نگاهی به فیلم دو نفر با هم تاختند Two Rode Together

نگاهی به فیلم دو نفر با هم تاختند Two Rode Together

  • بازیگران: جیمز استوارت ـ ریچارد ویدمارک ـ شرلی جونز و …
  • فیلم نامه: فرانک نوجنت
  • کارگردان: جان فورد
  • ۱۰۹ دقیقه؛ محصول آمریکا؛ سال ۱۹۶۱
  • ستاره‌ها: ۳ از ۵
  • این یادداشت در چهل و یکمین فصل‌نامه‌ی سینماتِک موزه‌ی هنرهای معاصر تهران منتشر شده است.

 

جویندگان به سمتِ شرق تاختند …

 

خلاصه‌ی داستان: کلانتر گاتری مک‌کِیب، مردی مغرور و زیاده‌خواه، که بدون دردسر و با گرفتن خراج از مردمِ شهر، بر صندلی خود تکیه زده است، از طرف ارتش مأمور می‌شود تا به سفری دور و دراز برود برای آزاد کردنِ چند سفیدپوست که سال‌هاست به دست سرخپوستانِ کومانچی اسیر شده‌اند …

 

یادداشت: کلانتر گاتری مک‌کِیب، اتوکشیده و تر و تمیز، با پوتین‌هایی که برق می‌زنند (و فورد عامدانه روی‌شان تأکید می‌کند)، روی صندلیِ خود، جلوی ایوانِ کلانتری لم داده و منتظر است خدمتکار برایش نوشیدنی بیاورد. این نمای معرفیِ مردی‌ست مغرور و خودبزرگ‌بین که نه تنها در خرج کردن محتاط است (هنگِ سربازان آمریکایی را به نوشیدنی دعوت می‌کند و اصرار دارد که فقط یک لیوان برای هر نفر خرج خواهد کرد، نه بیشتر)، بلکه با خراج گرفتن از اهالی و کسبه، حقوقِ ـ به قولِ خودش ـ ناچیزِ دولتیِ خود را جبران می‌کند و هیچ هم از کارش ناراضی نیست. اهل کنایه زدن و شوخی‌های گاه بی‌جا هم هست و وقتی مأموریتِ آزاد کردنِ سفیدپوستان از دستِ بومی‌های کومانچی به پُستش می‌خورد، انگار برایش مهم نیست که از سفیدپوستانِ بدبختِ چشم‌انتظارِ بچه‌هایشان، پول بگیرد تا به ازایش، تنها، قولِ آزادی بچه‌هایشان را بدهد؛ بچه‌هایی که معلوم نیست اصلاً زنده باشند یا نه. او کمی هم لاابالی‌ست؛ مشروب می‌نوشد و مست می‌کند و لاقیدانه، توی صورت مارتی، که منتظر برادرِ کوچکش است، حرافی می‌کند که: حالا دیگر بعد از گذشتِ این‌همه سال از حضورِ برادرِ مارتی در میان کومانچی‌ها، او تبدیل به یکی از آن‌ها شده است و آن‌قدر با فضای بچگی‌اش غریبه است که حتی امکان دارد با وحشی‌گری به مارتی (خواهرش) هم تجاوز بکند؛ حرف‌هایی که مارتی را برمی‌آشوبد (که اتفاقاً بعداً متوجه می‌شویم گاتری، پُر بیراه هم نگفته بوده). تا این‌جا می‌بینید که قهرمانِ فورد، انگار آن قهرمانِ یکه‌بزنِ کم‌حرفِ خشنِ باتعهد نیست. حتی یک جاهایی رفتارش بچه‌گانه هم می شود: او به مأموریت می‌رود مثلاً به این دلیل بچه‌گانه که از خودمانی شدنِ بِل، آن زنِ کافه‌دارِ خشن و بددهن، با خودش، جلوگیری کرده باشد و از دستش خلاص شود. او نه تنها خشن نیست، بلکه جاهایی به شدت ترسو هم هست: در صحنه‌ی نهایی، از چاقوی معروفی که بل در بدنش مخفی می‌کند، به هراس می‌افتد و می‌گریزد. اما تفاوتِ او با یک قهرمانِ نمونه‌ایِ “فوردی” به همین جا هم ختم نمی‌شود: او با ملامتِ مردمِ شهر، که به چشمِ دیگری به دختر کومانچی (که خودش عاشقش شده) نگاه می‌کنند، و گفتنِ این حرف که کار آن‌ها حتی از رفتار کومانچی‌ها هم بدتر است، در نهایت، عطای آن شهرِ فاقدِ تمدن را به لقایش می‌بخشد و همراه دختر از آن‌جا می‌گریزد. انگار این آدم، دیگر، قهرمانِ سنتیِ فورد، آن قهرمانِ کلاسیکِ تنها و غم‌زده که جامعه‌ی غرب وحشی را ترجیح می‌دهد (یا گریزی از آن ندارد؟)، نیست. انگار دوران قهرمانِ بدوی و وحشیِ غرب بودن به پایان رسیده است. یک سال بعد، فورد، در «مردی که لیبرتی والانس را کشت»، دقیقاً به همین ترتیب، رانسوم استادارد (باز هم با بازی جیمز استوارت) را از شرق به غرب وحشی آورد، به جای اسلحه به دستش کتاب داد و او را دارای اندیشه و فکر نشان داد و در نهایت هم با عشقی که به جانش انداخت، در انتها، دوباره راهی شرقش کرد و این تام (جان وین) بود که خودش را کنار کشید تا جامعه راهِ درست را بیابد و فکر و اندیشه بر زورِ بازو برتری پیدا کند.

برای این‌که کمی منظورم مشخص‌تر شود، اجازه بدهید برگردیم عقب. به سالی که شاید معروف‌ترین فیلم فورد در ژانر وسترن یعنی «جویندگان» ساخته شد. علت این برگشت به عقب، خط اصلی داستانِ دو فیلم است که بسیار به هم شباهت دارد. فیلمی که انگار نسخه‌ی اولیه «دو نفر با هم تاختند» محسوب می‌شود (حتی هنرپیشه‌ی نقش رئیس کومانچی‌ها در هر دو فیلم را یک نفر بازی می‌کند؛ هنری براندون). در «جویندگان»، جان وین، در نقش ایتن، برای یافتنِ برادرزاده‌اش که به دستِ کومانچی‌ها اسیر شده، سال‌ها و بی‌وقفه، تلاش می‌کند. او در این سفرِ طاقت‌فرسا، از همه چیزِ خود می‌زند، تا سرِ حرفش بایستد (خوبیه مرد به اینه که نخواد مُدام قسم بخوره) و در این میان، چیزی که از دست می‌دهد، خانه‌ای گرم و خانواده‌ای صمیمی‌ست. نمای آغاز و پایان فیلم، استادانه، نشان می‌دهند که ایتن، همیشه باید تنها بماند و به میانِ صحرای وحشیِ خودش بازگردد. او قهرمان نمونه‌ای فورد است؛ خشن و سرسخت و کم حرف و جدی و البته عاشقی درون‌گرا. مقایسه‌ی او با گاتریِ «دو نفر با هم تاختند» به خوبی بیانگر تفاوت‌های‌شان است. همین که ببینیم ایتن، در نمای اولِ «جویندگان»، آشفته و بهم‌ریخته و خاک و خُلی، پا به صحنه می‌گذارد ولی گاتری در اولین صحنه‌ی «دو نفر با هم تاختند»، همان‌طور که ذکرش رفت، تر و تمیز و اتوکشیده معرفی می‌شود، کافی‌ست تا ببینیم این دو چقدر با هم تفاوت دارند. ایتن در غرب وحشی خواهد ماند اما گاتری و رانسوم نه. نگاهِ فورد انگار تلطیف شده است. او با آمیخته‌ای از شوخ‌طبعی به قهرمانی می‌پردازد که انگار دیگر قهرمان نیست، ترجیح می‌دهد نباشد. ترجیح می‌دهد جایش را با جوانی مشنگ عوض کند که مثل احمق‌ها بر صندلیِ کلانتر تکیه زده و به سبکِ گاتری منتظر است مستخدم برایش نوشیدنی بیاورد.

اما فارغ از همه‌ی این جنبه‌ها، شاید نتوان دلیلِ عدمِ محبوبیتِ فیلم در میان آثار شاخص و معروف‌تر فورد را به این تغییر نسبیِ نگرشِ فورد به قهرمان سنتی و متجدد نسبت داد. به نظر نگارنده، بهترین معیار سنجش خوبی و بدی و محبوبیت یافتن یا نیافتنِ یک اثر هنری، در وهله‌ی اول، تنها و تنها خودش می‌تواند باشد؛ چه، «مردی که لیبرتی والانس را کشت»، که درست یک سال پس از «دو نفر با هم تاختند» ساخته شد، با توجه به همان نگاهِ تلطیف شده‌ی فورد به قهرمان سنتی، قطعاً فیلم بهتری نسبت به «دو نفر با هم تاختند» محسوب می‌شود و جز آثار برگزیده‌ی فورد نیز هم. قضیه برمی‌گردد به نوع روایت داستان و چگونه گفتنِ آن. ضعف‌های «دو نفر با هم تاختند»، بسیار آشکارند؛ مواردی نظیر: عشق نه چندان باورپذیر مارتی و جیم که چندان به آن پرداخت نمی‌شود و البته شخصیتِ ناکارآمد جیم که نمی‌تواند هم‌راستای گاتری در طول داستان حرکت کند و عقب می‌ماند، صحنه‌های طنزی که بلافاصله بعد از یک لحظه‌ی جدی بوجود می‌آیند و به شدت اذیت می‌کنند: مثل صحنه‌ی درگیری جیم با دو برادرِ حامیِ مارتی درست بعد از دیالوگ‌های تکان‌دهنده‌ی گاتریِ مست درباره‌ی برادرِ مارتی. عین همین لحظات را در «جویندگان» هم می‌بینیم: درگیری مارتی و چارلی، بر سر لوری، درست بعد از صحنه‌ی احساسی ابراز علاقه‌ی مارتی به لوری، که البته در این‌جا، همه چیز ظریف و موزون در هم پیوند می‌خورد اما در «دو نفر با هم تاختند»، کنار هم قرار گرفتنِ بدونِ فاصله‌ی لحظات جدی و طنازانه، خوب از آب در نیامده است. و یا مثلاً نپرداختن به درگیری دو رئیس قبیله‌ی کومانچی‌ها که خیلی سَرسَری از رویش عبور می‌شود و به عمق نمی‌رسد … آیا این دلایل کافی نخواهد بود تا به این نتیجه برسیم که فیلم، از لیست بهترین‌های فورد عقب بماند؟

فیلم‌های دیگرِ فورد، در«سینمای خانگی من»:

ـ خبرچین (اینجا)

ـ موگامبو (اینجا)

ـ مرد آرام (اینجا)

ـ مردی که لیبرتی والانس را کُشت (اینجا)

ـ جویندگان (اینجا)

۴ دیدگاه به “نگاهی به فیلم دو نفر با هم تاختند Two Rode Together”

  1. رزالین گفت:

    خیلی خوب بود. ممنون از زحماتی میکشید

  2. many گفت:

    درود
    معمولا فیلم هائی با بازی جیمز اسوارت و هنری براندون که تداعی کننده ی سینمای کلاسیک هستند جذاب و پر بیننده اند…اما با توجه به مطالب شما :بهترین معیار سنجش خوبی و بدی و محبوبیت یافتن یا نیافتنِ یک اثر هنری، در وهله‌ی اول، تنها و تنها خودش می‌تواند باشد؛ همین طوره…فیلم نامه…و بازی بازیگر…به تنهائی کافی نیست مجموعه ی هر اثر هنری در وهله ی اول خود اون اثر…
    متشکرم از اینهمه اطلاعات مفیدی که در اختیار خوانند می گذارید…
    با سپاس فراوان

پاسخ دادن

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سینمای خانگی من – نقد و بررسی فیلم