زیاد برخورد کردهایم با آدمهایی که دو یا سه اسم دارند؛ در شناسنامه یک اسم دارند، در خانه چیز دیگری صدایشان میزنند و در جمع دوستان هم اسم دیگری دارند. معمولاً هم این تغییر اسم یا به دلیل بیان و ادا کردن راحتتر، توسط اطرافیان شخص شکل میگیرد، یا به این دلیل که شخص مورد نظر از اسم رسمیای که برایش در شناسنامه در نظر گرفتهاند، راضی نیست و دوست دارد به نام دیگری صدایش بزنند. در هر دو مورد (شاید بیشتر در مورد دوم) تفاوتی بسیار میان اسم اصلی شخص و اسمی که خودش برای خودش در نظر میگیرد، وجود دارد که گاه باعث تعجب است. زمانی نگارنده از یکی از همین دوستانی که اسم شناسنامهاش با اسم مرسومش فاصلهای زیاد داشت، پرسید: «چی صدا کنم تو رو؟!» و او ناخواسته، عالمانه جواب داد: «هر چی! اسم من نشانه خودِ من نیست!». خوب که نگاه کنیم متوجه خواهیم شد این آدمها هستند که به اسمهایشان هویت میدهند، نه برعکس. اینکه خیلیها میگویند اسمها هویت آدمها هستند، چندان هم نمیتواند درست باشد. از جایی به بعد، وقتی اسم کسی را صدا میزنیم، خودِ آن آدم با تمام مشخصات ظاهری و درونیاش جلوی چشم ما میآید و تکلیفمان را با او روشن میکند. اینجاست که دیگر اسم، بخشی از هویت شخص هم هست. جواب ناخواستهفلسفی آن دوست، غلط نیست، اما زیادهرویست!
اسمگذاری برای فیلمها، از آن مقولههای جذابیست که مجله «فیلم» هم سالها پیش طی یک پرونده پروپیمان به آن پرداخت. اسم فیلمها هم قرار است بخشی از نشانهگذاری آنها باشد؛ یک نشانهگذاری که با انتخابی درست و منطقی و البته به مرور زمان، میتواند به بخشی از هویت آن فیلمِ بهخصوص تبدیل شود. طوری که گمان کنیم انگار در ابتدا اسم فیلم را انتخاب کردهاند و بعد داستان سوارش شده. ضرورت انتخاب یک نام درست برای فیلم ضرورتی حیاتیست که حتی ممکن است به فروش خوب یا بد یک فیلم بینجامد و سرنوشت آن را تغییر بدهد.
چند سال پیش هوشنگ راستی عزیز، مطلب جذابی نوشته بود درباره فیلمهایی که اسمهایشان به دلایل مختلف، در ژاپن و هنگام اکران عمومی تغییر میکند. عین همین اتفاق در ترکیه هم میافتد. و گاه ماجرا آنقدر عجیب میشود که دیگر صحبت از اینکه اسم فیلمها میتواند بخشی از هویت آنها باشد، به کلی بیمعنا میشود! در این مطلب، با اشاره به دلایل این تغییر اسمها، با خواندن حرفهای منتقدها و مسئولین شرکتهای فیلمسازی و پخش فیلم در ترکیه و آوردن نامهای تغییرشکلیافته فیلمهای مهم و غیرمهم تاریخ سینما، قرار است به دیدگاهی کلی برسیم که نشانمان بدهد چرا و به چه علت در کشوری مانند ترکیه این اتفاق میافتد.
چنانکه همه میدانیم و در بخش انتهای این مطلب، در قسمت دیدگاه چند نفر از سینماگران ترکیه هم خواهیم خواند، توجیه اقتصادی اولین و مهمترین نکتهایست که باعث میشود پخشکنندگان فیلمهای خارجی دست به این تغییرها و ترجمههای متفاوت بزنند. البته آنها بهتنهایی هم این کار را نمیکنند؛ این شرکتها با مشورت سازندگان فیلمها و طرف قرارداد خارجیِ خود، اسمها را تغییر میدهند. البته نظر نهایی خودشان که برآیندیست از تجربههایشان و حالوهوای جامعه، سهم مهمتری را در این تغییرها دارد. گاهی نام فیلم چنان عوض میشود که مانند جسدی سوخته، غیرقابل شناساییست و در این مواقع از خود میپرسیم که چهطور صاحبان آثار اجازه دادهاند چنین اتفاقی بیفتد؟ اما پای پول که در میان باشد، همهچیز توجیهپذیر خواهد بود! با توجه به همین نگاه اقتصادیست که وقتی فیلمی عاشقانه باشد در اسمش هم از کلمهای مانند «عشق» استفاده میکنند و اگر فیلمی ترسناک باشد، از کلمهای نظیر «مرگ»؛ یک ایده ظاهری برای جلب مخاطب حتی گاه بدون آنکه به باطن فیلمها توجهی کنند و یا به رابطه اسم فیلم با دنیای درونیاش (اگر رابطهای وجود داشته باشد)، وقعی بگذارند. ماجرا فقط این است که حال و هوای فیلم، با یکیدو کلمه برای مخاطب روشن شود و جذبش کند. در میان مثالهای فراوانی که میشود از این نوع نامگذاری زد، ابتدا میتوان به نمونههای معقولتر اشاره کرد. مثلاً پروژه جادوگر بلر (ادواردو سانچر، دانیل مایریک)، به شکل اختصاری با نام «جادوگر بلر» اکران شد. غرض از این دگرگونی مشخص است: مخاطب باید خیلی سریع جمله را روی سر در سینما بخواند. پس اسم فیلم هر چه کوتاهتر بهتر. البته همیشه هم اینگونه نیست، یعنی اسم فیلم، چنان که پایینتر خواهیم دید، میتواند بلند هم باشد به شرطی که کشش لازم را درون خودش داشته باشد. در این فیلمِ بهخصوص، کلمه «پروژه» چندان حیاتی هم به نظر نمیرسد، پس حذف میشود. ماشین زمان (سایمن ولز)، «تونل زمان» نام گرفت که به نظر میرسد اصطلاح آشناتر و جذابتریست. کفشهای قرمز (مایکل پاول) را «پاپوشهای قرمز» ترجمه کردند و فیلم با همین نام اکران شد با ذکر این نکته که واژه ترکی استانبولی هممعنای «پاپوش»، خودمانیتر و گرمتر از واژه هممعنای «کفش» در همین زبان است. البته از اسم «دنیای پریها» هم برای فیلم استفاده شده بود.
مورد جذابتر زمانیست که به همان دلیل اقتصادی و البته با همان بهانههای همیشگی نظیر این که «اسم فلان فیلم در زبان نمیچرخد» یا «اگر اینگونه ترجمه شود برای مخاطب جذابتر و گرمتر به نظر خواهد رسید» یا «اگر اینگونه ترجمه شود فیلم بیشتر در ذهنها خواهد ماند»، اسمها را چنان تغییر میدهند که سازندگان فیلم اگر بشنوند، حتی حدس هم نمیتوانند بزنند این فیلمیست که آنها ساختهاند. نمونههای این دست تغییرهای بامزه فراوان است: آوانتی (بیلی وایلدر) در سینماهای ترکیه با عنوان «دست نزن، غلغلکم میآد!» نمایش داده شد و اتفاقاً گیشه موفقی هم داشت. مشخص هم نیست چه چیزی باعث شد آن اسم، به این شکل تغییر کند. چون در این فیلم غلغلک دادنی در کار نیست. لابد میدانید که «آوانتی» به زبان ایتالیایی و به معنای «بفرمایید» یا «بیا داخل»، زمانی استفاده میشود که کسی به در میزند و فردی که در داخل است برای این که اجازه ورود بدهد، میگوید: «آوانتی». این از آن مواردیست که اسم میتواند بلند باشد به شرطی که حسابی غلغلک بدهد. صورتزخمی (برایان دیپالما) تبدیل شد به «سیسیلی». و قطعاً این سئوال پیش خواهد آمد که این فیلم چه ربطی به سیسیل و ایتالیا دارد؟ آل پاچینوی فیلم مهاجری کوبایی بود که به آمریکا آمد و ایتالیا نقشی در ماجرا نداشت. نگارنده فیلم را به دوبله ترکی تماشا نکرده اما به شهادت یکی از دوستان ترک، این ماجرا از دوبله ترکی فیلم نشأت گرفته: هنگام دوبله، کشور آل پاچینو را از کوبا به ایتالیا و سیسیل تغییر دادهاند و بعد چنین اسمی برایش انتخاب کردهاند. کسی هم نپرسیده اگر کشور شخصیت اصلی همان کوبا باشد، چه فرقی میکند؟! لئون (لوک بسون) به شکل غریبی تبدیل شد به «قدرت عشق» و احتمالاً هم قرار است اشاره به رابطه غریب دختر کوچک و لئون در فیلم باشد. رستگاری در شاوشنک (فرانک دارابانت) تبدیل شد به «جزای اسارت». جالب است بدانید که مورگان فریمن، بازیگر فیلم جزو کسانی بود که با اسم فیلم مخالف بود و اعتقاد داشت وقتی تیم رابینز چند سال پس از ساخته شدن این فیلم به شهرت رسید باعث شد فیلم بیشتر دیده شود اما در زمان خودش به خاطر اسم گندهگویش چندان مورد توجه قرار نگرفت. انگار ترکها هم این را زود متوجه شدند و چنان اسمی برایش انتخاب کردند که دراماتیکتر است. نوامبر شیرین (پت اوکانر) تبدیل شد به «عشق در کاسِم چیز دیگریست». کاسِم معادل ترکی ماه نوامبر میلادیست. مترجمها هم باز برای دراماتیکتر جلوه دادن ماجرا و جلب توجه عشاق، تصمیم گرفتند چنین اسمی انتخاب کنند. بازیهای خندهدار (میشاییل هانکه) درست تبدیل شد به ضد خودش: «بازیهای مرگبار» و به این شکل کل دیدگاه هانکه در این فیلم و طرز نگاهش به دنیای اطراف رفت زیر سئوال! مترجم احتمالاً با همان دیدگاه اقتصادی و برای رساندن حال و هوای فیلم، بدون اینکه منظور و مقصود سازندگان از چنین اسمگذاریای برایش مهم باشد، تصمیم گرفت کلمه «مرگبار» را به اسم اضافه کند که مخاطب متوجه باشد با چه فیلمی طرف است. احتمالاً فکر کرد اگر اسم فیلم را همان بازیهای خندهدار بگذارد، بعد که مخاطب فیلم را دید و چیز خندهدار و بامزهای در آن نیافت، ممکن است دادش به هوا برود که «پس چرا اصلاً بامزه نبود؟!» و:
ـ هویت بورن (داگ لیمان) میشود: «مرد بدون گذشته» که پیداست چرا، و آدم را یاد فیلمی به همین نام از آکی کوریسماکی میاندازد.
ـ درهای کشویی (پتر هاویت) میشود: «تصادفی اینچنینی».
ـ ذهن زیبا (ران هاوارد) میشود: «بازیهای ذهنی».
ـ دانی دارکو (ریچارد کلی) میشود: «مسافرت در تاریکی».
ـ بروس قدرتمند (تام شادیاک) میشود: «ای خدای من». که با توجه به مضمون تابوشکنانه فیلم و جامعه نیمهمذهبی و سنتی ترکیه، چنین نامگذاری غلطاندازی، مناسب به نظر میرسد. حداقل قبل از آنکه کسی فیلم را دیده باشد!
ـ زندگی دیوید گیل (آلن پارکر) به شکل زمختی تبدیل میشود به: «میان مرگ و زندگی».
ـ ویل هانتیگ خوب/نابغه (گاس ون سنت): «دوست عزیزم».
ـ سرگرد داندی (سام پکینپا): «فرمانده قهرمان». ظاهراً تغییردهندگان نام فیلم احساس کردهاند چارلتون هستون به اندازه یک سرگرد تجربه ندارد و جوان است، در نتیجه تصمیم گرفتند یک صفت کلی برایش انتخاب کنند.
ـ چهل روز و چهل شب (مایکل لمان): «دست و پایم بسته است».
ـ چه رویاهایی که میآیند (وینسنت وارد): «قدرت عشق». یعنی اسم به آن قشنگی را دقیقاً به همین ترتیب میشود خراب و به چیزی تکراری و از مدافتاده تبدیل کرد.
ـ گرگ والاستریت (مارتین اسکورسیزی): «شکارچی پول».
ـ آن را تحلیل کن (هارولد رمیس) به شکل بامزهای میشود: «نتوانستم توضیح بدهم؟». که البته ترکی استانبولی این جمله کمی یکدستتر و خوشریتمتر است. وقتی به فارسی ترجمهاش کنیم، طولانی و بدریتم میشود.
ـ این را تحلیل کن (هارولد رمیس) هم میشود: «تعریف کن ببینم»! احتمالاً بعد از نامگذاری فیلمهای رمیس بود که او به بیماری قلبی مبتلا شد و خیلی زود درگذشت.
ـ مخمصه (مایکل مان): «تسویهحساب بزرگ».
ـ ملاقات با والدین (جی روچ): «پدر سختگیر».
ـ ناتینگ هیل (راجر میچل) تبدیل میشود به: «عشق مانع نمیشناسد». این یعنی حتماً بیایید فیلم را ببینید!
ـ قلمپرها (فیلیپ کافمن): «ارباب رویاها». چه کسی رویا میدید در فیلم؟!
ـ سگ را بجنبان (بری لوینسون): «آدمهای رییس جمهور». یعنی یک فیلم کمدی، با آن جمله شاهکاری که قبل از شروع تیتراژ روی صفحه میآید و به اسم فیلم هم مربوط است، تبدیل به کاری کاملاً جدی شده که آن جمله عالمانه و جذاب ابتدایی را هم بیاثر و تقریباً بیمعنا میکند.
ـ همچنان آلیس (ریچارد گلیزر، واش وستمورلند): «فراموشم نکن». که چون شخصیت جولیان مور در فیلم دچار فراموشی میشود، گمان کردهاند این اسم، که هم عاشقانه و هم در عین حال به موضوع داستان نزدیک است، میتواند حق مطلب را ادا کند. یعنی با یک تیر، دو نشان.
ـ یتیم (خائومه کولتسرا): «دشمن در خانه». که به جای فیلم ترسناک، آدم را یاد فیلم اکشن میاندازد.
ـ جسدهای گرم (جاناتان لوین): «قلبهای گرم». که اینجا هم با یک تیر، دو نشان زدهاند. یعنی هم سعی کردهاند به نام اصلی نزدیک باشند و هم با آوردن کلمه «قلب» نشان بدهند که ماجرا عشقیست.
ـ مویه (هون جین نا): «جادوی سیاه». اولین اسمی که برای فیلمی با محوریت روح و جن به نظر میرسد!
ـ قویتر (دیوید گوردون گرین): «خسته نشو». واژه ترکی این اسم، در واقع یک اصطلاح رایج در ترکیه است که معنای دقیقی نمیشود برایش آورد ولی چیزی میشود در همین حولوحوش.
ـ شهر (بن افلک): «شهر دزدها». ظاهراً تصور کردند اگر واژه «دزد» به اسم فیلم اضافه شود، جذابتر خواهد شد.
ـ او (اسپایک جونز): «عشق». یعنی دیگر از این سادهتر و سرراستتر نمیشد!
ـ جنگوی ازبندرسته (کوئنتین تارانتینو): «بیزنجیر».
ـ درون لوین دیویس (برادران کوئن): «تو شعرهایت را بخوان».
ـ بیمصرفها ۳ (پاتریک هیوز): «فرشتههای جهنمی ۳». راستش تصور اینکه مردان پر از عضله فیلم را «فرشته» خطاب کنند، کمی سخت است، هر چند جهنمی باشند.
ـ اسپاتلایت (تام مککارتی): «پرونده».
و همینطور میتوان مثالهای دیگری هم به این لیست اضافه کرد و لبخند زد. در مواجه با این تغییرهاست که برخلاف برخی ادعاها که گفته میشود (و خواهید خواند) همهچیز با مشورت کمپانی خارجی و عوامل سازنده فیلم انجام میگیرد، بعید به نظر میرسد اصلاً صلاح و مشورت و رایزنیای در بین باشد. اینها بیشتر تغییرات سرخودیست که خیلیوقتها کوچکترین ظرافتی هم در آن دیده نمیشود و پای همان مسایل اقتصادی وسط است.
اما گاهی اوقات هم پیش آمده که این تغییر نامها، دلیل اقتصادی نداشته. یعنی اسم یک فیلم به این دلیل عوض شده تا با زبان و فرهنگ کشور بومی همخوانی داشته باشد. در نمونهای مانند آفتاب ابدی یک ذهن بیآلایش (میشل گوندری) که در واقع مصرعی از یک شعر الکساندر پوپ است، مترجم ترک تصمیم میگیرد از یک اصطلاح ترکی استفاده کند که معنایش کموبیش میشود «دوباره از اول». اگر عین همان مصرع را به ترکی برمیگرداندند، بر خلاف نمونه فارسیاش، چیز ثقیل و ناموزونی از کار در میآمد که ممکن نبود در زبان بچرخد. پس تصمیم میگیرند نام اصلی را کلاً بیخیال شوند و چنین اسمی برایش انتخاب کنند. در مثالی دیگر درخشش (استنلی کوبریک) به «جنون» ترجمه میشود که با توجه به ناموزون بودن واژه ترکی هممعنای «درخشش»، این ترجمه دقیقتر به نظر میرسد. چون منظور سازندگان فیلم هم از چنین اسمگذاریای، آن درخششی نیست که در وهله اول به نظر میرسد. پدرخوانده (فرانسیس فوردکوپولا)، «بابا» ترجمه شد و شاید این معروفترین و ماندگارترین ترجمه ترکی از اسم یک فیلم خارجی باشد که در اذهان همه مانده است. این ترجمه هم در واقع خلاصه شده چون اگر قرار بود عین واژه «پدرخوانده» را ترجمه میکردند، چیز نهچندان دلچسبی از کار درمیآمد که مخاطب را اذیت میکرد. گاهی محدودیتهای یک زبانِ بهخصوص باعث میشود ترجمه کلمهها و جملهها بهناچار تغییر کند و سعی شود معادلی برایش انتخاب کنند که تا حد ممکن نزدیک به کلمه و جمله اصلی باشد. و از این نمونه هم میتوان مثالهای دیگری زد. در این شکل از تغییر اسامی هم البته بیظرافتیهایی دیده میشود اما به هر حال بحث تفاوت فرهنگی و البته زبانی مطرح است و نه چیز دیگری.
اما گاهی این تغییر اسمها، فقط هم در سینما رخ نداده، بلکه پایش به تلویزیون ترکیه هم کشیده شده است. یعنی هر چند فیلمها با همان نام اصلیشان در سینماها اکران شدند، اما وقتی به تلویزیون رسیدند اسم دیگری برایشان انتخاب شد. به عنوان نمونه، جنون (هیچکاک) با همان اسم روی پردهها رفت اما در زمان نمایش تلویزیونیاش در شبکه دولتی «ت.ر.ت» به «کراوات» تغییر نام داد! این تغییر عجیب، که واقعاً نمیشود سر درآورد منظور از آن چه بوده، باعث شد منتقدهای زیادی همان موقع از این شبکه دولتی ایراد بگیرند که باعث شده هیچکاک فقید در گور بلرزد.
گاهی هم این تغییر اسم به شکل عجیب دیگری بروز میکند. یعنی پیش آمده به جای آنکه اسم فیلم را به ترکی ترجمه کنند، آن را به زبان دیگری برمیگردانند. مثلاً دو قاطر برای خواهرسارا (دان سیگل) وقتی روی پردهها آمد با نام اسپانیولی «ال توریدا» ترجمه شد.
برای اینکه این نوشته کمی مستدلتر هم جلوه کند میشود از کتاب «صد سال، صد کارگردان» نوشته آتیلا دورسای، یکی از نویسندگان سینمای ترکیه مثال آورد. در این کتاب مهم، مثلاً اشاره شده یکی از فیلمهای وینسنت مینهلی به نام زنپدرِ ادی، وقتی روی پرده سینماهای ترکیه آمد به «به دنبال پدرم هستم» تغییر نام داده بود. اما جالبتر اینکه واردکننده فیلم، نُه سال بعد وقتی میخواست آن را در سینماتک ترکیه به نمایش بگذارد، در پوسترش نام فیلم را «مادرم چه کسی خواهد بود؟» گذاشت! دورسای در همان کتاب به معما (استنلی دانن) اشاره کرده که به «شک کُشنده» تغییر نام داده بود و در شبکههای مختلف تلویزیونی ترکیه با نامهای مختلفی نمایش داده شده بود: در «ت.ر.ت» با نام «قایمباشک»، در شبکه «استار» با نام «ثروت مخفی»، در «اچ.بی.بی» با نام «مراسم» و در نهایت در «آ.ت.ت»، «بازی سایه»!
اما در مجلهها هم این تغییر اسمها دیده میشود و مختص سینما و تلویزیون هم نیست. به عنوان یک نمونه جالب میشود به ماجرای اسمگذاری بچه رزماری (رومن پولانسکی) اشاره کرد که در نوع خودش پرونده پیچیدهای شد و دلیلش هم این بود که به خاطر محتوای ضدمذهبیاش (البته آنطور که دولتمردان وقت ترکیه تعبیر کرده بودند) نمایش فیلم برای مدتی در سینماها ممنوع شده بود. به همین دلیل و برای دور زدن سانسور، مثلاً یکی از منتقدهای قدیمی سینمای ترکیه، بیلتین توکَر، سال ۱۹۷۲ در مجلهای به نام «دوره»، اسم فیلم را «بچه» نام گذاشت. مجله دیگری به آن نام «بچه شیطان» داد و یک مجله دیگر در سال ۱۹۷۳ «فرزند شیطان» را برای اسم بردن از فیلم انتخاب کرد تا بتواند کمی درباره فیلم پرسروصدای پولانسکی حرف بزند و چیزی بنویسد، بدون آنکه سانسورچیها بیایند سراغ خودش و مجله.
همینطور که ماجرا را دنبال کنیم به نکتههای دیگری هم خواهیم رسید که شاید از حوصله و فضای این نوشته خارج باشد و این را هم نباید از نظر دور داشت که این اتفاق احتمالاً در جاهای دیگر دنیا هم میافتد و خواهد افتاد. همچنان که مثلاً در آن مطلب هوشنگ راستی خواندیم، ژاپن هم چنین کارهایی میکند و یا در خودِ آمریکا هم گاهی با این اتفاقها مواجه میشویم. به عنوان مثال فیلم دنده آدام (جرج کیوکر) در آمریکا با نام «مرد و زن» هم شناخته میشد و در ترکیه با نام «بین دو آتش» اکران شد. یا سرت را بدزد احمق! (سرجئو لئونه) که با نام «یک مشت دینامیت» هم شناخته میشود و البته در آمریکا با نام «روزی روزگاری انقلاب» هم به نمایش درآمد و در ترکیه هم با نام «مردی که از بیابان آمد» اکران شد.
اما برای پایان دادن به نوشته، بد نیست نظر چند نفر از اهالی سینمای ترکیه را هم بخوانیم. کسانی که به شکل مستقیم و غیرمستقیم با موضوع ترجمه اسمهای خارجی درگیر هستند و طبعاً بهترین کسانی هستند که میتوانند در این زمینه نظر بدهند. خواندن حرفهای آنها جذاب است و از لابهلایش میتوان نکتههایی بیرون کشید که ما را بیش از پیش با دلایل این دستکاریها آشنا کند. دستکاریهایی که به هر ترتیب، اجتنابناپذیر است. خیلی از آدمهای جدی و سختگیر، اینگونه دخالتها را لطمه زدن به یک اثر هنری میدانند اما صنعت سینما، غولآساتر از این حرفهاست که بخواهد به خاطر تغییر یک اسم، از حرکت بایستد.
آیهان چولاک (مسئول پخش «پینِمافیلم»): هنگام ترجمه، مهمترین نکتهای که باید به آن دقت شود این است که اسم ترکی فیلمها با اسم اصلیشان همخوانی دارند یا نه. برای فیلمی مثل لبه تاریکی (مارتین کمپبل)، «به دنبال انتقام» را ترجیح دادیم هر چند میشد اسم خودش را هم بگذاریم. اما بعد از دیدن فیلم احساس کردیم «به دنبال انتقام» بار معنایی قشنگتری به فیلم میدهد.
توچه تاچکین (مسئول پخش «تیگلونفیلم»): عین کلمهها را برای نامگذاری فیلمها ترجمه نمیکنیم چون برخی کلمهها در زبان دیگر همان معنا و مفهوم را نمیرسانند. اما اگر فیلم عشقی باشد قطعاً باید در اسمش هم از یک کلمه عاشقانه استفاده شود. اگر ترسناک باشد حتماً از کلمهای مانند «مرگ» در نامگذاریاش استفاده میکنیم. مثلاً یک آموزش (لونه شرفینگ) را «درس عشق» نامگذاری کردیم. اگر همان یک آموزش را برایش انتخاب میکردیم چندان توجهی جلب نمیکرد. برای همین ترجیح میدهیم اسمهایی انتخاب کنیم که بتواند توجه مخاطب را جلب کند. بعضی وقتها هم اگر عین همان کلمهها را ترجمه کنیم ممکن است تماشاگر ترک متوجه نشود. مثلاً فیلمی هست به نام وال استریت (الیور استون). در آمریکا این اسم یادآور یک مکان مشخص است و معلوم است درباره چه چیزی دارد حرف میزند، همه میدانند. اما در اینجا ممکن است اینطور نباشد. برای همین آن را به شکل «بازار بورس» ترجمه کردیم. تهیهکننده فیلم هم ما را در امر انتخاب اسمها آزاد میگذارد. تهیهکننده با ما درباره اینکه فیلمش در کشورهای دیگر چهگونه و با چه اسمی روی پردهها رفته، صحبت میکند و پیشنهادهایی میدهد اما در نهایت انتخاب با خود ماست.
هاکان سونوک (مسئول روابط عمومی شرکت «یو.آی.پی»): فیلم استخوانهای دوستداشتنی (پیتر جکسن) را به این خاطر «وقتی از بهشتِ خودم نگاه میکردم» ترجمه کردیم که رمان ترکیاش هم به همین نام ترجمه شده است. اگر فیلم از روی رمانی برداشت شده باشد و آن رمان به ترکی ترجمه شده باشد و اسم رمان مناسب برای فیلم باشد، آنوقت همان اسم را انتخاب میکنیم. اژدهای خود را چهگونه تربیت کنیم؟ (دین دیبلویس، کریس ساندرز) هم با توجه به اینکه رمانش به همین نام در ترکیه منتشر شده بود، اسم فیلم را تغییر ندادیم.
آحمِت وارول (رئیس انجمن مترجمان ترکیه): فیلمها با توجه به اسمهایشان توجه مخاطب را جلب میکنند. در نتیجه ترجیح میدهند اسمهای عجیب و غریب برای فیلمها انتخاب کنند. برخی از این ترجمهها بیربط هستند و برخی از این شرکتها کار ترجمه را به دست آدمهای ناوارد و بیتجربه میسپارند که نتیجه خوبی ندارد و ممکن است چیزهایی را غلط ترجمه کنند. اما نکته اینجاست که اگر نام فیلم به طور کلی چیز دیگری باشد این قطعاً به مترجم ربطی ندارد و تفاهمیست بین صاحبان فیلم و شرکتهای پخشکننده. شرکتهای توزیع فیلم هم طبیعتاً آنطور که بیشتر برایشان صرف کند و پول بیشتری به دست بیاورند، اسم فیلم را انتخاب میکنند. ترجیح من این است که نام خود فیلم و یا نزدیکترین معنا به آن ترجمه شود.
بورچین یالچین (منتقد فیلم): این موضوع سالهاست که ذهن ما را خسته کرده. این ماجرا از این نشأت میگیرد که شرکتهای فیلم ترجیح میدهند از اسامی تجاری برای جلب توجه استفاده کنند. مثلاً درباره یک آموزش (لونه شرفینگ) طبیعتاً باید همین اسم را برای اکرانش انتخاب کنند و معنای دیگری ندارد. اما چون نام فیلم تجاری نیست، شرکتها هم از موقعیت سوءاستفاده میکنند و «درس عشق» نامگذاریاش میکنند. البته پیدا میشوند شرکتهایی که این کار را نمیکنند. مثلاً یازده یار اوشن (استیون سودربرگ) را با همان نام روی پردهها میفرستند بدون اینکه به سود و زیانش فکر کنند. در حالیکه میتوانستند مثل بقیه شرکتها اسمی روی فیلم بگذارند که توجه بیشتری جلب کند. خب این حرکت قشنگ و قابل احترامیست.
سِوین اُکیای (منتقد فیلم): اینکه نام فیلمها را جور دیگری ترجمه میکنند، مهمترین دلیلش این است که تصور میکنند با این اسمهای ترکی توجه مخاطب ترک بیشتری را به سمت خود میکشانند. اسامی هیجانانگیز، رمانتیک، ترسناک و حتی اروتیک برای شرکتهای پخشکننده بسیار جذاب است. البته ماجرا این است که ظاهراً تصور میکنند از سازندگان آن فیلمها هم باهوشتر هستند و بهتر از آنها بلدند مخاطب را به سینماها بکشانند. جدا از اینها، برخی اوقات ملاحظات اخلاقی هم در میان است یا حتی ایدهآلهای اخلاقی مترجم هم در این میان دخیل است. وقتهایی هم با توجه به تفاوتهای فرهنگی، اسمی که بهتر فهمیده شود و البته کمتر توجه سانسورچیها را جلب کند انتخاب میشود. بعضی وقتها هم کاملاً اسامی انتخابشده پرتوپلا هستند. من فکر میکنم نباید در اسامی فیلمها مداخلهای صورت بگیرد. اما در موارد استثنایی که به هر دلیل نمیشود نام فیلم را ترجمه کرد، میتوان نام دیگری انتخاب کرد. در این مواقع باید اسمی انتخاب شود که مناسب محتوای آن باشد. کسی که قرار است نام فیلم را ترجمه کند باید خودِ فیلم را دیده باشد و متوجه منظور پدیدآورگان فیلم شده باشد که البته با توجه به سختیهای این صنعت، کمی ایدهآلگرایانه است.
یادمه این مطلبو وقتی تو خود مجله خوندم هم خیلی بامزه به نظرم اومد.(کلا تخصصی سینمای ترکیه و هند و دنبال می کنیا:)) یه چی بی ربط به موضوع.آقا دامون یادته یبار گفتم بخاطر گرونی مجله مدتیه فیلم نخریدم راستش یه مدت خود مجله هم اصلا لذت قبلو نداشت.مطالب که مثل همیشه عالی بود من از وقتی مجله برگه آ۴ سفید رنگ و باکیفیت شد لذت مجله برام کمتر شد(برعکسیم دیگه) برگه کاهیا یه حال عجیبی داشت یه بوی خاصی میداد موقع خوندنش که لذت مطالعه رو دو برابر میکرد(برای من البته).به این موضوع عادت کردیم باز بدتر شد صفحات رنگی شد که… از این بدتر برای من وقتی بود که برگه های مجله گلاسه شد.دیگه خیلی شوق سابق برای خرید مجله تو من نبود(گرچه اصلی ترین دلیل گرفتن فیلم واسه مطالب خوبشه).بعد که کاغذ گرون شد و فهمیدم مطالب مجدد سیاه و سفید چاپ میشه خوشحال شدم.راستش اگه طرفدارای مجله *-دعوامون نکنن باید بگم دلم می خواد باز مث قدیم کاغذاش کاهی بشه.ولی خداییش کاغذ گلاسه و چاپ رنگی خیلی مناسب مجله فیلم نیست شده بود مث مجله زردای توی دکه.البته حق میدم باهام مخالف باشین گرچه فک کنم خیلی از خواننده های قدیمی مجله موافقن با نظرم.بی ربط بود میدونم…شما فک کن یه درد و دل بود با مجله محبوبم.ما که تو این مجله کسی جز شمارو نداریم که سرشو درد بندازیم ببخشید دیگه
اینکه مطلب به نظرتان بامزه آمده، برایم جذاب است و تشکر میکنم … و البته ممنون بابت دردودلتان. من همیشه دردودلها را با لذت میخوانم.