نگاهی به فیلم اینجا بدون من

نگاهی به فیلم اینجا بدون من

  • بازیگران: فاطمه معتمدآریا ـ صابر ابر ـ نگار جواهریان ـ پارسا پیروزفر
  • نویسنده و کارگردان: بهرام توکلی
  • ستاره ها: ۳/۵ از ۵

 

این مجله فیلمای من کو؟!

 

خلاصه ی داستان: زندگی یک خانواده؛ مادر، فریده، بدون وجود پدر، بچه ها را بزرگ کرده و برای گذران زندگی در یک شرکت کنسرو سازی کار می کند. آرزوی او شوهر دادن یلدا، دخترش است. دختری خجالتی با پاهایی ناقص که زندگی اش خلاصه شده در شستن و چیدن عروسک های شیشه اش. دختری آنقدر خجالتی که وقتی می خواهد در حضور کسی حرف بزند، دچار تهوع می شود. احسان، پسر خانواده، با نارضایتی کامل در یک انبار کار می کند و تنها دلخوشی زندگی اش، رفتن به سینما و محو شدن در تصاویر روی پرده برای فراموش کردن دردهای خودش است. زمانی که رضا، دوست احسان به خانه ی آنها می آید و یلدا، تنها از روی صدای رضا، عاشق او   می شود، فریده به تکاپو می افتد تا هر طور شده رضا را وارد خانواده ی خودشان کند …  

یادداشت: اصلاً بیایید کاری به این نداشته باشیم که فیلم از روی نمایشنامه ی معروف تنسی ویلیامز یعنی “باغ وحش شیشه ای” اقتباس شده است. کاری نداشته باشیم که چطور آن نمایشنامه، ایرانی شده و آدم هایش اینجایی شده اند و آیا اصلاً این اتفاق افتاده یا نه. کاری نداشته باشیم که چه عناصری در آن نمایشنامه بوده که توسط فیلم نامه نویس بیشتر مورد توجه قرار گرفته و برای پیشبرد داستانش از آنها استفاده ی بهینه کرده یا نکرده. به این هم کاری نداشته باشیم که چرا و به چه علت، فیلم نامه نویس تصمیم گرفته که از روی چنین نمایشنامه ای اقتباس کند، چه چیزی برایش جالب بوده که او را به این فکر انداخته. بهتر است یکراست برویم سراغ خود داستان، بدون هیچ پیش زمینه ای. در نگاه اول، چیزی که جلب توجه می کند، روند بدون سکته و تقریباً جذاب داستان فیلم است. اینکه بتوانی در طول یک ساعت و نیم، در لوکیشنی محدود و با آدم هایی اندک، داستانی را تعریف کنی که بیننده خسته نشود، کار سختی ست که بهرام توکلی از پسش برآمده. هماهنگی بین دیالوگ هایی جذاب و شنیدنی و بازی هایی فوق العاده، باعث شده همه چیز خوب پیش برود و لحظه به لحظه بیننده با شخصیت ها همراه باشد. اصولاً (( اینجا بدون من )) فیلمی ست که بر مبنای شخصیت ها جلو می رود و داستانپردازی پر رنگی ندارد. ما با خانواده ای روبرو هستیم که انگار هر چه می گذرد، بیشتر فرو می روند. آدم هایی که انگار در چارچوب دیوارهای خانه گیر افتاده اند و بدبختی و فقر از سر و کولشان بالا می رود و هر لحظه، بیشتر در تنهایی خود غرق می شوند و آنقدر راه فراری ندارند و آنقدر خسته شده اند از زندگی که حتی به خودکشی دسته جمعی هم فکر می کنند. در این میان تنها احسان است که با پناه بردن به جادوی سینما، مسخ می شود و خود را برای چند لحظه هم که شده، از بدبختی های اطرافش دور نگه می دارد. ما از همان ابتدای فیلم، جسته گریخته به علاقه ی او به سینما پی می بریم. چند باری دنبال مجله “فیلم” هایش می گردد. چند باری هم در سالن سینما می بینیمش که با قیافه ای بهت زده نشسته و به پرده خیره شده. اما مشکل کار جایی خودش را نشان می دهد که در پایان بندی فیلم، پسر خانواده عیناً در موقعیت یک تماشاگر سینما، گوشه ای از حیاط نشسته و با لبخندی بر لب، دارد به خانواده ی خوشبخت خود نگاه می کند. نوع نگاه کارگردان به این صحنه، جوری ست که انگار می خواهد به تماشاگر بگوید احسان در حال خیال کردن است و چیزی که می بیند، عین فیلم های روی پرده است و در خوشبینانه ترین حالت، شاید کسانی باشند که اظهار کنند کارگردان قصد داشته بیننده را به قول معروف “دو به شک” بگذارد. یعنی با قاطعیت نگوید که این صحنه ی آخر، واقعیت دارد و یا زاییده ی ذهن تخیل پرداز احسان است. به نظر می رسد، در هر دو حالت با مشکل مواجهیم. اول اینکه داستانی که با آن طرف هستیم، یک کار تلخ واقع گرایانه ی اجتماعی ست که چنان پایان خیالی ای، آنقدرها نمی تواند جایی در آن داشته باشد – مگر اینکه تصور کنیم که پایان هندی وار فیلم، یک پایان کاملاً واقعی ست که در این حالت ضرب المثل معروف “عذر بدتر از گناه” کارکرد پیدا می کند! – دوم اینکه نمی توانیم احسان را به عنوان کسی که داستان از دید او تعریف می شود، بپذیریم و در واقع او کسی نیست که شخصیت اصلی باشد و در نتیجه با توجه به این مسئله، اینکه در پایان، داستان به آن شکل تخیلی و از دید او بسته می شود، وصله ی ناجوری بر پیکره ی اثر به حساب می آید – مگر اینکه اینطور فرض کنیم که کل فیلم، داستانی ست که توسط احسان نوشته و خوانده شده که با توجه به روند فیلم، کلاً به بیراهه رفته ایم. – و سوم اینکه تنها چند باری از مجله ی “فیلم” حرف زدن و چند باری در سالن سینما فیلم دیدن، آنقدرها پیشینه ی قوی ای برای شخصیت احسان به حساب نمی آید که بتوانیم آن تخیل پایانی اش را بپذیریم – اگر اینگونه نگاه کنیم که احسان در حال خیال پردازی ست –. به هر شکل این پایان بندی نه چندان خوب، ضربه ی اصلی را به اثر وارد می کند و مانع از این می شود که فیلم به جایگاهی بهتر از آن چیزی که هم اکنون دارد، برسد. 

۸ دیدگاه به “نگاهی به فیلم اینجا بدون من”

  1. اسکارلت گفت:

    فوق العاده می نویسی چه نگاه دقیق و متن مفید و خلاصه ای.بسیار لذت بردم

  2. سها گفت:

    هزارو سیصد و نود و سه…چه غریبانه….چند وقتی هست که آپدیتای سایتارو میبینم….هزارو سیصد و نود و سه..چقد دنیا رنگی تر بود

  3. حسین گفت:

    نفهمیدیم اخرش چیشد.بازی ها عالی بود اما برای پایان بندی انقدر چرا نویسنده ها فکر میکنن حتما باید باز بزارن!

  4. Zahra گفت:

    از دیدن این فیلم زیبا لذت بردم. نقدتون عالی بود. انتهای فیلم احسان در سالن سینما گفت وقتی دوباره فیلمی رو از اول میبینی …. میتونی سرنوشت ادم های فیلم رو جور دیگه ای ببینی و اون موقع معجزه اتفاق افتاده. پایان بندی فیلم چیزی بود که احسان میخواست. البته بنظر من اینکه رضا سر صبح بیاد خواستگاری و نامزدی رو بهم بزنه معقولانه نبود و از همون جا که مادرش گفت درباره باز کردن شیر گاز راست گفته بودی؟ فیلم به انتها میرسه و یا از اونجا که احسان توی اتوبوس میگه من دیگه برنمیگردم. باقی فیلم بهشت متصور احسان است.

    • H گفت:

      آره یه جایی احسان میگه تنها چیزی ک مرز واقعیت و خیال رو برام مشخص میکنه اینکه مطمئنم دیگ هیچ وقت روی اون کاناپه از خواب پانمیشم و به اون خونه بر نمیگردم،و صحنه ی بعدی احسان دقیقا از روی همون کاناپه بیدار میشه،میشه تصور کرد احسان خانوادش رو رها میکنه و میره
      یا اینکه همون شب با اون حرف مادر احسان در باره خودکشی همشون خودشونو میکشن

  5. رزا گفت:

    الان این فیلم رو دیدم…
    معجزه ینی همین
    ینی رضا صبح بلند شه بیاد خاستگاری ..
    اما …
    الان در سالی و در ماهی هستیم که در واقعیت تیتر خبرها شده خودکشی پنج نفره یه خانواده شهید…

    کاش دنیا اینقدر بی رحم نبود

پاسخ دادن

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سینمای خانگی من – نقد و بررسی فیلم