره اش میشود همین چیزی که شما دادی اما گاهی فیلمی نقدی مثبت از شما دریافت میکند اما فراتر از خوب هست و جزء ایده آل های شما و خب نمره بالایی میگرد… کاملا این موضوع شخصی و درونی هست…
تفاوت بنده با شما سر همین بود که این فیلم نقد مثبتی از هردوی ما دریافت کرد اما جزء ایده آل های شما نبود ولی جزء ایده آل های بنده بود…
عذرخواهی بابت پرحرفی…منتظر نقد های بعدیتون هستم تا استفاده کنم…
دقیقاً درست گفتید … ممنون از شما.
یه فیلم ساده و بی غل و غش محشر
بازی بازیگر زن که عالی بود.اولین فیلمی بود که از برادران داردن میدیدم و مجابم کرد کارای قبلیشون رو هم گیر بیارم و ببینم
سلام منم مثل شما خیلی از این فیلم خوشم اومد و نکات مثبتشو بیشتر از نکات منفی میدونم ولی یه نکته منفی داشت که نمیتونم باهاش کنار بیام, عملا چرا ساندرا باید در خونه تک تک همکاراشو بزنه و ازشون بخواد تا علیهش رای ندن؟ این برای من قابل هضم نیست معمولا اکثر آدمایی که در همچین وضعیتی قرار میگیرن از جمله معروف **ن لق همشون استفاده میکنن و خودشونو آماده میکنن برای پیدا کردن به شغل جدید, هرچقدرم از نظر مالی بدبخت بیچاره باشن نمیان در خونه ۱۶ نفرو بزنن! من خودم یک بار اخراج شدم بعدا رییسمون تصمیم گرفت دوباره برگردم سرکار, وقتی برگشتم متوجه شدم تمام ده نفر همکارم قبل از اخراج من , احضار شدن به اتاق مدیریت و از تک تکشون پرسیده شده که نظرت در مورد فلانی چیه؟ من قصد دارم اخراجش کنم و اونا هم تعریف کردن از من, وقتی اینو فهمیدم خیلی ناراحت شدم و بهشون گفتم ای کاش بجای تعریف, ازم بدی میگفتید و میذاشتید با فراغ بال اخراجم کنه!
اصلا خود شما تو همچین موقعیتی قرار بگیرید میرید در خونه ۱۶ نفرو بزنید؟ فوق فوقش بسنده کنید به یک تلفن! آیا این نقص به حساب نمیاد برای فیلم؟ البته در جواب من نگید من که جای ساندرا نیستم
سلام. شما با این ایرادی که از فیلم گرفتید، چطور از آن خوش تان آمده؟! چون این ایرادی که شما می گویید، ایده ی اصلی فیلم است و اگر این جا نیفتاده باشد، کل فیلم روی هوا خواهد بود! ولی در کل چون مدت زمان زیادی ست که از دیدن فیلم گذشته، جزئیاتش را به یاد ندارم. اما به یاد دارم که این نکته اتفاقاً من را اذیت نکرد چون آن را جزو خصوصیت های ساندرا برشمردم و به نظرم غیرمنطقی نیامد. او مجبور است دو دستی شغلش را بچسبد. شاید باید یک بار دیگر فیلم را ببینم تا بتوانم جواب دقیق تری بدهم. امیدوارم دوستانی که به تازگی فیلم را دیده اند، درباره ی این ماجرا حرف بزنند. ممنون از شما.
دامون جان سپاس از اینکه با یادداشتت ی فیلم خوب دیگه رو پیشنهاد دادی برای تماشا و واقعا لذت بردم از دیدن این فیلم ساده و دوستداشتنی
کلا من یجورایی مایک لی و برادران داردن رو از تو دارم 😃 یا لااقل سالی دیگر مایک لی و این فیلم داردنها رو …
بنظرم ایده فیلم بسیار جالب بود یجورایی ایده مرکزی ۱۲ مرد خشمگین لومت در مورد قضاوت و انتخاب رو داشت بعلاوه شخصیت اصلی افسرده
برای من ایده بیماری افسردگی کاراکتر اصلی بسیار همذاتپندارانه و کاملا باورپذیر و جذاب بود (از نزدیک این بحران رو لمس کردم)
فیلم بخوبی بحران افسردگی خانمه رو با بحران کاری ایجاد شده و نیازش به گفتگو و دیالوگ (که نقطه مقابل افسردگی و یجورایی درمانش محسوب میشه ک در عین حال بسیار وضعیت شکنندهای ایجاد میکنه برای شخص) تلفیق کرد طوری که بخوبی نشون داد که موقعیت ایجاد شده برای آدمی تو این وضعیت چقدر شمشیر دولبه هستش از طرفی ممکنه کاملا امیدوارش کنه و بهبود بده حالشو و از طرفی ناامیدش کنه تا مرز خودکشی …
و تغییر تدریجی که پایان فیلم رو رقم زد بسیار باورپذیر و دوست داشتنی شد
اما این فیلم میتونست بهتر از این هم بشه و هم از تو ۱ ستاره بیشتر بگیره و هم برای من از خیلی خوب به عالی برسه … فیلم نیاز داشت که بیشتر از این بحرانی که خانمه پشت سر گذاشته رو بولد کنه و نشون بده تا نیازش به کار بیش از این باورپذیر بشه … میتونست از طریق کاراکترهای فرعی (۱۶ تا آدم) بیشتر از این کاراکتر اصلی رو به ما بشناسونه یا مهمتر موقعیت کاراکترهای فرعی رو بیش از این به ما بشناسونه (مثل کاری که با اون دختره کرد که تصمیم به جدایی از همسرش گرفت یا اون سیاهپوسته که میترسید از عدم تمدید قراردادش) میشد مثلا گزینه اون پدر و پسر رو بیش از این باز میکرد که مثلا پسره چرا اینقدر قاطیه و حتی پدرسو میزنه (اینجوری بحران ایجاد شده برای کاراکتر اصلی ک خودش رو مقصر این دعوا میدونست هم بیستر برای ما در میومد) یا حتی میتونست اون پسره تیمور رو ک گویا ی خاطره کاری با هم داشتن و گریه میکرد، بهتر در بیاره تا اینجوری با جنبه دیگهای از شخصیت کاراکتر اصلی هم آشنا بشیم یا حتی میتونست اون خانمه و آقائه ک از اول طرف این دختره بودن رو به ما معرفی کنه ک بفهمیم خب اینایی ک پاس محکم واستادن کین و چرا
اگر این موارد رو میداشت (حتی ب قیمت ۱ ساعت اضافه شدن زمان فیلم)، به یک شاهکار تبدیل میشد اما خب همچنان فیلم خیلی خوبیه
سلام و ممنون
سلام آقا دامون.
من این فیلم رو به پیشنهاد شما دیدم. فیلم ساده، بدون پیچیدگی ولی ملموسی بود.
موضوعی که شاید به شکل دیگه برای اکثر ما پیش اونده باشه ، انتخاب بین انسانیت یا انتخاب منافع شخصیمون. میدونی یکی از نقاط قوت فیلم بنظر من انتخاب ساندرا هست که اتفاقا زن نحیف و در ابتدای فیلن بنظر ترحم برانگیزیه ولی در آخر دیگه اون حس ترحم برانگیز رو نداشتم ، اونو پرتلاش و جنگحو دیدم که تلاش خودشو کرد و خصوصا اونجا که پا روی قواعد خودش نذاشت و حاظر نشد رئیسش بخاطر استخدام اون قرارداد یکی دیگه رو تمدید نکنه.
چه پایان خوبی داشت. خواستم تشکر کنم ازت که این فیلمو پیشنهاد دادی. من قبلا نظرم رو برا بار اول کلا توی فضای مجازی برا نقدت توی فیلم wild tales دادم ، این شد دومین نظرم.
بازم فیلم ببین بهمون پیشنهاد بده و برامون نقد کن لطفا😀😀
سلام و ممنون از توجهتون.
ممنون از یادداشتتون
من از فیلم خوشم نیومد و فقط بازی ماریون کوتیار باعث شد تا آخر ببینم (شایدم موقع بدی فیلم رو دیدم)