از میان فیلم‌ها، شماره‌ی سی‌ودو

از میان فیلم‌ها، شماره‌ی سی‌ودو

سی‌و‌یک بخش قبلی «از میان فیلم‌ها» از تعداد زیادی دیالوگ تشکیل شده بود. دیالوگ‌هایی که خودم از میان فیلم‌ها برگزیده بودم و احتمالاً جای دیگری پیدا نمی‌کردید. حالا تصمیم گرفتم به جای آن همه دیالوگ، از این به بعد تنها به یک فیلم اکتفا و هر بار بده‌بستانی جذاب یا مونولوگی شنیدنی را منتشر کنم تا به این شکل تمرکز بهتری به وجود بیاید. برای شروع، بده‌بستان جذاب و طنازانه‌ای از بین گفت‌وگوی میریام هاپکینز و گاری کوپر که مربوط است به فیلم طرحی برای زندگی (ارنست لوبیچ) انتخاب کرده‌ام. این بده‌بستان زمانی شکل می‌گیرد که جیلدا (میریام هاپکینز) با جرج (گاری کوپر) و دوستش تام (فردریک مارش) در قطار برای اولین بار ملاقات می‌کند. از همین‌جاست که رابطه‌ی سه‌نفره‌ی عجیبی بین‌شان شکل می‌گیرد که هنوز هم تابوشکنانه به نظر می‌رسد. مدتی دیگر چند خطی راجع به فیلم خواهم نوشت. اما علی‌الحساب به این دیالوگ توجه کنیم:

جیلدا: شما نقاشین؟

جرج: بله.

جیلدا: گفتی اسمت چی بود؟

جرج: کورتیس.

جیلدا: جرج کورتیس؟

جرج: بله.

جیلدا: تو یه نقاشی در گالری صدف نمایش گذاشته بودی؟

جرج: درسته.

جیلدا: بذار ببینم؛ «بانو گودایوا» بود، این‌طور نیست؟

جرج: ازش خوش‌تون اومد؟

جیلدا: با یکی از دوستام رفتم دیدمش. اون عاشقش شده بود. از اون موقع به بعد دیگه با هم حرف نزدیم.

پاسخ دادن

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سینمای خانگی من – نقد و بررسی فیلم