اولین شمارهی عادی بعد از فوت آقای مهرابی، با همان کیفیت و دقت به دکهها رسید، آن هم سر وقت. ما قراری داریم که به آن پایبندیم. مشکلات همیشه هست، غمها و کمبودها و بیدقتیها همیشه وجود دارد. دلخوریها و شکایتها هم همیشه هست، اما اصل ماجرا هیچوقت تغییر نمیکند. من نه به عنوان عضو ثابت تحریریهی مجله، بلکه هنوز هم به عنوان خوانندهای که بیش از بیست سال از عمرم با «فیلم» گذشته، اصرار دارم «فیلم» به قرارش پایبند باشد. «فیلم»ی که برای من یک هویت مشخص و جدا از تمام بنیانگذاران و نویسندههایش دارد. «فیلم» برای من انسانیست که میفهمد، میداند، خوشحال میشود، ناراحت میشود، ضعیف میشود، قوی میشود، محافظهکاری میکند، تند میرود، میترسد، شجاع است، بیحال است، حال دارد، عقب میماند، جلو میزند و… . «فیلم» برای من چنین موجودیست. موجودی که به آن احترام میگذارم و فارغ از تمام اتفاقها و جریانها، دوست دارم «باشد». «بودن»ی که بهخصوص در این اوضاع نابهسامان و تاریک، دیگر فقط بودنی از جنس «یک مجلهی تخصصی سینمایی» نیست، «بودن»ی از جنس ادامه دادن و مقاومت و امید بخشیدن است. آدمی به امید زنده است و «فیلم» ادامه میدهد تا به همهی آدمها، حتی آنهایی که هیچوقت اسمش را هم نشنیدهاند، بگوید که باید ادامه داد و جلو رفت. زندگی چیزی جز این نیست.
در این شماره، دو مطلب دارم. یکی مطلبی سه صفحهایست با نام «آه! رومرو! کجایی که ببینی؟!» دربارهی زامبیهای سینمای کرهی جنوبی با تمرکز بر جدیدترین فیلمی که کرهایهای جذاب دربارهی این موجودات ساختهاند: #زنده. در این مطلب مفصل گریزی زدهام به تاریخچهی این زیرژآنر در سینمای کره و سعی کردهام دلورودهی قضیه را بیرون بکشم. امیدوارم خوشتان بیاید.
مطلب دوم هم یادداشتی دو صفحهایست دربارهی بیحسی موضعی (حسین مهکام) که باحال و بامزه است، هر چند گیروگرفتهایی هم دارد. همه را به تفکیک توضیح دادهام.
خلاصه این که «فیلم» بخرید و فیلم ببینید و مطالب من و دوستان را هم اگر فرصتی بود، بخوانید. ضرر ندارد.
واقعا بی حسی موضعی حرفی برای گفتن نداشت یک محصول خام و شلخته ای بود که مثلا می خواست ابزورد و جفنگ باشه اما در دل هچین سبکی هم باید نظم و ساختار روایی منسجم و کارامدی وجود داشته باشه چیزی که تو کارهای کاهانی بوده اما وقتی از لحاظ روایی نگاه میکنی حس میکنی فقط چند تا ایده باحال داره که یک داستانهایی هم براش سرهم شده و یک شهر نیمه خل وضع آخرشم اینقدر کم می یاره که حسن معجونی پدر دختر تلفنیه از آب درآمد! خوب ظاهرا فیلمساز فکر کرده چون فیلمش ساختار شکنه پس میتونه هر چیزی بی ربط و با ربطی رو به خورد مخاطب بده اصلا اون خانم تو بیمارستان هم معلوم نیست کی بود و چی می گفت یا اون بازیگر ایسنتاگرامیه بود و نبودش چه فرقی داشت؟ همینوطر میشه ادامه داد تا برسی به این که اصلا دلیل تولید این فیلم چی بود؟
با چند تا از نکتههاتون موافقم و مفصل دربارهشون نوشتم توی یادداشتم. امیدوارم بخونید.
روحشان شاد و جایشان سبز مسعود مهرابی عزیز
و سپاس از دوستان ماهنامه فیلم که اجازه ندادند این شماره به تاخیر بیفتد یا کاستی در آن به چشم بخورد.
در میان نشریه های سینمایی که به قتل رسیدند(مثل گزارش فیلم) یا آنها که پانگرفته زمین خوردند(مثل صنعت سینما) امیدوارم ماهنامه فیلم همچنان مستدام و پرمطلب و منسجم پیش برود.
ممنونم از شما. سلامت باشین. تلاشمون رو میکنیم که ادامه پیدا کنه.