.
والدین باید روشنگر باشند…
.
خلاصه داستان: محمدمهدی (متین پاکزاد) و دوستانش برای مسابقه پهپادها آماده میشوند. آنها با تلاش خود هواپیمایی بدون سرنشین ساختهاند که با کنترل از راه دور هدایت میشود. این مسابقه برای آنها بسیار مهم است وهر روز تمرین میکنند تا پیروز میدان باشند اما در یکی از این تمرینها، هواپیمای آنها به منطقهای ناشناخته سقوط میکند. منطقهای که عدهای با تفنگهای شکاریشان آنجا را قرق کردهاند و ادعا میکنند یوزهای ایرانی در آن بخش رفتوآمد دارند. بچهها در ابتدا حرف مردها را باور میکنند اما بعد از اتفاقهایی مشخص میشود این افراد در واقع جاسوسهایی هستند که قرار است به منطقه مهمی در میان جنگل دسترسی پیدا کنند. منطقهای که در حال ساخت یک ماهواره به دست مربی دانشمند بچههاست. این منطقه را آقامصطفی (هادی حجازیفر) به محمدمهدی و دوستانش معرفی کرده و حالا خودش به عنوان مدافع حرم در سوریه به سر میبرد و از همان راه دور، مراقب همهچیز است. بچهها وقتی پی به اهداف آدمبدها میبرند درصدد برمیآیند کارها را درست کنند…
.
یادداشت: چه با نگاه کردن به پوستر فیلم و چه با تماشای تیزرهایش از تلویزیون به حال و هوای متفاوتش در این روزگار سینمای ایران میتوان پی برد و مشتاق دیدنش شد. حال و هوایی ماجراجویانه با شرکت چند نوجوان به عنوان شخصیتهای اصلی که انگار به مشکلی برخورد کردهاند و در صدد رفع آن برمیآیند اما این میان چند آدم بد اجازه نمیدهند این اتفاق بیفتد. از طرف دیگر، فضایی که داستان در آن رخ میدهد پردارودرخت و جذاب مینماید و در آن تیزرها، هلیشاتهای متنوع و فراوان از این لوکیشن سرسبز، عامل تهییجکننده خوبی هستند. در سینمایی که بیشتر داستانهایی شبیه به هم روایت میکند، تماشای این داستان ماجراجویانه نوجوانانه، مفرح است. در سینمایی که بیشتر در لوکیشنهایی شبیه به هم فیلمبرداری میشود، دیدن این میزان فضای باز و کوه و جنگل و تپه میتواند پیشنهاد دلنشینی باشد. در سینمایی که چند بازیگر مشخص، تمام فیلمها را به دست گرفتهاند تا جایی که حتی نقشهای بسیار کمتر از سن واقعی خودشان بازی میکنند و عین خیالشان هم نیست که با نقش جور در نمیآیند، دیدن چند نوجوان ناشناخته روی پرده سینما میتواند نهتنها جسارت کارگردان را نشان بدهد بلکه باعث شود فضا کمی عوض شود و چشمهایمان به خاطر ندیدن آن بازیگران همهجاحاضر کمی استراحت کند.
نویسنده و کارگردان سعی کرده آدم بد بسازد، برایش انگیزه بتراشد، آدم خوب بسازد و برای او هم انگیزه بتراشد. سعی کرده گره به وجود بیاورد، گرهگشایی کند، کمی تعقیبوگریز و کمی غم و شادی به داستانش اضافه کند تا فیلم خوب و هیجانانگیزی تحویل بدهد که در پشتش حرف و پیامی هم باشد. میشود این چیزها را ستایش کرد و به فال نیک گرفت. امااین فقط قسمتی از ماجرای فیلمیست که روانه پرده میشود تا با مخاطب ارتباط برقرار کند.
روی پرده است که باید آن لوکیشنها و بازیگرهای جوان و گرهها و تعقیبوگریزها به کلیتی معنادار ختم شوند وگرنه خیلی سخت میشود بیننده را صرفاً با اکتفا به آن مشخصهها راضی نگه داشت. در یکی از تیزرهای تلویزیونی فیلم، از ردههای سنی مختلف، بهخصوص نوجوانها و جوانها که بعد از تماشایش از سالن بیرون آمدهاند نظرخواهی میشود. به طور طبیعی بیشتر آنها هم احساس خوبی نسبت به فیلم دارند و حتی بعضی از نوجوانها با همان لحن بیپیرانه وباهیجان پاسخ میدهند که حسابی با فیلم «حال» کردهاند. فیلم با نوجوانها و برای آنها ساخته شده و اگر این گروه سنی با آن «حال» کردهاند و قهرمان درونشان را پرورش دادهاند، نکته بسیار مثبتیست که منطقه پروازممنوع توانسته به آن دست پیدا کند و احتمالاً بعد از تمام این واکنشها، سازندگانش به منتقدان و آدمهای ایرادگیر و صاحبنظرخواهند گفت: «کسی که باید بپسندد، پسندیده!». ما هم البته قصد نداریم حس و حال خوب جوانان ونوجوانان عزیز مملکت را بعد از تماشای فیلم نادیده بگیریم و مدام غر بزنیم. چه خوب که عدهای از تماشاگران کمسنوسال، فیلم را پسندیدهاند و لذت بردهاند حتی اگر تعدادشان به میزان همان نفراتی باشد که در تیزر تبلیغاتی نشان دادهاند. این گروه سنی حساس و مهم، همانهایی هستند که لااقل در سینمای ایران توجه چندانی به آنها نشده است. تکوتوک فیلمهایی بودهاند که آنها را در رأس کارها قرار دادهاند و داستانها را از چشم آنها روایت کردهاند اما هر چه جلوتر آمدیم، ستارههای سینما و سلبریتیها و آقایان و خانمهای زیبارو جا را برای پرداختن به این نوجوانها و جوانها تنگ کردند و کار را به دست گرفتند و کسی را هم بین خودشان راه ندادند. از این منظر، منطقه پروازممنوع کار مهم و بزرگی انجام داده. دم سازندگانش گرم و سرشان خوش و به قول مصطفیِ در فیلم، روحشان شاد!
اما دقیقاً به خاطر همین بچههاست که باید به نقصانهای فیلم هم اشاره کرد تا شاید فیلمهای بهتری برایشان ساخته شود. احتمالاً در این سنوسال خودشان چندان قدرت تمیز دادن فیلم خوب از بد را ندارند و به نظر میرسد خانوادهها باید این را برایشان روشن کنند. آدمبزرگها وقتی برای دیدن فیلمهای مناسب سنوسال خودشان به سینما میروند، سه حالت ممکن است پیش بیاید: یا شخصاً قدرت تمیز و تشخیص دارند و میتوانند ضعفها و نقصانهای فیلم را با زبان خودشان تعبیر و تفسیر کنند. یا پیگیر جدی سینما هستند و بعد از دیدن فیلم، سراغ نوشتهها و نقدها خواهند رفت و آنها را با دیدگاههای خود درباره فیلم تطبیق خواهند داد و به نتیجه خواهند رسید و یا در حالت سوم کلاً به این چیزها اهمیت نخواهند داد و فیلم را تنها عاملی میدانند برای پر کردن وقت که با این گروه سوم کاری نداریم. اما وقتی هدفگذاری یک فیلم، گروه سنی جوان و نوجوان باشد، آنوقت چهگونه قرار است ضعفهای فیلم را به این گروه سنی گوشزد کنیم؟ اینجاست که نقش خانوادههای آگاه پررنگتر میشود. آنها هستند که میتوانند چه به شکل حرفهای و چه با زبان ساده، برای بچههایشان توضیح بدهند که فلانفیلم به این دلیل و آن دلیل، خوب نیست یا هست و بهمانفیلم این ایرادها را دارد و این خوبیها را. آنها باید در حد توان خود، این موضوعها را برای بچه روشن کنند تا به ذهن و درک او یاری برسانند.
به عنوان مثال آنها درباره همین منطقه پروازممنوع باید برای بچههایشان روشن کنند که فیلم از فشار «پیام»ها در حال ترکیدن است بدون آن که به هیچکدامشان به شکلی درست و حسابی بپردازد؛ شکار یوز ایرانی، سربازان مدافع حرم، جاسوسی دشمن برای ضربه زدن به جامعه، دانشمندان ایرانی و ساخت ماهواره و چند مورد دیگر که بهزور در داستان گنجانده شدهاند و به هیچ نتیجهای هم نرسیدهاند. با فیلم بهتری طرف بودیم اگر به عنوان مثال فقط یکیدو تا از این موضوعها در فیلم مطرح و پرداخته میشد تا کلیتی منسجم بسازد. در شکل حاضر، منطقه پروازممنوع درباره همهچیز حرف زده و درباره هیچچیز حرف نزده است.
اما ممکن است فیلمی حتی بیش از این موضوعها و ایدهها را در خود جا بدهد و در عین حال با ریتمی درست، فیلمنامهای پروپیمان و جزیینگر، به تمام این سرفصلها هم بپردازد و در نهایت هیچ تماشاگری احساس نکند حرفی نگفته باقی مانده. اما شکل چیدمان اتفاقها در فیلمنامه منطقه پروازممنوع به شکلیست که هنوز یک موضوع به طور کامل حل نشده، سراغ بعدی میرود و مخاطب را گیج بر جا میگذارد. به عنوان نمونه، در همان چند دقیقه ابتدایی، موضوع مسابقه پهپادها به میان میآید، سپس بلافاصله وارد ماجرای شکار یوزها توسط آدمبدها میشویم، سپس ماجرای مصطفی، پدر محمدمهدی به میان میآید که بعداً متوجه میشویم سرباز مدافع حرم است و میخواهد به سوریه برود و هنوز این موضوع را هضم نکردهایم که ماجرای ماهواره ساختن حامد پیش میآید… هنوز یکی تمام نشده، موضوع دیگری مطرح میشود و این فراوانی باعث میشود تمرکز تماشاگر از بین برود. ضمن این که فلشبکهای بیمورد هم مزید بر علت هستند.
البته برای ما آدمبزرگها تقریباً مشخص است که چرا برخی از موضوعها در فیلم گنجانده شده اما قطعاً برای بچهها، خیلی از اتفاقها و سرفصلها گنگ و نامفهوم باقی میمانند که خانوادهها وظیفه دارند اینها را برای بچهها توضیح بدهند و البته به این موضوع هم اشاره کنند که نیازی به وجودشان نبوده است، آنچنان که چند خط بالا گفتیم. سرفصلهایی مانند سربازهای مدافع حرم که حتی آدمبزرگها هم تا جایی از فیلم متوجه نمیشوند مصطفی کجا رفته و چه میکند و به اشارههایی بسیار کمرنگ بسنده میشود و… واقعاً اگر فیلم برای نوجوانها ساخته شده، گنجاندن چنین داستانکهایی در آن بیمعناست. یا اشاره میکنم به صحنهای که بچهها نقشهای از آدمبدها مییابند و از اهداف بهاصطلاح شرورانه آنها آگاه میشوند و البته متوجه الفبایی بیگانه هم میشوند که بزرگترها میدانند عبریست و قرار است پای جاسوسان اسراییل در میان باشد. اما طبیعتاً بسیاری از تماشاگران نوجوان فیلم از این چیزها سر در نخواهند آورد و خانوادهها مجبورند ماجرا را برای آنها ساده کنند. گنجاندن چنین مواردی در داستانی از نوجوانهای شجاع که قرار است دست به اقدامی پرخطر بزنند، به جز این که پای منافع و امکاناتی در میان باشد، دلیل دیگری ندارد.
بههرحال فیلم میتوانست مفرحتر، نوجوانانهتر، منسجمتر و کمحرفتر باشد و به جای شعارها و دشمنسازیها تمرکزش را روی موضوعاتی بگذارد که به درد بچهها بخورد. خانوادهها وظیفه دارند این چیزها را برای بچهها روشن کنند. به آنها بگویند که این فیلم میتوانست جذابتر باشد اگر بیجهت وارد مسائل فرامتنی نمیشد. و نمیدانم پدر و مادرها چهگونه میخواهند این «فرامتنی» را برای بچههای بیگناه توضیح بدهند.
از همین اول بگم که فیلم مهیّج منطقه پرواز ممنوع فیلمیه مناسب برای سنین ۹ تا ۹۰ سال البته شاید مخاطب بزرگسال گاهی در خلال داستان خسته بشه اما دوباره به جریان فیلم برمیگرده اما محمدصادق دوازده ساله و محمدباقر نُه ساله م تا پایان، درگیر فیلم شده بودن! با شروع فیلم و لحظه بالا و پایین شدن باله های پهباد کنترلی سه نوجوان قصه و اون سکانس یکی مونده به آخر اونجایی که موانع جاده رو برای پرواز پهبادشون از شر آدم بدِ داستان، برمیدارن ناخودآگاه یاد فیلم مهاجر ابراهیم حاتمی کیا افتادم؛ مهاجرهایی که آتش به اختیارهای اون روز از جزایر مجنون عبور میدادن… با همه نقاط قوت و نقاط ضعف فیلم دو محور، بیشتر من رو به وجد آورد؛ یکم نگاه جهان وطنی و فراملیتی فیلم با یک شخصیت افغانی “بسیار مثبت” و یک قهرمان “تو دل برو” (نصیر) که میشه از تفاوت لهجه و سیمایش گذر کنی و به گوهر انسانی ش برسی و أیضاً نگرش تمدنی و جهانی آقامصطفی (هادی حجازی فر) و دوم اینکه بزرگترا فیلم رو باید با عینک تربیت فرزند نگاه کنن مثلا یک پدر شاید از ارتباط پدر و پسر و آموزش هایی که در این بین بیان میشه، خیلی غبطه بخوره و این خوبه!
و یا مثلا یک مادر ممکنه بعد از خروج از سینما به خودش بگه تا کجا حاضری برای کشف حقیقت، پسرت رو همراهی کنی؟ و این تلنگرِ خیلی خوبیه!
خلاصه بچه حزب اللهی ها بخاطر تولید فیلمی که قهرمان داره و مقطع سنی نوجوانی رو از زندگی روزمره تا سطح ما میتوانیم بالا میبره، متشکریم و به قول آقامصطفی “روحتون شاد!”