نگاهی به فیلم قوش Kes

نگاهی به فیلم قوش Kes

  • بازیگران: دیوید بردلی ـ فردی فلچر ـ لین پری و …
  • فیلم‌نامه‌نویسان: تونی گارنت ـ کن لوچ  ـ بری هاینز. براساس رمانی از بری هاینز
  • کارگردان: کن لوچ
  • ۱۱۱ دقیقه؛ محصول انگلستان؛ سال ۱۹۶۹
  • ستاره‌ها: ۴ از ۵

.

مثل قوش، روحت را پرواز بده

.

خلاصه‌ی داستان: بیلی نوجوانی سرتق و ناآرام است که در خانواده‌ای نا‌به‌هنجار زندگی می‌کند. او نه‌تنها در خانه، بلکه در مدرسه هم تحت فشار معلم‌های سخت‌گیر و ناجوانمرد است. تنها چیزی که او را به زندگی بند می‌کند، تربیت پرنده‌ای شکاری‌ست که خودش پیدا کرده…

.

یادداشت: تربیت قوش برای بیلی، درست برعکس آن تربیتی‌ست که او در مدرسه و خانه می‌بیند. به عنوان نمونه، او برخلاف معلم‌های دگم، سخت‌گیر و بی‌وجدانش، هیچ‌گاه پرنده را برای این که آن را تحت سلطه‌ی خود در آورد، تعلیم نمی‌دهد. کاری که هم در خانواده و هم در مدرسه انجام می‌دهند. بزرگ‌ترها می‌خواهند آن چیزی که در ذهن خودشان است، به بچه‌های بی‌گناه غالب کنند و در این مسیر، از هیچ عتاب و سرزنش و کتکی فروگذار نمی‌کنند. یکی از بهترین صحنه‌ها برای نمود این موقعیت و البته یکی از بامزه‌ترین سکانس‌های این فیلم شاهکار، جایی‌ست که معلم ورزش، مسابقه‌ی فوتبالی ترتیب می‌دهد که خودش، هم بازیکن است و هم داور! او به نفع خودش پنالتی می‌گیرد، خطا اعلام می‌کند و بهترین یارها را هم برای خودش برمی‌دارد. در انتها هم البته این بیلی کوچک است که به خاطر گل خوردن، تنبیه می‌شود و در حمام مدرسه زندانی.

این نگاه بی‌رحمانه که البته چاشنی طنز هم قاطی‌اش است در سکانسی که مدیر عصبانی مدرسه، بچه‌ها را در اتاقش جمع و از آن‌ها بازخواست می‌کند هم به‌خوبی پیداست. او مدام نسل خودش را با نسل جدید مقایسه می‌کند و در نگاهی که اتفاقاً برای ما هم آشنا به نظر می‌رسد، نسل جدید را شیطان‌هایی می‌خواند که فقط باید کتک بخورند تا گوش‌به‌فرمان باشند. در این صحنه‌ی فوق‌العاده، با بازی‌های حیرت‌انگیز نابازیگرانی که کن لوچ استاد استفاده از آن‌هاست، بچه‌ها با خنده‌های زیرجلکی، مدیر و نوع رفتار و گفتارش را مسخره می‌کنند و به ما نشان می‌دهند که بارها این حرف‌ها را شنیده‌اند و مدیر هر بار همین جمله‌ها را تکرار کرده است. جمله‌هایی عتاب‌گونه، سرزنش‌کننده، مطالبه‌گر و یک‌طرفه که نسل قدیم به صورت جوان‌های نسل جدید تف می‌کنند تا شاید شیطنت‌های نکرده و چیزهای نداشته‌شان را جبران و به شکلی عقده‌گشایی کنند.

این نگاه انقیادگر، درست برعکس آن چیزی‌ست که بیلی با تربیت آن قوش وحشی دنبالش می‌گردد. او در جایی از فیلم، به تنها معلمی که به حرفش گوش کرده و صدای درونی‌اش را شنیده، از عظمت قوش تعریف می‌کند و ادامه می‌دهد که هدف او برای تعلیم قوش مانند کسانی که حیوان خانگی نگه می‌دارند نیست. او معتقد است این حیوان اهلی نمی‌شود و نباید هم بشود. او باید بپرد و این چیزی‌ست که بیلی دوست دارد. در واقع او قرار نیست قوش را به بند بکشد. همچنان که خودش هم به بند سیستم غلط آموزشی و تربیتی خانواده و مدرسه در نمی‌آید. چهره‌ی شیطنت‌بار دیوید بردلی در نقش بیلی، نشان‌گر روحی بلندپرواز است. در همان ابتدای فیلم، او که در تنشی دایمی با برادر بزرگ‌ترش قرار دارد از این می‌گوید که نمی‌خواهد مانند او در معدن کار کند. هر چند برادر بزرگ‌تر (که البته در طول فیلم متوجه می‌شویم انگار او برادر واقعی‌اش نیست و ماجرای دیگری در بین است)، اصرار دارد که بیلی در نهایت باید به دل زمین بیاید و کار کند، اما بیلی با پیدا کردن پرنده‌ی وحشی، بیش از پیش به این فکر می‌افتد که مانند قوش روحش را پرواز بدهد.

قوش در این فیلم نمادی می‌شود از همان روح بلندپرواز و عصیانگر بیلی که نمی‌خواهد مانند جامعه‌ی اطرافش باشد. او جوانی‌ست در بند فقر و تعصب و خشونت و قضاوت‌های بی‌جای اطرافیان. او هیچ جایگاهی در میان جامعه و دوستان ندارد. هیچ‌چیز هم‌قواره‌ی خودش نیست، حتی آن لباس احمقانه‌ای که مربی ورزش به تن او می‌کند و حتی دروازه‌ای که برای جثه‌ی ریزه‌میزه‌ی بیلی بسیار بزرگ است.

او با این جثه‌ی کوچک، آرام و قرار ندارد و در هیچ کلاسی حواسش به تخته نیست. فقط زمانی که درباره‌ی نوع تعلیم قوش حرف می‌زند، آرام می‌یابیمش. وقتی آن معلم دل‌سوز، بیلی را پای تخته فرامی‌خواند و از او می‌خواهد که درباره‌ی پرنده‌ی شکاری حرف بزند، هر چند بیلی در ابتدا امتناع می‌کند اما کم‌کم یخش باز می‌شود و چنان دقیق و پرشور از مراحل تعلیم قوش حرف می‌زند که همه را به حیرت وامی‌دارد. او درست در همین لحظه‌هاست که به آن روح بلندپروازانه‌اش دست می‌یابد. عطش او برای تعریف دقیق ماجرا و جواب دادن به پرسش‌های هم‌کلاسی‌هایش چنان دیدنی‌ست که ما هم حسابی ذوق می‌کنیم.

اما کن لوچ آن ضربه‌ی نهایی را برای انتهای کار نگه داشته است. جایی که فیلم ناامیدانه به اتمام می‌رسد و بیلی مجبور است تمام آرزوهایش را خاک کند. انگار حالا حرف برادر بزرگ‌تر که ابتدای داستان به بیلی می‌گفت (کار در معدن)، درست از آب در آمده است؛ پایانی تلخ بر یک فیلم شیرین و دوست‌داشتنی.

*برای خواندن یادداشت‌ فیلم‌های دیگر این کارگردان، نام دقیق او یا فیلم‌هایش را در کادر سمت چپ و بالا جستجو کنید. 

 

۷ دیدگاه به “نگاهی به فیلم قوش Kes”

  1. اتان هاوک گفت:

    آقا به این میگن فیلم…

  2. محمدعلی گفت:

    سلام. فیلم «من، دنیل بلیک ۲۰۱۶» از آثار کن لوچ از این فیلم بهتره.

  3. کریگ شوارتز گفت:

    دیشب تریلوژی جناب کیارستمی کیارستمی رو تموم کردم و امروز اولین فیلم از کن لوچ.
    خیلی برام جالب و عجیبه،چون احساس میکنم رسالت این دو کمی شبیه به همدیگه است.
    مطمئن نیستم،چون کیارستمی عزیز خیلی نامتعارفتر بود.
    هر چند حداقل جایگاهشون تو سینمای کشورشون رو مطمئنم که به یک اندازه مهمن.
    و خب به نظرم تو سکانس فوتبال آقای کن لوچ از این نظر(نا متعارف بودن)به قول معروف “ترکونده بود.”
    منظورم نوشتن نتیجه ی بازی فوتبال کنار اسم تیمهای معروفه.
    بقیه گفتنیها رو هم که شما مثل همیشه به زیبایی گفتید.
    ممنون.

  4. صوفی گفت:

    عالی بود نقد تون چقدر نسل گذشته این رفتار تحقیر آمیز معلم ها رو تحمل کردن و شکستن. من به شخصه دوره ی ابتدایی برام مثل جهنم بود بی زارم از معلم های عقده یی شاید اگه من و از مدرسه زده نمیکردن تو زندگیم مسیر بهتری داشتم . من با بیلی هم ذات پنداری کردم چه تو خونه چه تو مدرسه

  5. پسری از جنوب لندن گفت:

    آخرش نفهمیدم جاد برادر واقعی بیلی بود .‌‌‌‌‌‌‌…..

پاسخ دادن

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سینمای خانگی من – نقد و بررسی فیلم