نگاهی به فیلم مسافران Passengers

نگاهی به فیلم مسافران Passengers

  • بازیگران: جنیفر لارنس ـ کریس پرت ـ مایکل شین و …
  • فیلم‌نامه: جان اسپیتس
  • کارگردان: مورتن تیلدوم
  • ۱۱۶ دقیقه؛ محصول آمریکا؛ سال ۲۰۱۶
  • ستاره‌ها: ۳/۵ از ۵

 

در کنار دیگران

 

خلاصه‌ی داستان: جیم، یکی از ۵۰۰۰ مسافر سفینه‌ی آوالون که در یک سفر بین‌ستاره‌ای قرار است به دنیای مستعمراتی جدیدی برود، ۹۹ سال زودتر از موعد مقرر از خواب برمی‌خیزد و تنها و سرگردان، در فضاپیما باقی می‌ماند. او یک سال را به‌تنهایی می‌گذراند اما دیگر بیش از این طاقت تنهایی ندارد، پس تصمیم می‌گیرد یکی دیگر از مسافران که دختری زیبا به نام آئورورا است را بیدار کند …

 

یادداشت: اگر یک روز از خواب بیدار شوید و ببینید در شهرتان تنها هستید چه می‌کنید؟ هر چند شاید در ابتدا موقعیت هول‌انگیزی به نظر برسد که آن را تنها در فیلم‌های آخرالزمانی دیده باشید اما کمی که بگذرد، کمی که شروع کنید به چرخیدن در شهر، حس بهتری خواهید داشت از این جهت که متوجه خواهید شد حالا می‌توانید به مکان‌های مختلفی که تاکنون حق ورود به آن‌ها را نداشتید سرک بکشید، می‌توانید تفریح کنید، چیزهایی که تاکنون به خاطر گران بودن دست‌تان بهشان نمی‌رسیده را بخرید، آزادید هر کاری دوست داشتید بکنید. به عنوان مثال دیوانه‌وار رانندگی کنید و ماشین را به این‌طرف و آن‌طرف بکوبید، شیشه‌ی مغازه‌ها را پایین بیاورید. به‌راحتی وارد خانه‌ی مردم شوید و بچرخید و سر از کارشان در بیاورید. وارد رستوران‌ها شوید و تا می‌توانید غذا بخورید. به نیروگاه برق منطقه‌تان بروید و با دست خودتان چراغ‌های شهر را خاموش و روشن کنید. همه‌ی قوانین را با لذت زیر پا بگذارید و خلاصه کار نکرده و جای ندیده و قانون شکسته‌نشده باقی نگذارید. انصافاً فکر جذاب و تحریک‌کننده‌ای‌ست! اما این خوشحالی از آزاد بودن و هر کاری کردن چه‌قدر به طول ‌می‌انجامد؟ یک روز؟ دو روز؟ یک ماه؟ تا کِی می‌شود همین‌طور چرخید و به‌تنهایی تفریح کرد؟ تا کِی می‌شود این‌گونه لذت برد؟ به نظر می‌رسد در نهایت خسته و دلزده شوید. خسته از این‌که تنهایید یا به طور مشخص‌تر، خسته از این‌که کسی نیست تا با او حرف بزنید. خلاصه تا یک جایی می‌توانید فقط با خودتان حرف بزنید بعد آرزو خواهید کرد ای کاش یکی در این شهر برهوت پیدا شود. دیگر همه‌ی تفریح‌ها و تابوشکنی‌ها از یادتان خواهد رفت و آن‌وقت به دنبال انسان زنده خواهید گشت. معادله‌ی ساده‌ای‌ست: آدم‌ها به هم نیاز دارند. نمی‌شود تنها زندگی کرد. زندگی در کنار دیگران است که معنا و مفعوم اصلی خودش را پیدا می‌کند. در تعامل با دیگران است که شخصیت‌ها شکل می‌گیرد و مفهوم «من» ماهیت اصلی خودش را پیدا می‌کند. اصلاً چرا راه دور برویم؟ کافی‌ست یک هفته در خانه‌تان، بدون این‌که قدم بیرون بگذارید یا با کسی تماس بگیرید به‌تنهایی زندگی کنید، خودتان را حبس کنید تا موضوع دست‌تان بیاید. مسافران لااقل در یک‌چهارم ابتدایی‌اش از این موضوع مهم حرف می‌زند.

جیم به عنوان مسافر سفینه‌ی آوالون، ۹۹ سال زودتر از موعد مقرر از خواب برمی‌خیزد و خودش را تک‌وتنها در سفینه‌ای درندشت می‌یابد. ایده‌ای جذاب و تازه برای یک فیلم علمی تخیلی. حالا او چه‌طور باید این‌همه سال تک‌وتنها بماند؟ هر چند تنها همدم او ربات بی‌احساس و مودبی به نام آرتور، که از پشت پیشخوان کافه‌اش تکان نمی‌خورد و دائم مشغول پاک کردن لیوان‌هاست در حالی‌که جز جیم مشتری دیگری ندارد، یک بار به او می‌گوید باید قدر جایی را که هست بداند: «نباید به فکر جایی باشی که می‌خوای باشی که بعد نتونی از جایی که هستی لذت ببری … زندگیت رو بکن»، اما مگر به‌تنهایی می‌شود از پس این پند کاملاً عاقلانه برآمد؟ جیم سعی خود را می‌کند؛ شروع می‌کند به ورزش کردن، رقصیدن، خوردن و خوابیدن و تفریح کردن. او به نصیحت آرتور ربات، سعی می‌کند قدر جایی را که هست بداند. حسی که خیلی از ماها به آن واقف نیستیم و دست‌کمش می‌گیریم. آدم‌ها هیچ‌وقت از چیزی که هم اکنون در دست دارند، راضی نیستند و همیشه چیز دیگری می‌خواهند و اگر به آن چیز دیگر هم برسند، باز چیز دیگری می‌خواهند و این چرخه‌ی بی‌پایان، اگر غیرمعقول باشد، سبب‌ساز خیلی از مشکل‌هاست. جیم سعی خودش را می‌کند اما تا کجا می‌شود به تنهایی تحمل کرد؟ ظاهراً حتی دو نفری لذت بردن از تنهایی لذت بردن عیش‌اش بیش‌تر است. این‌جاست که فیلم وارد بخش دومش می‌شود. جایی که بحث عشق به عنوان اصل موضوع به بدنه‌ی داستان راه می‌گشاید و تا انتها هم ادامه پیدا می‌کند.

جیمِ تنها دلبسته‌ی آئورورا می‌شود، دختر نویسنده‌ای که بعداً می‌فهمیم برای هیجان و نوشتن داستان‌هایی واقعی‌تر به این سفینه‌ی بی‌بازگشت پا گذاشته تا مثل پدرش نویسنده‌ای مهم شود. در یکی از بهترین ایده‌پردازی‌های فیلم‌نامه‌نویس، جیم برای بیدار کردن یا نکردن آئورورا با خودش درگیر است. او می‌داند اگر دختر را عمداً از خواب بیدار کند، تا ۹۸ سال آینده گرفتارش کرده است. اما تنهایی آن‌قدر به جیم فشار آورده که حاضر به این کار می‌شود. در واقع هم نمی‌توانیم جیم را برای چنین تصمیم خطرناکی مقصر بدانیم چون همه ما نیاز داریم در کنار دیگر انسان‌ها باشیم و حالا اگر این انسان، غیرهمجنس هم باشد که چه بهتر! آئورورا هر چند بعداً وقتی می‌فهمد جیم او را عمداً بیدار کرده، از او متنفر می‌شود اما در ادامه‌ی داستان اتفاقاً به همان هیجانی که برای نوشتن داستان‌های هر چه واقعی‌تر نیاز داشت، دست پیدا می‌کند. از یک طرف عشقی پرشور را تجربه می‌کند و از طرف دیگر زیبایی‌ها و خطرهای کهکشان را به چشم می‌بیند و درگیر مشکل‌های سفینه می‌شود و خلاصه لحظه‌های تلخ و شیرینی را سپری می‌کند تا برای آیندگان در آن دنیای مستعمراتی (شهر آرمانی) حرف‌های قشنگی باقی بگذارد؛ چیزی که آرزویش را داشت. در واقع جیم انگار آئورورا را از خواب غفلت بیدار می‌کند تا با مصایبی درگیرش کند که معنای واقعی زندگی هستند. خواب ماندن و بعد از بیداری به مقصد رسیدن لطفی ندارد. باید تجربه کرد و آموخت. باید مسیر را طی کرد. جیم و آئورورا چنین می‌کنند و با تکمیل همدیگر، به توصیه‌ی آرتور ربات، هم سعی می‌کنند از جایی که هستند لذت تمام را ببرند، هم قدر یکدیگر را بدانند و هم خطرات و خاطرات را در کنار هم بگذرانند.

تیلدوم نروژی که بیش‌تر در تلویزیون کارگردانی سریال‌ها را بر عهده می‌گیرد، با ساختن کارچاق‌کن‌ها (۲۰۱۱) اسم خود را مطرح کرد و بعد با ساختن بازی تقلید (۲۰۱۴) نشان داد که موفقیت فیلم قبلی‌اش اتفاقی نبوده است. او با همکاری تیم سازنده‌اش موفق می‌شوند فضای سفینه‌ی آوالون را احتمالاً با نیم‌نگاهی به سفینه‌ی اودیسه‌ی فضایی کوبریک باورپذیر و دیدنی از آب دربیاورند. روند رو به اوج داستان، تا پایان در اوج باقی می‌ماند و هیچ‌گاه خسته‌کننده نمی‌شود. هر چند حضور بی‌موقع کاپیتان گاس و بعد مرگ مرموزش که در نهایت هم مشخص نمی‌شود بیماری‌اش چیست، تنها برای جور در آوردن داستان اتفاق می‌افتد تا جیم و آئورورا این اجازه را داشته باشند که به قلب تپنده‌ی سفینه بروند و اشکال‌یابی کنند، اما در کل و بدون در نظر گرفتن این قسمت، فیلم کشش لازم را در مخاطب ایجاد می‌کند. و از همه مهم‌تر همان پیامی‌ست که گفته شد: ما در کنار دیگران معنا پیدا می‌کنیم.

دیگر فیلم‌های تیلدوم در «سینمای خانگی من»:

ـ بازی تقلید (اینجا)

ـ کارچاق‌کن‌ها (اینجا)

 

۵ دیدگاه به “نگاهی به فیلم مسافران Passengers”

  1. خیلی خوب نوشتید و خوشحالم که فیلم را دوست داشتید. متاسفانه مسافران نقدهای منفی زیادی گرفت که واقعا حقش نبود. در ایران هم به کل نادیده گرفته شده بود.

  2. Najme salehi گفت:

    چقدر دیدگاه شما با سایر منتقدین متفاوت و عمیق تر و زیباتر بود-و با دوست عزیز هم موافقم که فیلم مسافران بین ایرانیا کم لطفی زیادی در حقش شد

  3. FARHAM 2078 گفت:

    این فیلم نشون داد که در لحضه زندگی کن و انقد نگران چیزایی که نمیتونی کنترلشون کنی نباش …. فیلم به کلی دیزاین خیلی خوبی داشت و خیلی تائثیر گذار بود….

پاسخ دادن

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سینمای خانگی من – نقد و بررسی فیلم