مورد عجیب کمال سونال در سینمای ترکیه

مورد عجیب کمال سونال در سینمای ترکیه

  •  این یادداشت در شماره ۵۷۲ مجله «فیلم» منتشر شده است
  • رسم‌الخط این یادداشت بر طبق رسم‌الخط مجله «فیلم» تنظیم شده است

.

در گذشته هم معصوم نبودیم…

.

نگاه ما به گذشته غالباً با حسرت و آه و افسوس همراه است. «چی بودیم، چی شدیم»، «یاد گذشته‌ها به‌خیر»، «آن وقت‌ها چه‌قدر همه‌چیز ساده‌تر بود»، «قبلاً آدم‌ها چه‌قدر صمیمی‌تر بودند» و ده‌ها جمله مشابه دیگر برای رساندن این مفهوم که گذشته‌ها بهتر بود، به کار برده می‌شود. شاید گذشت زمان، حرکت به سمت پیری و مرگ مهم‌ترین عاملی باشد که باعث می‌شود ما به سال‌های قبل، حتی اگر به سن ما هم قد ندهد و مربوط به پدران و پدربزرگان‌مان باشد، نگاهی همراه با دل‌تنگی داشته باشیم و مدام حسرت بخوریم که «چه زود گذشت». احتمالاً این افکار مانند یک سازوکار دفاعی عمل می‌کنند تا با غرق شدن در آن، کمی با مرگ بازی کنیم. از سوی دیگر وقتی جنگ و آشوب و ناملایمت‌ها و پیچیدگی‌های زندگی امروز را می‌بینیم، به عقب برمی‌گردیم تا با تصور این که در گذشته چنین چیزهایی وجود نداشته یا کم‌تر وجود داشته، دردهای‌مان تسکین پیدا کنند.

وقتی پای سینما وسط می‌آید، عین همین ماجرا اتفاق می‌افتد؛ بارها از معصومانه بودن فیلم‌های قدیمی شنیده‌ایم. بارها خوانده‌ایم که فیلمفارسی‌ها، ساده و بی‌آلایش و بی‌غل‌وغش بودند و شخصیت‌های معصومی داشتند و خاصیتی داشتند که حالا دیگر فیلم‌های امروزی ندارند. نمی‌خواهم منکر این حرف‌ها بشوم اما آن قدرها هم که پیاز داغش را زیاد می‌کنیم، چنین نبوده است.

در فیلم‌های پیش از انقلاب قتل‌های ناموسی و چشم‌چرانی و بی‌رحمی و زیرآبی رفتن و دزدی و رفتارهای موذیانه و پشت‌هم‌اندازی به‌وفور یافت می‌شوند. شاید چیزی که تغییر کرده، نحوه نزدیک شدن به این مفاهیم باشد. آن وقت‌ها بدون پیچیدگی این موضوع‌ها را نمایش می‌دادند و حالا این شیوه کمی تغییر کرده است. نکته این‌ جاست که نه آدم‌ها معصوم‌تر بودند و نه افکار بهتر و صمیمانه‌تری داشتند، بلکه شکل و شیوه نزدیک شدن به آن‌ها و به نمایش گذاشتن افکار و خواسته‌ها و نیات‌شان کمی ساده‌تر بود و در نهایت هم احتمالاً با پایانی خوش و اخلاقی به سرانجام می‌رسید. در شب قوزی (فرخ غفاری، ۱۳۴۱) دوستان قوزی سعی می‌کنند جسد او را که بر اثر گیر کردن غذا در گلویش خفه شده است، جایی پنهان کنند. از این بی‌رحمانه‌تر هم مگر می‌شود؟! یا مثلاً چه کسی گفته که شخصیت صمد ساده و بی‌آلایش است؟ بدجنسی‌ها و موذی‌گری‌هایش در قبال عین‌الله باقرزاده را به یاد بیاورید. آدم‌ها شاید ساده‌تر زندگی می‌کردند اما ساده‌تر فکر نمی‌کردند.

حالا ترک‌ها هم اتفاقاً مانند مردم ما، و احتمالاً مانند خیلی از مردم جاهای دیگر دنیا، آدم‌های نوستالژیکی هستند. یکی از علایق من سر زدن به فیلم‌های مستند قدیمی درباره استانبول است. بعد از دیدن این مستندهای اغلب کوتاه، سراغ خواندن کامنت‌ها می‌روم. بدون استثنا همه کامنت‌گذاران از آن «روزهای طلایی» می‌گویند و این که استانبول در حال حاضر آن فروغ و سادگی و صمیمت و آدم‌های خوب را ندارد. دوستان و آشنایان ترک نگارنده هم همگی چنین نظرهایی دارند. این موضوع بسیار مشابه اوضاع و احوال مملکت ما هم هست. اصلاً یکی از شباهت‌های فرهنگی بین مردم ایران و ترکیه همین حس نوستالژی‌بازی است.

عین همین در سینمای ترکیه هم اتفاق افتاده است. آن‌ها هم دقیقاً مانند ما درباره فیلم‌های قدیمی‌شان چنین نظری دارند: فیلم‌های قدیمی، با حس‌وحال‌تر و معصومانه‌تر و ساده‌تر بودند. کافی‌ست هنگام عبور از جلوی سینمایی که فیلمی مثلاً کمدی نمایش می‌دهد، از یک مخاطب ترک درباره کیفیت فیلم بپرسید؛ قطعاً موضوع را به دهه‌های گذشته وصل می‌کند و به تفاوت‌های این فیلم‌ها و آن فیلم‌ها می‌پردازد و در نهایت به این نتیجه می‌رسد که: «فیلمای قدیمی یه حس‌وحال دیگه‌ای داشتن.». این اتفاق برای من زیاد افتاده و در نهایت هم سعی کرده‌ام به دوستان ترکم همان چیزی را بگویم که در این نوشته قصد گفتنش را دارم.

برای این که موضوع روشن شود، نیازی نداریم زیاد به داستان پیچ‌وتاب بدهیم. کافی‌ست نگاهی بیندازیم به کارنامه پربار یکی از معروف‌ترین و مهم‌ترین بازیگران ترک، کمال سونال؛ مردی که بیش‌تر در فیلم‌های کمدی و با نام «شعبان» ایفای نقش کرد. او کارش را از تئاتر شروع کرد و از اوایل دهه ۱۹۷۰ پایش به سینما باز شد. با بازی در فیلم‌های کمدی، اسم و رسمی به هم زد و تبدیل شد به ستاره‌ای پرطرف‌دار چیزی می‌شود؛ معادل فردین و ناصر ملک‌مطیعی در ایران. سونال در بیش از نود فیلم سینمایی و سریال تلویزیونی بازی کرد و از خودش یادگارهای غالباً جذابی به جا گذاشت که حتی هنوز هم در پخش‌های دوباره‌اش از کانال‌های تلویزیونی ترکیه، بیننده‌های فراوانی را می‌خنداند.

سونال با قدی دراز، صورتی کشیده و لاغر، دندان‌هایی ریز، کلاهی که در بیش‌تر فیلم‌هایش به سر داشت و حتی هنگام خواب هم آن را کنار نمی‌گذاشت و البته خنده‌های مخصوصی که جزو مشخصه‌های شخصیت ثابت او بود، دل صدهاهزار بیننده ترک را ربود. با احتمالی نزدیک به صددرصد، از هر ترک فیلم‌بین و فیلم‌نبینی درباره کمال سونال، بازی‌های او و شخصیت سینمایی‌اش بپرسید، به تعریف‌های یکسانی خواهید رسید: «یک روستایی ساده‌دل»، «مردی صمیمی و ساده»، «کسی که اهل حساب و کتاب نیست»، «نه‌چندان باهوش»، «دارای خلوصی روستایی و جدا از نیرنگ‌های مردم پیچیده شهر» و… اما وقتی فیلم‌های سونال را کنار هم می‌گذارید و به شخصیت‌هایی که در طی داستان‌هایی متفاوت جلوی دوربین کشانده، نگاه ‌کنید به این نتیجه می‌رسید که خبری از سادگی و صفای قلب و بی‌ریایی و بی‌شیله‌پیلگی و البته بی‌گناهی و این حرف‌ها نیست!

شاکر دست‌وپاچلفتی (ناتوک بایتان، ۱۹۷۷) یکی از فیلم‌های معروف و پرطرفدار سونال است. در آن نقش جوانی روستایی به نام شاکر را بازی می‌کند که بهش خبر می‌رسد عمویش در استانبول ثروت زیادی برایش باقی گذاشته است. حالا او باید برای انحصار وراثت به استانبول برود. وقتی خبر به شاکر می‌رسد، به قهوه‌خانه روستا می‌رود و به این عنوان که «من پولدارم و همه‌تان را می‌خرم» به همراه چند حرف‌ تحقیرآمیز دیگر، همه اهالی روستا را می‌نوازد. اما این تازه شروع ماجراست. کمی جلوتر، او که برای رسیدن به استانبول سوار اتوبوس شده، حتی به راننده و شاگردش هم طعنه می‌زند که پولدار شده است و به‌زودی همین اتوبوس را می‌خرد و راننده را هم اخراج می‌کند. دقایقی بعد، شاکر که کنار مردی میان‌سال نشسته، بدون توجه به حقوق آن مرد، ظرف بزرگ ماست را بالای سر خودش آویزان می‌کند و در یک دست‌انداز، ماست روی سر مرد خالی می‌شود و درگیری آن دو تا پایان این فیلم ادامه پیدا می‌کند و حتی به خانه و زندگی مرد بخت‌برگشته هم کشیده می‌شود! البته نکته این‌جاست که ظرف ماست، نه به خاطر تکان اتوبوس، بلکه به خاطر موذی‌گری شاکر، روی سر مرد مسافر خالی می‌شود. در واقع اگر کمی دقت کنیم متوجه می‌شویم او عامدانه این کار را کرده است و جالب این‌جاست که از این کارهای عامدانه و موذیانه و رذیلانه، در بساط شخصیت‌هایی که کمال سونال بازی کرده است، فراوان است.

کمی جلوتر، وقتی اتوبوس برای استراحتی بین راه می‌ایستد، مردها وارد صف دستشویی می‌شوند و همین‌جا یکی از کثیف‌ترین کارهای این شخصیت «ساده، صمیمی و بی‌گناه» رخ می‌دهد؛ او که پشت سر همان مرد مسافر بخت‌برگشته ایستاده، داخل کلاه شاپوی او قضای حاجت می‌کند و می‌گریزد. مسافر از‌همه‌جا‌بی‌خبر هم وقتی می‌خواهد کلاهش را روی سرش بگذارد، از سر تا پا کثافت می‌شود. این مرد جز این که کمی عصبانیت، هیج خصوصیت منفی‌ ندارد تا چپ افتادن شاکر با او منطقی باشد. کمال سونال در این فیلم تیپی به‌غایت مردم‌آزار و ناجوانمرد می‌سازد که هر چند گاهی خوبی‌هایی هم انجام می‌دهد اما رذایل اخلاقی‌اش بر آن خوبی‌ها پیشی گرفته‌اند و شاکله اصلی داستان را می‌سازند.

ترسوی نترس (ناتوک بایتان، ۱۹۷۹) یکی دیگر از فیلم‌های پرطرفدار این کمدین محبوب ا‌ست. او این بار در نقش مردی به نام ملایم بازی می‌کند که زندگی فقیرانه‌ای دارد و هر روز مجبور است سر کاری برود که علاقه‌ای به آن ندارد. او در آن‌جا توسط رییس‌اش استثمار شده و به کارهای نازلی مانند آب دادن به گل‌ها، و نظافت اتاق رییس گمارده می‌شود. همکارانش هم از روی تنبلی پرونده‌های خودشان را به او می‌سپارند. اما وقتی خبر می‌رسد ملایم شش ماه دیگر بیش‌تر زنده نیست و از طرف دیگر برنده مقدار زیادی پول از طریق قرعه‌کشی شده، به‌شدت تغییر می‌کند. شرح بلاهایی که او به سر رییس و همکارانش می‌آورد طولانی است اما ذکر یکی‌دو موردش خالی از لطف نیست. مانند صحنه‌ای که به رییس توهین بدی می‌کند و بعد که رییس از او می‌خواهد به گلدان‌هایش آب بدهد، او به جای آب، در گلدان و جلوی چشم رییس قضای حاجت می‌کند و در نهایت همان لبخند معروفش را تحویل رییس می‌دهد! او آن‌قدر بی‌محابا رفتار می‌کند که رییس را به خم و راست شدن و بوسیدن دست‌هایش وامی دارد! ذره‌ای رحم و مروت و سادگی در کار نیست! ملایم در این فیلم، اتفاقاً بسیار هم دریده و گستاخ است. همان ابتدا، وقتی زن صاحبخانه پول عقب‌افتاده کرایه چند ماه را از ملایم طلب می‌کند، او چنان با بی‌خیالی و گستاخی جواب زن را می‌دهد و…

پستچی (ممدوح اون، ۱۹۸۴) یکی از بهترین فیلم‌های سونال است که با دو تن از بازیگران معروف یشیل‌چام، فاطما گریک و اَردال اوزیاجیلار، هم‌بازی است. فیلمی سرگرم‌کننده درباره یک پستچی به‌ظاهر ساده را  که قرار است به دختر موردعلاقه‌اش برسد؛ دختری که خانه و زندگی و پول دارد و البته برادری غیرتی و عصبی که آلمان زندگی می‌کند و به‌زودی وارد ترکیه خواهد شد. پستچی داستان که آدم نام دارد، با مادر پیرش زندگی محقری را می‌گذراند. نقشی که کمال سونال در فیلم بازی می‌کند حریص و پررو است. خیلی راحت اعتراف می‌کند که به دنبال پول دختر است. مدام رویا می‌بافد که اگر با دختر ازدواج کند، تمام وسایل اتوماتیکی که برادر او از آلمان برایش آورده، مال خودش خواهد شد و از زندگی محقرانه‌اش در آلونکی نمور رهایی خواهد یافت. نحوه برخوردش با برادر دختر که تازه از آلمان آمده هم آن‌قدر بی‌ادبانه و گستاخانه است که به برادر حق می‌دهیم قصد کشتن این پستچی پررو در سرش باشد. وقتی آدم برای ازدواج با دختر نقشه‌ای شیطانی می‌کشد و ماجرای تجاوز به او را طرح می‌کند تا به این شکل برادر دختر برای حفظ آبرو، راضی به این ازدواج شود، دیگر یقین پیدا می‌کنیم او خودِ شیطان است!

اما یکی از عجیب‌ترین فیلم‌های کمال سونال پادشاه رفتگرها (زکی اوکتن، ۱۹۷۷) است که به شکلی عجیب، فرضیه معصوم بودن فیلم‌ها و شخصیت‌ها در دهه‌های گذشته را به کل باطل می‌کند. در این فیلم، کمال سونال در نقش رفتگری به نام عبدی بازی می‌کند که عاشق دختر مستخدم یکی از خانه‌های محله‌ای که در آن مشغول کار است، می‌شود. این در حالی‌ست که رییس عبدی که در همان محله زندگی می‌کند هم عاشق دختر است و به بهانه‌های مختلف می‌خواهد به او دست‌درازی کند. این‌جا دیگر فقط عبدی نیست که رذایل اخلاقی‌اش را در پس سادگی ظاهری به رخ می‌کشد، رییس عبدی، که یکی از مهم‌ترین بازیگران ترکیه یعنی شنر شَن نقشش را بازی می‌کند، یک‌تنه نشان می‌دهد که فیلم‌های به‌اصطلاح دوران طلایی و بی‌خبری هم چندان بی‌آلایش و معصومانه نبوده‌اند. او در یکی از عجیب‌ترین صحنه‌های فیلم که شاید هنوز هم دیدنش آزاردهنده باشد، به خاطر رسیدن به دختر مستخدم، مادر پیرش را از پنجره خانه بیرون پرت می‌کند!

 جایی دیگر، در لحظه‌ای عجیب و البته بی‌ربط به روند داستان، عبدی که به شکلی اتفاقی روی صحنه کاباره‌ای پرتماشاگر رفته، مشغول خواندن می‌شود و در این بین، دوربین به سمت زن تماشاگری زوم می‌کند که شیشه خالی مشروب را برای پسر کوچکش نگه داشته تا پسربچه درون آن ادرار کند. این صحنه آن‌قدر به‌وضوح نمایش داده می‌شود که شوکه‌کننده است. مقصود کارگردان از گنجاندن چنین صحنه‌ای مشخص نیست اما حالا برای ما چنین پیامی در پی دارد: باید هاله معصومیتی را که برای فیلم‌ها و شخصیت‌های قدیمی قایلیم کمی عقب بزنیم.

اما یکی از تحسین‌شده‌ترین فیلم‌های کارنامه سونال، بی‌شک شاکی (زکی اوکتن، ۱۹۸۷) است. یک کمدی‌ درباره دو خانواده روستایی که بر سر مسأله‌ای بی‌اهمیت، سال‌ها درگیر دادگاه و قانون می‌شوند. فیلمی که نقدی گزنده است بر سیستم قضایی ترکیه که پیچ‌وخم بیهوده‌ای دارد. سازوکار پیچیده دادگاه، این مردمان ساده را درون خودش غرق می‌کند. جمله‌های رییس دادگاه که روستایی‌های بیچاره چیزی از آن سردرنمی آورند، مدام تکرار می‌شود و این مردمان بدبخت هم ناچارند هر بار مسیر طولانی روستا تا شهر را بروند و بیایند. شاید تعجب کرده باشید که بعد از این‌همه آسمان و ریسمان بافتن، چرا از واژه‌های مانند «روستایی‌های بیچاره» یا «مردمان ساده» استفاده کردم. واقعیت این است که در این فیلم به‌خصوص، این مردم بی‌سواد، در مقابل دادگاه واقعاً هم آدم‌های ساده‌ای به نظر می‌رسند و حرفی برای گفتن ندارند اما وقتی به سازوکار زندگی خودشان دقت کنیم متوجه خواهیم شد معصومیتی در کار نیست. آن‌ها بر سر مسأله‌ای بی‌اهمیت، چنان با هم رقابت می‌کنند و برای رسیدن به دادگاه از هم پیشی می‌گیرند که متعجب می‌مانیم و البته می‌خندیم. آن‌ها حتی به بچه‌های کوچک خانواده خودشان هم یاد می‌دهند که در دادگاه دروغ بگویند تا نتیجه را به نفع خود برگردانند.

احتمالاً اگر دوستان ترکم متوجه شوند آن موضوعی را که قرار بود در جمعی دوستانه و به شکل غیررسمی بیان کنم، به شکلی رسمی در مجله‌ای منتشر کرده‌ام از دستم عصبانی خواهند شد. اما واقعیت این است که فیلم‌های قدیمی و آدم‌های قدیمی، هیچ‌گاه به آن اندازه که ما حالا تصور می‌کنیم ساده و بی‌آلایش نبوده‌اند. حتی اگر پای شخصیت سینمایی کمدین محبوبی مانند کمال سونال در میان باشد. احتمالاً چهل، ‌پنجاه یا ‌شصت سال بعد هم درباره فیلم‌های این روزهای ما چنین فکرهایی خواهند کرد. در واقع آدم‌ها هیچ‌وقت ساده‌تر یا پیچیده‌تر نبوده‌اند، تنها زندگی‌ها فرق کرده است. ذهنیت اکنون ما درباره پیشینیان‌مان بیش از آن که نشأت گرفته از واقعیت باشد، آن چیزی‌ست که دوست داریم به آن فکر کنیم.

کمال سونال (۲۰۰۰-۱۹۹۴) در طول حیات هنری خود برخلاف آن چه که مشهور است، بیش‌تر ایفاگر نقش‌هایی تیپیک بود که بی‌حیایی و گستاخی و خشم فروخورده و اذیت و آزار از مشخصه‌های بارز آن‌ها محسوب می‌شود. سونال در ۵۶ سالگی، وقتی سوار بر هواپیما، برای فیلم‌برداری یکی از فیلم‌هایش عازم شهری دیگر بود، سکته قلبی کرد و ترکیه را در بهت و اندوه فرو برد. در مراسم تشییع جنازه‌اش هزاران نفر با تشویق بدرقه‌اش کردند و گزارشگر تلویزیونی در حالی که بغض راه گلویش را بسته بود، از او به عنوان «انسانی با قلبی بزرگ» یاد کرد. او در واقعیت، انسانی متین، خیرخواه، آرام و به دور از هرگونه حاشیه بود که دل هزاران نفر را شاد کرد اما بیش‌تر شخصیت‌های سینمایی که بازی کرد، چنین خصلت‌هایی نداشتند. گذشته به آن خوبی نیست که ما تصور می‌کنیم.

۶ دیدگاه به “مورد عجیب کمال سونال در سینمای ترکیه”

  1. علیرضا گفت:

    عقیده تون رو قبول دارم ولی بنظر من موضوعی نیست که تا این حد رسمی و طویل بهش پرداخت.در یه یادداشت چند سطری هم میشد خلاصه اش کرد. جسارت نباشه اما از نظر بنده، مطلب حشویات زیادی داشت.
    امیدوارم بد برداشت نکنید

پاسخ دادن

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سینمای خانگی من – نقد و بررسی فیلم