ـ تصمیم گرفته‌ام خودم را بکشم.

اسدالله‌میرزا نگاهی به من انداخت و تبسم کرد:

ـ آفرین، به‌به، این‌هم تصمیم خوبی است. خوب کِی انشاالله به‌سلامتی؟

ـ جدی می‌گویم عمواسدالله.

ـ مومنت، مومنت، پس تو راه آسان‌تر را انتخاب کردی … بشر همیشه دنبال راه آسان‌تر می‌گردد… خیلی‌ها هستند که براشان رفتن به امامزاده عبدالله آسان‌ترازرفتن به سانفرانسیسکوست … خوب، طبیعت آدم‌هاست. کاری نمی‌شود کرد وقتی به قول آن سردار، طبیعت بهوت افسرده‌هی، سانفرانسیسکو نهی‌هه … امامزاده عبدالله هی‌هه …

 

توضیح: املای کلمات، فاصله‌گذاری‌ها، علائم و به طور کلی ساختار نوشتاری این متن عیناً از روی متن کتاب پیاده شده است.

 

پی‌نوشت: دایی‌جان ناپلئون یکی از معدود رمان‌های طنازانه‌ای‌ست که هنگام خواندنش واقعاً از ته دل خندیدم، هم‌چنان که دایی‌جان ناپلئون ناصر تقوایی را هم با لذت دیدم و خندیدم. به نظرم یکی از بهترین شخصیت‌های هم داستان و هم سریال، همین عمواسدالله با بازی پرویز صیاد است که البته صدای منوچهر اسماعیلی تأثیر به‌سزایی در به ثمر رسیدن این نقش دارد؛ مرد بی‌خیال، ریلکس، چشم‌چران، بامزه‌، رک، خوش‌فکر و دانا که در میان شخصیت‌های نیمه‌دیوانه‌ی رمان، هوش و ذکاوت و مَنِشی درست و حسابی دارد و سعیدِ جوان را راهنمایی می‌کند. او مثل هر انسان دیگری، شیطنت‌هایی هم دارد که عمق جذابی به او می‌بخشد. سانفرانسیسکورفتن‌هایش و «مومنت، مومنت» گفتن‌هایش، هنوز هم جواب می‌دهند. ایرج پزشکزاد، با نوشتن این رمان خواندنی و شیرین، کار بزرگی برای تاریخ ادبیات ایران کرد، هر چند با دیگر رمان‌هایش نتوانست این موفقیت را تکرار کند.

پاسخ دادن

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سینمای خانگی من – نقد و بررسی فیلم