دوستداشتن یک زن یک چیز است و شانهکردن موهای بلندش تا صبح یک چیز دیگر.
پینوشت: اولین ـ و احتمالاً آخرین! ـ رمانیست که از محمدرضا کاتب میخوانم. با رمانی طرفیم که ادعای پیچیدگی و مدرن بودن دارد اما خب فکر میکنم بیشتر یک نوع ژست است در حدی که حتی اگر علت نامگذاری عجیب کتاب را از خودِ نویسنده هم بپرسید، بعید است جواب سرراستی بدهد! اما این جملهای که از کتاب انتخاب کردهام انصافاً وسوسهانگیز است. نیست؟
پاسخ دادن