موشکُشی
خلاصهی داستان: ناهید حواسش هست که همسرش فرهاد به تازگی آدم بدرفتاری شده و شبها دیر خانه میآید. از آنجایی که خودِ فرهاد هیچ حرفی نمیزند، ناهید با پرس و جو از فک و فامیل متوجه میشود که او مدتیست از کار اخراج شده و در کمال ناامیدی از زندگی، حرف خودکشی را به میان کشیده است …
یادداشت: ماجرای فیلم جدید خانم کریمی مصداق بارز ضربالمثل طرف را به چشمه بردن و تشنه برگرداندن است. هر چند مخاطبِ کمی باهوش از همان اول متوجه میشود قصد فرهاد (محمدرضا فروتن) از این رفتارهای عجیب و گاه بیمعنا، آنگونه نیست که جلوه داده میشود (به ضرس قاطع میدانیم آن تفنگی که فرهاد پنهان میکند برای کشتن خانوادهاش نیست) اما وقتی به انتهای داستان میرسیم و گرهگشایی را میبینیم، چنان توی ذوقمان میخورد که باورش مشکل است خانم کریمی با مخاطب شوخی نکرده باشد! آخر موشکُشی؟! همین قضیه باعث میشود جنبهی اجتماعی داستان (اگر قائل به چنین جنبهای برایش باشیم)، زیر بارِ معماییاش قرار بگیرد و نابود شود. چرا باید نود دقیقه صبر کنیم تا متوجه بشویم فرهاد چنین شغلی برای خودش دست و پا کرده است؟ جواب ساده است: چون اگر از اول این را میفهمیدیم، دیگر فیلمی وجود نداشت! پایهریزی فیلم روی همین ـ مثلاً ـ غافلگیری آخرش نهفته است. این را هم به هیچ عنوان نمیشود پذیرفت که این موشکُشی جنبهای استعاری دارد و به جامعه و مشکلاتش برمیگردد و این حرفها؛ وقتی داستان گیر و گرفت دارد، دیگر چه جای گنجاندن استعاره است؟! از بیکارکردیِ آدمهایی مثل برادر فرهاد (امیرحسین آرمان) یا خواهر ناهید (سحر قریشی) و یا حتی مادر ناهید (گوهر خیراندیش) که کاری جز سرکوفت زدن ندارد، بگذریم میرسیم به بخش مهمی از گرههای دراماتیک داستان که برمیگردد به قرض و قولههای سنگین فرهاد که ناهید مجبور است جمع و جورشان کند. این گرهها به راحتی آبِ خوردن باز میشوند: بخشی از قرضها را شوهر پولدار خواهرش تقبل میکند و بخشی دیگر را با فروختن وسایل خانه تأمین میکند. خب، اگر ماجرا به همین راحتی قابل حل شدن بود، پس اینهمه بگیر و ببند چرا؟! اما باز اگر شخصیت اصلی ماجرا یعنی ناهید (لیلا زارع) قابل باور میبود، شاید ما هم مثل مادرش اینقدر غرغر نمیزدیم ولی مشکل اینجاست که ناهید منفعلترین آدم داستان است و البته حرص درآورترین لحظهی فیلم هم به نام او رقم میخورد تا کارِ فیلم یکسره شود: در صحنهای مهم فرهاد بالاخره میزند زیر گریه و میخواهد ماجرایش را تعریف کند. ناهید که اینهمه از اول داستان جلزولز زده بود که حرف از زیر زبان مرد بکشد، درست در همان لحظهای که طرف میخواهد حرف بزند، او را به سکوت دعوت میکند و میگوید برویم بیرون قدم بزنیم و بعد حرفت را بزن! بعد میرود به اتاق و آنجا درگیر این میشود که روسری آبی بپوشد یا سفید! و اینجا باز هم همان ضربالمثل معروف به ذهن متبادر میشود؛ همانی که در خط اول ذکرش رفت.
فیلم دیگر همین کارگردان در «سینمای خانگی من»:
ـ سوت پایان (اینجا)
به نظر من خانم کریمی فیلم نسازن بهتره چون بیخودی باید قفسه سوپرمارکت سرکوچه ما پر بشه و جا برای بسته های شکلات میز کناری کم بشه و تک تک محبوب من اون زیر میرها گیر کنه.یک شب و سوت پایان که این کار را کرد.امیدوارم شیفت شب به محله ما نیاد.
یه ستاره هم زیاده واسه این فیلم