درباره‌ی یک ترجمه‌ی مفتضحانه: باشگاه مشت‌پراکنی!

درباره‌ی یک ترجمه‌ی مفتضحانه: باشگاه مشت‌پراکنی!

«برای نمایش صرف، گزیده‌ی فرهنگ شب‌زنده‌داری می‌بایست شب‌های درختی می‌بود. قرار بر آن بود که همچون همیشه پرچمی برای این شب انتخاب شود تا افراد معمولی با دیدن آن، آن را پرچمی پیش‌پاافتاده، معمولی یا در بدترین حالت تصادفی گمان کنند.»

شما هم مانند من متوجه نشدید این پاراگراف یعنی چه؟ شاید تصور کنید چون از ابتدا داستان را دنبال نکرده‌اید، در این پاراگراف هم نمی‌توانید ربط واژه‌ها و معنای احتمالی پشت‌شان را بیابید و در نتیجه همه‌چیز برای‌تان گنگ است. اما باید عرض کنم من هم که از ابتدا این رمان را خواندم، وقتی به این پاراگراف رسیدم، چیزی دستگیرم نشد.

راستش از همان ابتدا هم که می‌خواندم، جمله‌های گنگ و بی‌معنا و بی‌سروته زیاد داشت اما مدام با خودم کلنجار می‌رفتم که لابد ایراد از من است و جلوتر که بروم، همه‌چیز بهتر خواهد شد، که نشد. صد صفحه گذشته و شما هنوز نمی‌دانید با چه فضایی طرف هستید و ماجرا چیست. پنج سال پیش، پستی درباره‌ی یک ترجمه‌ی مفتضحانه نوشته بودم (اینجا). از آن پست تا امروز، کتاب‌های بدترجمه‌شده‌ی زیادی خوانده‌ام اما رنت قطعاً یکی از بدترین‌هاست. همه چیز کتاب آدم را وسوسه می‌کند، از نویسنده‌اش که یک زمانی باشگاه مشت‌زنی را نوشته تا موضوع داستان، نوع روایتش و آخر از همه، به چاپ دوم رسیدنش! واقعاً متوجه نمی‌شوم آن‌هایی که این کتاب را خریده‌اند و به چاپ دوم رسانده‌اند، از موضوع سردر آورده‌اند؟! در شناسنامه‌ی کتاب، سال تولد مترجمش ۶۹ نوشته شده و من این را متأسفانه بعد از خرید کتاب، خواندن چند صفحه‌اش و به نتیجه نرسیدن، متوجه شدم. نمی‌خواهم بگویم هر مترجم جوانی، مترجم خوبی نیست، اما واقعاً انتشاراتی‌های ما، برای ترجمه‌ی یک کتاب چه‌گونه وارد عمل می‌شوند؟ معیارهای‌شان چیست؟ متوجه نیستند که برای ترجمه‌ی چنین رمانی که پر از اصطلاحات پیچیده و طنز و کنایه است باید فهم زبانی قوی و تجربه‌ داشت؟ واقعاً سر در نمی‌آورم آیا مسئولین این کار، خودشان یک بار کتاب‌های خودشان را نمی‌خوانند؟ متوجه بی‌معنا بودنش نمی‌شوند؟ متوجه نمی‌شوند که مترجم، توانایی رساندن مفهوم نوشته به مخاطب را ندارد؟ طبیعتاً در چنین موقعیتی، تمام تقصیر به گردن مترجم نیست، بالادستی‌ها تقصیر بیش‌تری دارند. بالادستی‌هایی که به هر طریق دنبال سودجویی هستند. همین‌طوری هم کسی کتاب نمی‌‌خواند، با این ترجمه‌های بی‌دروپیکر ظاهراً قرار است همان‌هایی که می‌خوانند هم دیگر به سمتش نروند.

نتوانستم کتاب را تمام کنم. هر چه‌قدر تلاش کردم نشد. حالم داشت بد می‌شد. نمی‌دانم به چه کسی باید اعتراض کرد ولی می‌دانم اگر هم بکنم، بی‌فایده است. اوضاع به اندازه‌ی همان جمله‌ی بی‌سروتهی که از کتاب مثال زدم، گیج‌کننده و بی‌معناست.

پاسخ دادن

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سینمای خانگی من – نقد و بررسی فیلم