.
فیلم دیدن، تنها فیلم دیدن نیست
.
دیگر زمان لومیرها نیست که فقط تماشای تصاویر متحرکِ روی پرده برای مخاطب جذاب باشد و برای دیدن این تصاویر به هر گرفتاریای تن بدهد تا روی صندلیهای ناراحت، زیر یک سقف بنشیند و از حرکت قطار روی پرده به هیجان بیاید. در این زمانه همه چیز عوض شده است. فیلم دیدن در سینما که جای خود دارد، حتی دیگر به آن ترتیبی که چهاردهپانزده سال پیش در منزل فیلم میدیدیم، حالا نمیبینیم. دیگر به کمتر از لپتاپ با کارت گرافیک فلان و رَم فلان و کیفیت بلوری فیلم و یا تلویزیون OLED هشتاد اینچ رضایت نمیدهیم. البته احتمالاً مدام در باب دلتنگی آن دوران، نوشتههای نوستالژیکی میخوانیم اما واقعیت این است که این چیزها فقط در حد حرف باقی میمانند و در واقعیت هیچکداممان حاضر نیستیم به دوران گذشته و آن فیلم دیدنهای پرمشقت برگردیم.
در واقع حالا دیگر فقط فیلم دیدن مهم نیست، نوع سالن و صندلیها و دمای هوای سالن سینما و حتی نوع و جنس خوراکیهایی که در سالن انتظار سینما فروخته میشود ـ هر قدر هم که به چشم نیایند ـ ممکن است در فروش یک فیلم تأثیر داشته باشند. اتفاقاً فیلم دیدن یا مثلاً کتاب خواندن بیش از هر کار دیگری به مکانی نیاز دارد که آدم خودش را در آن غرق کند تا توجهش به اطراف جلب نشود. سالنهای سینما یکی از پس دیگری ساخته شدند تا نیاز مخاطب برای بهتر فیلم دیدن و حس تجربهای لذتبخش را به او بچشانند. در واقع سالنهای سینما میان مخاطب و فیلمها واسطه محسوب میشوند و این میان نه فیلمساز، نه بازیگران و نه هیچ شخص دیگری نمیتواند دخالت کند. با گسترش سینماها و بهبود کیفیت آنها، حالا اگر به عنوان مثال به یکی از سالنهای سینمای واقع در میدان انقلاب سری بزنید، احتمالاً بهسختی خواهید توانست با فیلمی حتی خوب ارتباط برقرار کنید. سالنهای سینما میزبان هستند و گردانندگان هر سالن، تلاش میکنند تا این میزبانی را به بهترین شکل انجام بدهند. اصلاً از کیفیت پرده و صندلی و این چیزها که بگذریم، اگر یک روز به سینمایی بروید و با برخورد بد یکی از کارکنان آنجا مواجه شوید، احتمالاً دیگر به آن سالن نخواهید رفت. پس سازوکار سالن سینما، ربط مستقیمی به فروش فیلم دارد. حتی قصد دارم ادعا کنم یک فیلم متوسط، در یک سالن خوب و دلپذیر، بهتر به نظر میرسد تا یک فیلم خوب در یک سالن آزاردهنده.
فیلم دیدن تجربهای زیستی است. در واقع نهتنها آن چیزهایی که در زندگی از سر گذراندهاید شامل خاطرهها و تجربهها و غمها و شادیها و حتی تأثیرهای ژنتیک که دست خودمان نیست، روی کیفیت و نوع فیلم دیدنمان تأثیر میگذارند (اصلاً برای همین است که گاهی فیلمهایی که دیگران آن را بد میدانند، در نظر ما خوب هستند و برعکس)، بلکه حال و هوای ذهنی و موقعیتی که همان روز قرار است فیلم ببینیم هم در ابراز نظرمان نسبت به فیلم اشارهشده تأثیری مستقیم دارد. احتمالاً برای همهمان پیش آمده که یک فیلم را در دو موقعیت مختلف تماشا کردهایم و در حالی که در مرتبه اول از آن بدمان آمده، در مرتبه دوم کاملاً برعکس، دوستش داشتهایم. این موضوع نشان میدهد که یک فیلم، تنها یک فیلم نیست، موقعیت ما نسبت به آن فیلم هم عاملیست تعیینکننده تا با آن ارتباط برقرار بکنیم یا نکنیم.
مسئولان ما در آمار دادن ید طولایی دارند اما این آمارها معمولاً هیچوقت با واقعیتها جور در نیامده است. طبیعتاً نمیتوانیم ساخته شدن تعداد زیادی سالن پیشرفته و مدرن در سایه مگامالهای بزرگ را نادیده بگیریم و آیه یأس بخوانیم اما این را هم نمیتوانیم از نظر دور نگه داریم که هر چند سالنهای زیادی در این سالها در ایران (و البته بیشتر در تهران) ساخته شده اما سالنهای قدیمی هیچگاه به استانداردهای لازم نرسیدهاند. در نتیجه تجربه خیلی از مخاطبان در مواجه شدن با فیلمها تجربه خوبی نیست. در شماره ۵۵۳ مجله درباره اوضاع و احوال سالنهای سینمای یک شهر کوچک ساحلی به نام شهسوار (تنکابن) نوشته بودم که متعلق به پدربزرگم بودند. در یکی از بخشهای این نوشته، به آتشسوزیای خیالی اشاره کرده بودم که بر اثر اشتباه آپاراتچی جوان سینما حین نمایش فیلم اتفاق افتاد و باعث شد تماشاگران که تصور کرده بودند واقعاً آتشی در کار است، با وحشت برای نجات جان خود به بیرون فرار کنند. اما به دلیل غیراستاندارد بودن درهای خروجی، راهروهای منتهی به بیرون و نکتههای ریزی که در ساختن آن سالن بهشان هیچ توجهی نشده بود، فاجعهای به بار آمد و چند نفر کشته شدند بدون اینکه اصلاً آتشی در کار باشد؛ اتفاقی که اگر در سالن استانداردی رخ میداد، احتمالاً ابعاد فاجعه کمتر میبود یا شاید حتی کسی نمیمرد. مثال معروفترش در سینما رکس آبادان رخ داد. سینمایی که طبق معمول با عدم وجود استانداردهای لازم و در نتیجه یک آتشسوزیِ در ابتدا نهچندان مهیب که فرصت فرار هم برای قربانیان بیگناه فراهم بود، فاجعهای تلخ به بار آمد که هنوز هم از یادها نرفته است. به داستانهای پشت پرده کاری ندارم، منظورم دقیقاً لحظهایست که آتشسوزی آغاز شد: اگر درهای اضطراری مناسبی تعبیه شده بود (حتی با وجودی که میگویند درهای خروجی را قفل کرده بودند)، اگر راههای خروجی مناسبی ساخته شده بود، اگر سیستم اطفای حریق وجود داشت، اگر ساختار کلی سینما و مصالح بهکاررفته در آن ضدحریق بود و… شاید این اتفاق لااقل در این ابعاد رخ نمیداد. این موضوع نشان میدهد که سالنهای سینمای ما، چه در دوران گذشته و چه حالا، همیشه زیر استاندارد بودهاند.
در سفر اخیرم به بوشهر با مورد عجیبی مواجه شدم که انگیزهای شد برای نوشتن این یادداشت و باز کردن زخمی کهنه روبهروی مقامهای مسئولی که مدام آمار میدهند و از حال و اوضاع خوب سینما حرف میزنند و به این میبالند که مثلاً امسال در جشنواره فجر کارگردانهای مهمی حضور خواهند داشت و در نتیجه سینمای ما رونق دارد و چه و چه. قرار نیست این چیزها را انکار کنیم اما در یکی از محرومترین استانهای کشور (که در یک سازوکار درست، قاعدتاً نباید محروم باشد)، شاهد تصویر غمانگیزی هستیم که آمار و ارقام مسئولین سینمایی را خندهدار جلوه میدهد.
یک روز در ساعتهای آخر حضورم در بوشهر، برای گذران وقت، تصمیم گرفتم به سینما بروم. اما از همان لحظه ورود، با دیدن مغازه لوازم التحریری و فتوکپی که به شکل نافرمی تنگِ درِ ورودی سالن چسبیده بود، حس بدی در وجودم رخنه کرد؛ این دیگر چهجور سینماییست؟! با ورود به سالن انتظار، که بوی دستشویی از آن میآمد، بیش از پیش متوجه شدم که حال و هوای درستی بر فضا حاکم نیست. محیطی دلگیر با آن کاشیهای بیریخت که حس غسالخانه به آدم منتقل میکردند، فضایی دلمرده و اذیتکننده ایجاد کرده بودند. انگار نه انگار که وارد محیطی فرهنگی شدهای. از آن عجیبتر وقتی بود که پا به سالن گذاشتم و متوجه شدم خبری از پرده نیست! بله! هیچ پرده استاندارد سینمایی در کار نبود بلکه فیلم را روی یک پرده کوچک سفید توسط دستگاه ویدیوپروژکتور نمایش میدادند که نه کیفیتی درست داشت و نه صدایی مطلوب. صندلیها هم که دیگر تکلیفشان مشخص است؛ سفت و ناراحت. انگار روی میخ نشسته باشی. هوای خفه سالن به همراه بوی بد که همچنان از لای درهای کهنه و زهواردرفته به داخل نفوذ میکرد، چنان فضایی ایجاد کرده بود که به قول معروف مسلمان نشنود و کافر نبیند. همه سالنهای سینمای بوشهر را ندیدهام. ممکن است برخی از آنها خوب و اصولی ساخته شده باشند و به همین دلیل شاید برخی مسئولان اعتراض کنند: «با همین یک مثال قرار است کل آمار ما را زیر سئوال ببری و زنده بودن سینما را منکر شوی؟!». اما این فقط یک مثال بود که بهتازگی با آن روبرو شدهام. مثالهای دیگری هم هست که در ادامه خواهند آمد و نکته اینجاست که اگر فقط یک نفر به تنهایی، این همه مثال برای غیراستاندارد بودن و بهخصوص بیتوجهی به سالنسازی و استانداردسازی سالنهای قدیمی در استانهای کوچک و اغلب محروم داشته باشد، پس آن وقت میتوان گفت که مشت نمونه خروار است. وقتی این نوشته را شروع کردم، نمونههای دیگری هم در ذهن داشتم که به وسیله آنها بتوانم آماردهی مسئولان را به چالش بکشم! پرسش این است: آیا سینما تنها با فیلمهایی که در آن ساخته میشود، زنده میماند؟
شاید مثالی از اوضاع و احوال خودم در سن و سال یک نوجوان عشقفیلم، موضوع را بیش از پیش روشن کند. در آن سالها، دیدن فیلمهای روی پرده، برای نوجوانی که عاشق سینما حسرتی بزرگ محسوب میشد. یک نوجوان شهرستانی که امکان دیدن فیلمهای جدید برایش فراهم نبود. در شهر کوچک این نوجوان، فقط دو سالنِ رو به ویرانی وجود داشت و گاهی فیلمهایی اکران میشد که همگی مدتها از زمان نمایششان گذشته بود. ضمن این که سالنهای موجود در آن شهر کوچک ساحلی، به قدری کثیف و خراب بودند که حس و حالی برای تماشای همان فیلمهای عقبمانده از اکران هم بهوجود نمیآمد. در نتیجه نوجوان مجبور بود ماهی یک بار به خانه بستگانش در تهران بیاید و طی چند روز، پشت سر هم، فیلمهای تازه را ببیند.
احتمالاً خیلی از خوانندگان همسنوسال نگارنده، با خواندن این وضع غمانگیز، به یاد اوضاع خودشان میافتادند و همذاتپنداری میکنند. اما این روزها در شهر آن نوجوان چه خبر است؟ همانطور که در مطلب «راز و رمز سینمادار پیر» نوشته بودم، شهسوار حالا دیگر هیچ سینمای فعالی ندارد. حتی شهر کوچک همسایه، یعنی رامسر هم اوضاع بهتری ندارد. حدود سی سال پیش، در این شهر دو سالن سینما بود که حالا دیگر از اولی جز ویرانهای باقی نمانده و سالن دوم که متعلق است به هتل رامسر دیگر هیچ فیلمی نمایش نمیدهد و یا اگر هم میدهد، کسی رغبت چندانی نمیکند در آن محیط فیلم ببیند چون هیچکس به فکرش نرسیده که سالن را بازسازی و ترمیم کند. البته بهتازگی پاساژ بزرگی در این شهر افتتاح شده که یکیدو سالن سینمای کوچک دارد که تقریباً همزمان با تهران، فیلمهایی نمایش میدهد اما این سالنها فقط برای خالی نبودن عریضه هستند و کیفیت مطلوبی ندارند. پس اگر منِ تنها، این همه نمونه حی و حاضر در چنته دارم، میتوانم ادعا کنم که حالا دیگر مشت نمونه خروار است و اوضاع و احوال سینماهای ـ حداقل برخی ـ شهرستانها هیچ خوب نیست و این موردها با آمار دادن و لبخند زدن و امیدوارم بودن حل نمیشود.
از طرفی اگر قرار باشد پای آمارها را هم به میان بکشیم، با یک حساب سرانگشتی متوجه خواهیم شد حتی اوضاع از آن چیزی که فکر میکردهایم و قصد این نوشته تا اینجا ابراز آن بوده هم خرابتر است. طبق گزارش سازمان سینمایی و امور سمعی و بصری، تا پایان سال ۹۷، در مجموع تعداد ۲۳۱ سینما، ۸۳ مجتمع، ۹ سالن و ۱۸ فرهنگسرا در ایران فعالیت میکردند که بیشتر این سالنها سهم پایتخت هستند. اما مهمترین قسمت این آمار، جاییست که مشخص میشود از مجموع ۱۲۲۱ شهر، فقط ۱۹۳ تای آنها دارای سالن سینما هستند. و البته خیلی از همان سالنهای موجود هم کیفیت لازم برای نمایش فیلم ندارند.
سینما رفتن باید به فرهنگ تبدیل شود و به نظر میرسد در کشور ما هنوز این اتفاق نشده است. بخشی از این فرهنگ به مخاطب و آداب و رسومی که او برای سینما رفتن و فیلم دیدن به کار میبرد برمیگردد. بخش دیگر که اینجا موضوع این نوشته است، به گردانندگان سالن سینما و فضایی که آنها برای مخاطب تدارک دیدهاند برمیگردد. این همان قسمتیست که فرایند فیلم دیدن را به تجربهای لذتبخش تبدیل میکند که طبعاً در فروش بهتر هر فیلم هم تأثیر بهسزایی خواهد گذاشت.
از آن جایی که به این بحث ربط مستقیم دارد، ناچارم از شماره ۵۶۴ مجله و مطلبی که «درباره آداب و رسوم سینما رفتن در ترکیه» نوشته شد، مثال بیاورم. آنها برای لذتبخشتر کردن فرهنگ فیلم دیدن در سینما، دست به کارهای جذابی میزنند که یکی از آنها انتخاب صندلی در گیشه بلیتفروشی و جلوی چشم مخاطب است. نمیتوان حتی نقش رنگ دیوارهای سالن انتظار یک سینما را در تزریق حس و حال خوب به مخاطب نادیده گرفت. میبخشید اما حتی وقتی مخاطب وارد دستشویی سینما میشود هم استشمام بوی خوشی که به دلیل استفاده از خوشبوکننده آنجا پیچیده، ذهنیت او را نسبت به فیلمی که شاید هیچ شناختی از آن نداشته باشد، عوض میکند. ذهن آرام، برای رودررو شدن با یک اثر هنری، مهمترین نکته است و این وظیفه میزبان است که این فضا را برای مهمان ایجاد کند. واقعیت این است که همین ریزهکاریها کلیتی منسجم و درست میسازند. این جزیینگریهاست که سینما را سینما میکند و در پی آن فرهنگسازی شکل میگیرد.
اما اینجا چه اتفاقی میافتد؟ همان سالنهایی را هم که داریم، بلد نیستیم چهگونه بچرخانیم و مشتری جلب کنیم. اینجاست که باید به فکر فرو برویم و کار را به این جا برسانیم که بگوییم: «اصلاً ساختن سینمای درست و حسابی در بوشهر و یا هر شهر محروم دیگری پیشکش! لااقل پذیرایی کردن از مهمانها و مخاطبهای سینما در همین سالنهای موجود را یاد بگیرید!»
مدتی پیش قرار بود در همین تهران، در یکی از سالنهای قدیمی و نهچندان مطلوب، فیلمی ببینم که در نهایت مشخص شد تنها مخاطب آن سئانس هستم و به همین دلیل مسئول بلیتفروشی، پول بلیت را پس داد و گفت که فیلمی نمایش داده نخواهد شد. پرسیدم چرا؟ با لحنی طلبکارانه گفت هزینهها بالاست و «نمیارزد» (دقیقاً همین کلمه را به کار برد). هر چند او درباره هزینه بالای نمایش فیلم، حرف بیربطی هم نمیزد، اما از طرز حرف زدن و لحن گفتارش که بگذریم، نکته مهم این است که احتمالاً اگر شخص دیگری که اهل سینما و عاشق فیلم دیدن نبود و به شکلی گذری به آن سینما میآمد و میخواست وقت خالیاش را با فیلم دیدن پر کند، نهتنها با حرفهای مسئول سالن راضی نمیشد بلکه احتمالاً هیچوقت دیگری پایش را به آن سالن نمیگذاشت. فرهنگ فیلم دیدن در سینما، باید بر هزینه و استهلاک و نکتههای جنبی دیگری بچربد. نه این که مخاطب را بتارانند، از سینما فراریاش بدهند و طوری وانمود کنند که انگار تماشاگر، کار بدی مرتکب شده است. در آن یادداشت مربوط به «آداب و رسوم سینما رفتن در ترکیه»، این را هم اضافه کنید که فیلم در آن سینماها به هر ترتیب نمایش داده خواهد شد، حتی اگر یک بچه پنج ساله، تنها مخاطب آن باشد.
دیدن اوضاع اسفناک آن سینمای بوشهر، هر انسان سینمادوستی را آزار میدهد. حالا دیگر فیلم دیدن، فقط فیلم دیدن نیست، نکتههای دیگری هم باید مهیا شوند تا این کار به امری لذتبخش برای مخاطب تبدیل شود. دوستان به جای آمار دادن، باید فکری بکنند!
چندوقت پیش در اراک به سینمای نوسازشون رفتم.
زمان اکران فیلم ساعت شیش و نیم بود.
تا ساعت هفت توی لابی معطل بودیم. بعدش مسول مربوطه اومد گفت آقا این فیلم رو نبینید این یکی فیلم رو ببینید هم کمدیه هم تماشاچیش بیشتره.
شما فقط شیش نفرید نمی ارزه اکران کنم. اگه دوس دارید بیرید از بیروت دوستاتون رو بیارید که بیارزه اکران کنم.
ممنون. از این نمونهها زیاد سراغ دارم.
من تا حالا خداروشکر تجربه بدی از سینما رفتن نداشتم. چ از زمانی که نوجوان بودم و در سینما فیروزه نیشابور فیلم میدیدم (که خوشبختانه چندسالی هست که سینمای قدیمی رو خرابش کردن و مدرن و مجهزش کردن) چ از وقتی که به تهران اومدم. به جز یک مورد که در یکی از سینماهای تقریبا قدیمی تهران وقتی بلیط گرفتم و وارد سالن شدم و روی صندلیم نشستم، مسئول سالن من رو بدلیل اینکه چند نفر دختر در اون ردیف نشسته بودن به طرز خیلی بدی بلند کرد و جامو تغییر داد و هراز چند گاهی هی میومد که ببینه من کار خظایی ازم سر زده یانه. خیلی ناراحت شدم اون روز ولی به هرحال سعی کردم خونسرد باشم
بله. از این خاطرات به هر حال کموبیش همهمون داریم. ممنون