ویرانه‌ها…

ویرانه‌ها…

این که می‌گویند پول می‌چرخد اشتباه است. پول، با شیبی ملایم، مثل دود گوشت قربانی تا سوراخ دماغ پول‌دارها بالا می‌رود. ایران ظاهراً در انحصار این ویژگی جهانی نیست. اما در زندان مهاباد، این ویژگی خود را با تمامی اصالتش آشکار می‌کند. بدین ترتیب، برای ژاندارم شدن، همت کافی لازم نیست، برای کسب استحقاق این درجه باید چهارصد تومان به ستوان پلیس اهدا کرد. که او هم خیلی گیرش نمی‌آید، چون قبلاً دو برابرش را به سرهنگ داده تا سزاوار درجه‌ی خودش باشد.

.

پی‌نوشت: نویسنده‌ی این کتاب یک جهانگرد سوییسی‌ست که در بخشی از سفرهایش، به ایرانِ هفتاد سال پیش آمد و مشاهداتش را ثبت کرد. قبلاً در یک پست جداگانه درباره‌ی بی‌کشش بودن کتاب و البته ترجمه‌ی نه‌چندان جذابش که در همین چند خط بالا هم هویداست، گفتم (اینجا). اما درباره‌ی سطرهایی که از داخل کتاب انتخاب کرده‌ام همه‌چیز گویاست. محال است نوشته‌ها و خاطره‌های جهانگردان و مقامات عالی‌رتبه و افراد ریز و درشت دیگر را که لااقل از صد سال پیش تا به حال به ایران سفر کرده‌اند بخوانید و مشابه چیزی که نویسنده‌ی این کتاب به آن اشاره کرده در آن نوشته‌ها پیدا نکنید. البته که چیزهای زیاد دیگری هم هست. ما روی همین ویرانه‌ها خانه ساخته‌ایم.

یک دیدگاه به “ویرانه‌ها…”

  1. علی آزاد گفت:

    اقسووووووس

پاسخ دادن

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سینمای خانگی من – نقد و بررسی فیلم