فرامرز نفس بلند می‌کشد: «دیروز چه بود که گذشت؟ جنسش چی بود؟ کجا رفت؟ بر من گذشته یا در من؟» به سیگار پک غلیظ می‌زند: «من از دیروز چند تا نشانه بیشتر ندارم ـ صبح، هتل که سر بسر ولف گذاشتم ـ بعد تاکسی سرویس، بعد مطب ـ زری، بیماران ـ ولی اینا که هیچ ربطی بِ زمان و جنس زمان ندارن ـ اینا فقط نشانه‌هایی هستن که صبح و ظهر و شب بَرِشان گذشته! خود زمان کجاست؟ چی هست؟ خورشیدم یِ نشانه‌س. فقط یِ نشانه که بر طول روز حرکت می‌کنه. که اگر نباشه بازم زمان هست!»

 

توضیح: املای کلمات، فاصله‌گذاری‌ها، علائم و به طور کلی ساختار نوشتاری این متن عیناً از روی متن کتاب پیاده شده است.

 

پی‌نوشت: این کتاب دو جلدی محمود، بسیار جذاب و مثل همیشه روان و خواناست. داستانی پرپیچ‌وخم از سرنوشت یک خانواده. داستانی پر از شخصیت (نزدیک به ۲۴۰ نفر!) که خیلی‌هاشان در داستان دخیل هستند و لازم است قلم و کاغذی کنارتان باشد و همزمان با خواندنش، اسامی را یادداشت کنید تا در طول داستان گم نشوند. یکی از خصوصیت‌های عجیب رمان محمود، توصیفات فراوانی‌ست که گاهی آن‌ها را اضافه و در زبان خودمانی «روده‌درازی» می‌دانیم. اما این توصیفات اتفاقاً بخش مهمی از رئالیسم محمود است که به آن عادت می‌کنید و جذبش می‌شوید. زمان در این رمان مدام عقب و جلو می‌رود و این بخشی که انتخاب کرده‌ام، در واقع یکی از مضامین مهم آن را شامل می‌شود. این آخرین اثر محمود است.

۳ دیدگاه به “”

  1. نظرتان راجع به سمفونی مردگان و کلیدر چیست؟ ۲رمانی که نخوانده ام D:

پاسخ دادن

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سینمای خانگی من – نقد و بررسی فیلم