پستفطرتهای رذل
خلاصهی داستان: در حلبیآبادی کنار محل تخلیهی زبالهی شهری، خانوادهای پر جمعیت، متشکل از پدر و پسر و نوه و نتیجه، با وضعیتی فلاکتبار و رقتآور میان موشها و کثافتها روزگار میگذرانند. افراد این خانواده به هر که دستشان برسد دستدرازی میکنند، به هر جایی برسند دزدی میکنند و حتی اگر پایش بیفتد کمر به قتل هم میبندند…
یادداشت: آدمها با هر مرام و مسلکی که باشند، هر اعتقای که داشته باشند و اخلاقشان هر چه که باشد، در نهایت به چیزهایی اعتقاد دارند. جاهایی برایشان خط قرمز محسوب میشود، کارهایی را نمیکنند، حرفهایی را نمیزنند و هر چهقدر هم که رذل باشند، گاه دچار عذاب وجدان میشوند. اما اتوره اسکولا، این کارگردان کارکشته و مهم سینمای ایتالیا و دنیا، در یکی از غریبترین کمدیهای تاریخ سینما، رذالت موجود در شخصیتهای عجیبش را به جایی میرساند که واقعاً حال آدم دگرگون میشود. او در این کمدی سیاه، با دست گذاشتن روی یک مشت آدم به معنای واقعی «عوضی»، «کثیف» و «رذل»، چنان فضایی درست میکند که دوست دارید هر چه زودتر از دستش خلاص شوید.
دوربین در اولین صحنهی فیلم، دور آلونک کثیفی که کلی آدم، بغل به بغل هم خوابیدهاند، میچرخد و فضای کلی را به ما میشناساند. فضایی که بوی رطوبت و فضلهی موش و دستشویی آدمها، از پشت صفحهی نمایش هم به مشام میرسد و آزاردهنده است. هر چند شخصیت اصلی داستان، جیانچیتو (با بازی عالی نینو مانفردی) است اما اسکولا تلاش میکند به آدمهای فراوان این آلونک ترسناک هم بپردازد، و به فراخور، حتی شده دقایقی از داستان را به آنها اختصاص بدهد تا ببینیم که با چه موجودات ترسناکی مواجهیم. جیانچیتو، خودش سردمدار تمام رذالتها و پلیدیهاست. تنها چیزی که برای او مهم است، پولیست که هر بار در جایی پنهانش میکند تا کسی نتواند آن را از او بدزدد. او نه پسر میشناسد، نه مادر و نه همسر. حتی کار را به جایی میرساند که وقتی میفهمد پولی که پنهانش کرده بود، انگار کسی آن را برداشته، آلونک را زیرورو میکند و در یک حرکت ترسناک، به پسر خودش هم شلیک میکند تا احیاناً جای پولها را به او لو بدهد! اینجا دیگر با خودتان میگویید این غیرممکن است! مگر میشود؟! اما فضای خوفناکی که اسکولا در عین رعایت کردن طنازی خاص ایتالیایی، به آن دستیافته، شما را وادار میکند این صحنه را بپذیرید. جیانچیتو وقتی جلوی قاضی حاضر میشود تا از خودش رفع اتهام کند، تازه متوجه میشویم او و خانوادهاش به اندازهی یک کامیون، پرونده دارند! قاضی که جرمهای جیانچیتو را میخواند، از اغفال پسربچهها تا دزدی در آن پیدا میشود. او اما هیچ توجهی به این داستانها ندارد و بهراحتی زنی چاق را به خانه میآورد تا کنار همسر بدریخت و سیبیلویش با او بخوابد. در این بین، سر که میچرخاند، یکی از پسرانش، زن چاق را به رختخواب خود میکشد و این البته اولین باری نیست که چنین عملی از شخصیتهای غریب این فیلم میبینیم. بارها دیدهایم که در این خانوادهی بزرگ، هر کسی با هر کسی میخوابد و هیچکس هم عین خیالش نیست. اصلاً معلوم نیست بچههای قدونیمقدی که در این آلونک، کنار موشها وول میخورند، دقیقاً از کدام پدر و مادر هستند و چه نسبتی با هم دارند. صحنهای که در کلیسا میگذرد و طی آن قرار است جیانچیتو با آن دختر چاق با حضور همسر قانونی، بچهها و نوههایش ازدواج کند، متوجه میشویم این آدمها به هیچ صراطی مستقیم نیستند؛ کشیش برای جیانچیتو دعا میخواند، اما این پیرمرد یکچشم رذل، انگار نه انگار، حواسش معطوف چیز دیگریست و یکی از پسرهایش هم یواشکی دارد صندوق اعانات کلیسا را خالی میکند. اسکولا با چیرهدستی و با دوربینی سیال و جذاب نشان میدهد که این آدمها، به هیچ مرام و مسلک و راه و روشی معتقد نیستند و از زندگی فقط خوردن و خوابیدن و جفتگیری را یاد گرفتهاند.
اما هر چه به انتهای داستان نزدیک می شویم، هول و هراسمان هم بیشتر میشود به این دلیل که همسر جیانچیتو تصمیم میگیرد شوهرش را با همکاری بچههایش بکشد. او در غذای مرد، مرگ موش میریزد و همه به انتظار مینشینند تا او غذایش را تا ته بخورد و بمیرد. اما پیرمرد هر طوری هست، زنده میماند و این بار اوست که با به آتش کشیدن آلونک سعی میکند همهی اقوامش را زندهزنده بسوزاند. ملاحظه میکنید که کار به کجاها میکشد و این انسانهای بیمار، چهگونه تمام هنجارهای انسانی و اخلاقی را زیر پا میگذارند. اینگونه است که اسکولا با طنزی تلخ و گزنده، به اوضاع و احوال جامعهی بیماری که در آن زندگی میکند، میپردازد و سعی میکند نشان بدهد که این آدمهای عوضی، که انگار عوضی به دنیا آمدهاند، تا همیشه همینطور باقی خواهند ماند و دنیایشان به همین شکل ادامه خواهد داشت. وقتی در صحنهی آخر، دختر جوانی که یکی از اعضای خانواده است، با شکمی برآمده از آلونک بیرون میآید، متوجه میشویم بچهی در شکمش که معلوم هم نیست متعلق به کدام یک از مردان درون آلونک است، بعد از به دنیا آمدن، همان زندگی نکبتبار دوروبریهایش را ادامه خواهد داد. این آدمهای رذل عوض نخواهند شد چون ذاتشان اینگونه است.
فیلم به طرز بی پروا و متهورانه ای رذالت و کثافت رو به تصویر کشیده که جسارت کارگردان رو میرسونه. فیلم بسیار جذابی بود.
فکر میکنم شما فیلمها را با زیرنویس فارسی نمیبینید.درسته؟
میدونم چند روزه شبیه لاک غلط گیر شدم:) اما در کلیسا برای غسل تعمید بچه پاریده (پاریده پسر جیانچیتو) جمع میشوند نه ازدواج جیانچیتو.
انگلیسی رو در حدی که بتونم فرق غسل تعمید و ازدواج رو از هم تشخیص بدم، بلدم! الان به جزییات فیلم تسلط ندارم و یادم نیست چی به چی بود. شاید موقع نوشتن متن اشتباه کردم و اونجوری نوشتم. البته ممکنه هم زیرنویس فارسی شما غلط بوده باشه و ازدواج رو غسل تعمید نامیده باشه! :))