آسانترین راه از دست دادن یک مرد این است که کاملاً گوش به فرمانش بشوی. اگر بکوشی مثل او فکر کنی، مثل او حس کنی، مثل او رفتار کنی هیچ جذابیتی برایت نمیماند. این قاعده نهفقط در مورد مردها، در مورد زنها هم صدق میکند. آدم چرا باید کسی را دوست داشته باشد که دربارهاش فکر نمیکند و نمیکوشد سر از کارها و رفتارهایش در بیاورد؟
.
پینوشت: باب اسرار کتابی بود که من را به قونیه کشاند. در رفتوبرگشتهای مدام به استانبول، همیشه در فکر رفتن به قونیه بودم. خواندن این کتاب، آنچنان حس خوبی در من ایجاد کرد که دفعهی قبل، در نهایت تصمیمم را عملی کردم. فضای غریب کتاب، داستان شمس و مولانا، رابطهی آنها و توصیف فضای آشنای محل زندگی این دو مرد، با همراهی یک خط داستانی از روزگار امروز و در هم فرو رفتن گذشتهای دور و حالی نزدیک، کتابی چنان پرکشش برای من ساخت که برای رفتن به قونیه و تجربهی آن حس و حال، تعلل نکردم. با دیدن مقبرهی مولانا در قونیه، فرو رفتن در حالوهوای عجیبش و البته گشتوگذار در ریزهکاریهای این شهر غریب، که حتی پای آدمهای محلی هم به آنجا نرسیده، خودم را در یک داستان پرکشش حس میکردم، داستانی به سبک باب اسرار.
.
پاسخ دادن