هپروتِ ناتورالیستی!
خلاصهی داستان: سمیرا به رغم مخالفتِ سرسختانهی حامد، که به تازگی از او طلاق گرفته، برای کار به تهران میآید و تا خالی شدنِ خانهای که اجاره کرده، تصمیم میگیرد در خانهی دوستش رضوان و همسرش داوود بماند. این در حالیست که حامد پشت سرش حرفهایی میزند و تلاش میکند تا او را به هر ترتیبی به شهرستان برگرداند. البته مردهایی هم که دور و برِ سمیرا هستند، انگار چشمشان دنبالِ اوست …
یادداشت: سینمای کاهانی سینمای آدمهای دفرمه است. آدمهای معمولی اما عجیب و غریبی که آروغ میزنند، لای پاهایشان را میخارانند، کثیفند، بدنهای بدریختشان را بیرون میاندازند و ابایی هم ندارند که کسی ببیندشان. آدمهای بد دهن و کج و معوج. سینمای کاهانی، سینمای آدمهای خُل مشنگیست که دائم با اطرافشان در جنگ هستند، درگیرند، عصبیاند و انگار دنبالِ راه فراری میگردند تا از زندگی نکبتیشان خلاص شوند. دنیای آدمهایی که به کارهای حقیر تن میدهند. آدمهایی که از دستِ خودشان هم ذلهاند. آدمهای آشفتهای که گیج میزنند. آدمهایی که از زورِ بدبختی، مواد میکِشند و چِت میکنند و چون در عالمِ واقعیت، قدرت و توانِ حرکت ندارند، در عالمِ هپروت، برای لحظاتی، فارغ از دنیا و حال و احوالش میشوند و اینگونه دلِ خودشان را خوش میکنند. اینها هر چند معمولیاند و دور و برمان، در دنیای واقعی، فراوان، اما در عین حال، بسیار هم خاص هستند و کاهانی نشان میدهد که در تصویر کردنِ این آدمهای بدبخت و بیچاره، تبحر بالایی دارد. آدمهایی نظیر داوود و صابر و حامد که فقط دُور خود میچرخند و زندگیشان با خفت میگذرد و حتی آدمهایی مثل « سبیل » که با اینکه پولدار است، کاسهی توالت میفروشد؛ از این ناتورالیستیتر کجا میتوانید سراغ بگیرید؟! این آدمها دقیقاً در این زندگیِ مشنگگونه، یک مشنگِ تمامعیار هستند و این همان نکتهای ست که یا میتوانید با آن مخالف باشید و به موجب آن، سینمای کاهانی را مسخره و پوچ و بیمعنا بدانید و یا میتوانید موافق باشید و از کاهانی یک فیلمساز موفق بسازید. این طبیعتاً به دیدگاهِ متفاوتِ آدمها به زندگی برمیگردد ( و من جزو دستهی دوم، یعنی دستهی موافقین هستم ) اما وقتی پای داستانگویی و ریزهکاریهای یک فیلم به میان میآید، باید دید، جدا از لحنِ کلی اثر و دیدگاهِ فیلمسازِ صاحبِ امضای شخصی ( چه موافقش باشیم و چه مخالفش )، آیا او موفق به گفتن حرف و داستان و ایدهاش شده یا نه.
کاهانی خالق لحظههاست؛ او با گرفتنِ بازیهایی به شدت طبیعی، نوشتنِ دیالوگهای ناب و به شدت درست، لحظاتِ فوق العادهای خلق میکند. در همین فیلم، کم نیستند صحنههایی که به شدت باورپذیر و نفسگیر از آب در آمدهاند. مخصوصاً صحنههای درگیریِ شخصیتها با هم ( اصلاً سینمای کاهانی اتفاقاً سینمای همین آدمهاییست که همیشه با هم درگیر هستند )، به شدت خوبند و قابل توجه. خلق این لحظهها، بیشک، قلق خاصی دارد که کاهانیِ باتجربه، به خوبی از پس آنها برمیآید. لحظاتی که البته در اینجا، در این فیلم، به کلیتِ موفقی نرسیدهاند، آنچنان که مثلاً در « بیخود و بیجهت » رسیده بودند و همچنان فکر میکنم « بیخود و بیجهت »، بهترین فیلمِ اوست. اینکه چرا قصهی فیلم، به درستی عمل نمیکند، کارِ سختی در پیش نداریم.
فیلم با تصادف سمیرا آغاز میشود و با تصادف او هم به پایان میرسد. او شخصیتِ اصلیِ فیلم است اما این سمیرا دقیقاً حرف حسابش چیست؟ پیداست که مردانِ داستان، چشمشان به شدت به دنبالِ اوست، چه آقای « سبیل » که دائم به او پیشنهاداتِ بودار میدهد و تلاش میکند در کارخانهاش کارِ او را حفظ کند، چه صابر ( با بازی فوقالعادهی مجید صالحی که نشان میدهد، علاوه بر طنز، در ایفای نقشهای اینچنین جدی و خاص هم، تبحر زیادی دارد ) که با نگاههایش نشان میدهد که تمایلی به سمتِ سمیرا دارد و چه حتی داوود که از همه بیشتر به سمیرا نزدیک است و حتی به خاطرِ او، با همسرش رضوان هم در میافتد. پس ظاهراً قرار است داستانِ زنی شهرستانی را ببینیم که با ورودش به تهرانِ آشفته و بیرحم، با انواع ناملایمات مواجه میشود، مردانی بیهویت دور و برش را پُر میکنند، آزارش میدهند و در انتها انگار با مرگش است که همه چیز به حالتِ عادی خود برمیگردد. اگر قرار است چنین چیزی ببینیم، پس چگونه میتوانیم رفتارِ یک بام و دو هوای سمیرا را در قبالِ مردانِ دور و برش توجیه کنیم؟ او در برابر « سبیل »، چه واکنشی دارد؟ پیشنهادهای بودارِ او را با آرامش میشنود و تازه به راحتی سوارِ ماشینِ او هم میشود. عکسالعملش در قبالِ نگاههای نامعمولِ صابر چیست؟ هیچ! تازه با صابر درد دل هم میکند و از رفتار بیرحمانهی حامد هم نزدِ او شکایت میکند. و تازه رفتارش در مقابلِ داوود، جالبتر هم هست: صحنهی دوپهلویی در فیلم وجود دارد که طی آن داوود، عروسکِ روی آینهی ماشینش را با حرکتی، بیلباس میکند و موجبات خندهی سمیرا را فراهم میآورد. این زن با آن گریمِ به شدت درستِ « شهرستانی »اش ( رنگِ موی توی ذوقزننده و ابروهایی که به شکل نافرمی برداشته شدهاند ) که از طبقهی پایینِ اجتماعیاش خبر میدهد، انگار آنچنان بیتمایل به داوود هم نیست، اما خودش را کنترل میکند. حتی یک بار در حالیکه او عاشقانه به داوود نگاه میکند و موسیقیِ ملایمی هم نوعِ این نگاه را تائید مینماید، ناگهان با ضربهی غافلگیرکنندهی حامد، شیشهی جلوی ماشین خُرد میشود و این لحظهی ظاهراً عاشقانه، خراب. پس انگار سمیرا هم چندان از این اوضاعش ناراضی نیست! فیلمساز با صحنههای پایانیاش که آدمهای داستان، هر کدام، در خانهی خودشان نشستهاند و به روندِ همیشگیِ زندگیشان ادامه میدهند در حالیکه دیگر سمیرایی وجود ندارد و البته با توجه به دیالوگی که از زبان سمیرا خارج میشود با این مضمون که اگر بمیرد، همه چیز درست خواهد شد، دقیقاً میخواهد این پیام را برساند که این سمیرای زجرکشیده، انگار از اول هم اصلاً وجود نداشته و بود و نبودش اهمیتی برای آدمهای این فیلم نمیکرده و در نهایت هم در شهری بهمریخته، حل میشود، اما همانطور که ذکرش رفت، ما هیچ فشاری روی این زن، به عنوان شخصیتِ محوری داستان حس نمیکنیم تا این پیام را حس کنیم. مردهای دور و برِ او هم البته کارِ خاصی نمیکنند تا تمِ موردِ نظرِ فیلمساز قابلِ برداشت باشد: پیرنگهای مربوط به « سبیل »، صابر و حامد، سیکلی تکراری را طی میکند و علناً هیچ اتفاقی نمیافتد؛ پیشنهاداتِ « سبیل » ادامه مییابد، صابر چندین و چند بار حامد را به خاطرِ اینکه نمیتواند پولی در بیاورد، مورد شماتت قرار میدهد و معلوم نیست این بخش، چه ربطی به هدفِ داستان پیدا میکند، حامد هم تنها کاری که انجام می دهد، خراب کردنِ سمیرا، پیشِ چشمِ بقیه است و دیگر هیچ. این مردان، کارِ خاصی در طولِ داستان در قبالِ سمیرا انجام ندادهاند که حالا این خیالِ راحتشان بعد از مرگِ سمیرا، تمِ داستان را برساند. اینگونه است که فیلم بلاتکلیف به نظر میرسد. انگار بلاتکلیفی سمیرا به بلاتکلیفی کُل فیلم ختم شده است.
فیلم های دیگرِ کاهانی، در « سینمای خانگی من »:
ـ اسب حیوان نجیبی است ( اینجا )
ـ بی خود و بی جهت ( اینجا )
الان یعنی دارین میگن صابر هم میخواست سمیرا رو!!!!؟
بله خب، صابر هم چشمش به دنبال سمیراست بی شک.
فیلم بی محتوایی بود از نظر بنده و جزء دسته اول هستم…
واقعا با دیدن اینگونه آثار بیش از پیش نسبت به رفتن به سینما امید پیدا میکنیم…!!!
سکانس های بیخود در مکان های بیخود تر…
چه دلیلی بر حمام رفتن عطاران و لخت شدنش و نشون دادن موهای سینه و شکم نافرم و … وجود داشت…تو اتاق نمیتونستن صحبت کنن..
سکانس قلنج شکستن اول فیلم!…خب چی بود دقیقا..برای چی بود؟
خانم عطاران رو در فیلم قرار دادیم تا بتونه قلنج همسرش رو بشکنه و بعضا در دعواها هم شاید یک هل دادنی هم وجود داشت…
پر از الفاظ رکیک…پر…این بیش از حد بودن این الفاظ چه لزومی داشت…تمام افراد سطح پایین شهر ، بد دهن هستن…
یا سکانس فوتبال بازی کردن!! و بدتر از اون عریان بودن بالا تنه ۲ بازیگر اصلی و نشون دادن موهای سینشون و استیل های نافرمشون بود…بعد جالب بود که فقط این ۲ بازیگر نقش اصلی عریان بودن و بقیه خیر…
در سینما و در سکانسی که رضوان و داوود و سمیرا در حال تماشای فیلم ترکی هستن! این سانسور هایی که روی حرف زدنشون بود بیشتر شبیه به صدای سوت بلبلی!! بود! …چه نیازی بود این حرفا زده بشه که سانسور بشه درباره ریش داوود…
یا سکانس مواد زدن صابر که محو نشونش داد…
فیلم واقعا توهین آمیز بود به شخصیت و شعور بیننده…
هیچ حرفی برای گفتن نداشت…هیچ داستانی نداشت…
واقعا باعث تاسف هست این فیلمها…
ممنون از نظر شما…نظر بنده هم شخصی بود…
دلیل و چراییِ سئوالاتِ شما درباره ی مثلاً لخت بودن بازیگران، الفاظ رکیک و غیره را در نوشته ام به وضوح توضیح داده ام. نمی شود از این چیزها ایراد گرفت، این در ذاتِ آثار کاهانی ست ( چون بهرحال برای دیدنِ این نوع فیلم ها، مخاطب باید پیش زمینه ای از کارگردان و نگاهش داشته باشد ) که این را هم توضیح داده ام. می شود گفت مثلاً فیلم خوبی نبود یا خوشم نیامد. اینکه با دلمشغولی های کاهانی مشکل داشته باشیم فرق می کند با اینکه با کلیت فیلم مشکل داشته باشیم. خلاصه اینکه: می شود گفت از لخت بودن بازیگران و آن بدن های دفرمه شان متنفر شدم ( که اگر این را بگویید، کاهانی کلی خوشحال خواهد شد چون اصلاً منظورش همین است که شما بدتان بیاید! ) اما نمی شود گفت چرا باید لخت باشند؟ چرا می رود حمام؟ چرا در پذیرایی حرف نمی زنند؟ و … البته درباره ی سانسور شدنِ آن حرف ها و صحنه ی استعمال مواد، با شما موافقم؛ توی ذوق می زد. ممنون از شما.
راستش بنده با شما مخالفم…
من بیننده نوعی به سینما میرم تا یک فیلم ببینم ، تا ببینم حرف این فیلم چیست ، اصلا چرا ساخته شده و اکثریت مردم به سینما تا فیلم رو ببینند و نه ساخته کارگردان… اکثریت مردم.
این الفاظ رکیک ، لخت شدن ها و قلنج شکستن ها و … به هیج وجه نیاز نبود…اگر فیلم حرفی برای گفتن داشت ، بدون وجود این کارها هم حرفش را میزد…
نظر شخصی بنده ، با توجه به صحبت شما این هست که کارگردان فقط فیلم رو ساخته که ساخته باشه! خواسته فقط به قول شما نشون بده من اینطوری فیلم میسازم!
فیلمی که ساخته شده تا ذهن مشوش کارگردان رو نمایش بده و تمام…
به راحتی میتونم بگم هیچکس بعد از خروج از سینما راضی نبود…
ممنون از پاسختون…
اصلاً حرفِ فیلم، همین لخت شدن ها و قلنج شکستن ها و الفاظ رکیک است. اینکه « هیچ کس راضی نبود » به معنای بدیِ فیلم نیست. « اکثریت » می روند و فیلم به شدت سخیف، افتضاح، عقب مانده و ناجور « ایران برگر » را می بینند و آن را پرفروش می کنند، آیا باید گفت « ایران برگر » فیلمِ خوبی ست؟ خوبی و بدی یک اثر هنری، با رأی « اکثریت » مشخص نمی شود معمولاً. گاهی باید برای دیدنِ یک فیلم، یک تابلو و یا خواندنِ یک داستان، پیش زمینه ی ذهنی مناسب داشت و صرفاً برای سرگرم شدن به سراغش نرفت. با هر اثر، باید مثل خودش روبرو شد، نه با انتظاراتِ ذهنیِ در چارچوب قرارگرفته ی همیشگی. و تازه همانطور که ذکر کردم، فیلم حرف هم داشت و پیام هم داشت اما به دلیل ضعفی که نوشتم، نتوانسته بود آن را خوب منتقل کند.
دامون عزیز بنده اصلا حرفم این نبوده و نخواهد بود که هر فیلمی بیشتر فروش کرد زیباتر هست…خیر
بنده گفتم باید راضی باشد بیننده…ملت کمدی دوست ما همیشه اینو ثابت کرده که به هرفیلم کمدی ، چه خوب و چه بد ، نه نمیگه! و همه رو پرو فروش میکنه چه بسا راضی نباشن از فیلم اما به خاطر کمدی بودن فیلم به سراغش میرن…
اما در مورد استراحت مطلق ، از اساس بنده و شما اختلاف داریم…
شما فیلم رو در قلنج شکستن و لخت نشون دادن بازیگران و الفاظ رکیک میبینید اما بنده به نظرم وجود هیچکدوم از اینها لازم نبود…حتی اگر بخوام رک تر هم بگم ، اصلا ساخت این فیلم برای بیننده لازم نبود…ببینید میگم بیننده ، حالا کارگردان میخواد تصورات ذهنی مشوش خودش رو به نمایش بگذاره و با این نوع رفتارها بخواد یک سینمای خاص برای خودش دست و پا کنه! به خودش مربوطه…
و در پایان به نظرم فیلم کوچترین حرفی برای گفتن هم نداشت از نظر بنده…
ممنون هم صحبتی با شما…
ممنون از شما.
خب پس خیلی آنتنهای شما خیلی ضعیفه (شاید هم خودخواسته باشه) که حرف فیلم را که به این وضوح بیان شده را نگرفتی و بنظرت فیلم فاقد پیام بوده!
عالی.
بسیار با نظرات damoon همدلم.
چرا بیخود دفاع میکنید فیلم چرت و پرت و بی هدف بود
و هرکسی هر چیزی ک میسازه و خلق میکنه از ذهنش و میزان سلامت روحش سرچشمه میگیره هنر ایشون البته بی حرمتی به واژه هنره! سخیف و پوچه و ذهن مریضی داره حتی تو ژانر اجتماعی فیلم های هالیوودی هم این حجم از پوچی وجود نداره ، همه شخصیتهای فیلم پوچ و ناکاملن و در اخر هم ناکامل رها میشن،
اگرهم مخالفید و میخواید این چنین اثار رو هنر درنظر بگیرید باید تحت عنوان هنرهای مریض و دفرمه ، abnormal یا هنر ناکامل خطاب بشن.
خب اینطور که معلومه شما سوئیس زندگی میکنی و میشه بهت حق داد شخصیتهای فیلمهای کاهانی را نشناسی و بنظرت پوچ و قلابی بیاد
اگر در ایران امروز زیست میکردی براحتی تمام کارکترهای کاهانی را بصورت عینی در جامعه میدیدی و حتما بخاطر اینهمه نزدیکی و شباهت تحسینش میکردی
یعنی چی اینکه چون “ذات آثار” کاهانیه نمیشه ازش ایراد گرفت؟؟؟؟ اتفاقا میشه از ذات و نوع نگرش هم در کنار فرم و مسائل تکنیکی ایراد گرفت. اینکه نشون دادن چیزی سبک کارگردانیه دلیل نمیشه که قابل انتقاد شدن نباشه.
ایراد نه ولی انتقاد بله. اینها با هم فرق دارند.
این سانسورها بعدا اعمال شده وگرنه در جشنواره نه بروی صحبت درباره ریش سوتی وجود داشت و نه صحنه سیگاری بار زدن صابر محو شده بود، جالبه که بابت چنین سانسورهای تحمیلی از کارگردان ایراد میگیرید!!!
برخلاف اکثر نقدایی که درمورد فیلم خوندم(که نقدشون منفی بود)من واقعا فیلمو پسندیدم.به جرات میتونم بگم نسبت به کارای قبلی کاهانی یه قدم رو به جلو بود.از لوکیشن های فیلم هم میشد فهمید که نه مثل بیخود و بیجهت یه فیلم آپارتمانی بود نه فیلم اسب حیوانیست نجیب که تقریبا همش تو خیابون بود.فیلمی بود که یه قدم نسبت به کارای قبلی جلوتر رفته بود
بیرحمانه ترین دیدگاه نسبت به سمیرا رو امروز دیدم.
دختر روستای ای که پناه برده به دوست قدیمی شوهر سابقش , مردان هوسرانی که به هر بهانه ای کارگردان آنها را با هیکل های برهنه نافرم نشان میدهد که به تو ثابت بشه سمیرا به خاطر اونها و اندام و هیکل و زیبایشان نیست و گاها مجبوره که به حرفها و متلک ها و رفتارهای عجیب و برخورنده اونها هم عکس العمل نشون بده (چرا که عرصه توسط یکی از همین برهنگان بد فکر و مبتذل به نام حامد که بسیار هم هیز و چشم چران است و شوهرش بوده در شهر کوچک خودش تنگ شده)و خنده ای از روی ناچاری داشته باشه. بر عکس شما من هیچ عکس العمل منفی و خارج از عرف از سمیرا ندیدم و عجیب تر قضاوت بسیار عجولانه و دور از واقعیت تر از سبیل که تا انتها بیننده احساس میکنه او هم چشمش به دنبال سمیراست و حتی بعد از بد رفتاری همسر داوود با سبیل تماس گرفته و به جایی میرود که ما نمیدانیم.
(چرا باید به منزل سبیل برود و چرا نباید به آپارتمان خالی رفته باشد).
در آخر فیلم وقتی سبیل را با هیبت یک دوست میبینیم که نگران است و اندام لختی ندارد(کارگردان میتونست مثلا او رو در منزلش وقت بیرون اومدن از حمام نشون بده که اتفاقا بد هیکل تر از همه هست ولی بد فکر نیست و حتی در پیشنهاد رساندن سمیرا هم هیچ اصراری نداشت) و در آخر هم فقط داوود است که همسرشه و سبیل که ظاهرا کسی رو داره که باهاش باشه.
ما تا در موقعیت سمیرا قرار نگیریم متوجه رفتار پاک او نخواهیم شد .
در کلیدر دولت آبادی زمانی که مارال به خانه بلقیس تحمیل میشه بسیار زیبا بیان میشه و بگفته مارال بدنبال زمین خوردنی بود که بدود و او را از زمین خوردن نجات دهد ,بلکه ارزشش بین اهالی منزل به چشم بیاد.
امروز سمیرا غریب تر از مارال است. حتی بین منتقدین خوش ذوق طرفدار کاهانی
فیلم خوبی بود. تماما با خوبی ها و بدی هایی ک گفتی موافقم حقیقتا. کاش یکم کلیت فیلم هدف مند تر بود اما خب همینه دیگه… انتظاری نمیشه داشت…
همین که با زبان و لحن کاهانی، بدبختی و تیره روزی آدم های داستان را در تهران کثیف و آلوده دیدیم تا حدی کافیست
فیلم خوبی بود ولی نمیدونم چرا خانوم علیدوستی تو فیلم های بهتری بازی نمیکنند، چنین بازیگر توانایی که خیلی هم به فیلمنامه توجه میکنند چرا باید فیلمی مثه مادر قلب اتمی رو بازی کنند🤔
به هر حال زندگی همینه دیگه :))
یک کارگردان باید مخاطب خود را جذب کنه و تحت تاثیر قرار بده و از اینها مهمتر بتونه پیام خودش را به بیینده منتقل کنه. من تا زمانی که نقد فیلم را نخونده بودم، پیام فیلم برام مبهم بود. شما فیلم فروشنده اصغر فرهادی را ببینید با این مقایسه کنید، تفاوت دستتون می آد. خانم ترانه علیدوستی که در این فیلم درخشان ظاهر نشده علتش این هست که کارگردان نتونسته استفاده از توانائی هاش بکنه. همین علیدوستی در سریال شهرزاد معرکه بازی کرد. تفاوت کارگردان با کارگردان، فیلمنامه و … هست که فیلم ها را متفاوت می کنه و …
با نظرات،اقای نیک بخت موافقم.
فیلم خیلی خوبی بود.خیلی؟از زنها مثل سمیران…بلاتکلیف مردد بی پناە در جامعە مردسالار….نە شوهر رضوان نە رییس سمیرا ونقد القا نمیکرد ک چشمشون دنبالش باشە..اونهمە با شوهر رضوان باهم بودن و حتی حرفم نمیزدن..رییسشم ک نگرانش بود ولی اکر نظری داشتن کارگردان میتونس راحتترالقا کنە..خود سمیراهم انقد تو گیجی و منگی زندگیش بود چنین چیزیو القا نمیکرد کلا همە سرشون تو مشکلات خودشون بود..بجز اون حامد بیشرف
بسیار فیلم زیبایی بود بسیار ظریف و عمیق درد تنهایی به زن مطلقه رو نمایش داد همه چیز در این فیلم بی نقص بود
با سلام و احترام میشه بگید پیام این فیلم چی بود یا محتواش چه بود باید گریه کرد برا این فیلم
والا از اقای عطاران بعید بود من فقط نمیدونم هدف از ساخت این فیلم چی بود نه پیامی نه محتوایی مزخرف به تمام معنا واقعا متاسفم برا سینمای ایران
آخه اگه مردهای فیلم با سمیرا کاری انجام میدادن که کلا فیلم مجوز نمیگرفت
محدودیتهای فیلمساز را فراموش نکنید