کوتاه درباره‌ی چند فیلم؛ هفتادوشش

کوتاه درباره‌ی چند فیلم؛ هفتادوشش

۱

  • نام فیلم: سراسر شب
  • کارگردان: فرزاد مؤتمن
  • محصول: ۱۳۹۶

مهتا دنبال دلیل خواب بی‌بازگشت خواهرش است. او به کافه‌ای سر می‌زند که یک کارگردان به ته‌خط‌رسیده، شاید از این موضوع خبر داشته باشد. سپس سروکله‌ی جوان موزیسینی پیدا می‌شود که دختر را همراهی می‌کند و این میان دختری دیگر که کتک‌خورده و زخمی‌ست، به دنبال کسی می‌گردد که او را کتک زده است …

اگر قایل به این موضوع باشیم که هر کارگردان یا نویسنده‌ای، یک روز می‌تواند اثری بسازد که بازتاب‌دهنده‌ی درونیات واقعی خودش باشد و اگر بپذیریم که ایرادی ندارد هر هنرمندی، فقط یک بار بدون توجه به مخاطب و بازخوردی که ممکن است نصیبش شود، اثری سراسر شخصی و واقعاً برای دل خودش خلق کند، آن‌وقت سراسر شب فیلم بامزه‌ای جلوه خواهد کرد.

احتمالاً هر هنرمندی در تمام آثاری که خلق می‌کند، ردپایی از خودش به جا می‌گذارد، اما فقط ممکن است در یک اثر، چیزی به غایت شخصی خلق کند. هر آدمی  نیاز به بیان خودش دارد و شاید تنها یک بار در زندگی‌اش این فرصت را پیدا کند که آن چیزی را که دوست دارد، آن‌طور که می‌تواند به زبان بیاورد. از این منظر، فیلم جدید فرزاد مؤتمن، دریچه‌ای‌ست به حالات و روحیات و دنیای او. اصلاً با سراسر شب او را خواهید شناخت.

دنیای جمع‌وجوری که خلق کرده، با کمی چاشنی‌های طنازانه و با حضور آدم‌هایی خواب‌زده که انگار در محیطی چیده‌شده حرکت و مدام با هم برخورد می‌کنند، دنیایی به‌شدت شخصی و پر از ارجاعات سینمایی (حتی به فیلم‌های خودش) است که احتمالاً برای مخاطب‌های کمی جذاب خواهد بود. امیر جعفریِ فیلم، خودِ مؤتمن است و او خیلی بی‌باکانه و حتی سرخوشانه از خودش رد پا به جا گذاشته. سراسر شب، هم خیالی‌ست و هم رنگی از واقعیت دارد، هم سرخوشانه است و هم تلخ، هم سیاه‌وسفید است و هم پر از رنگ.

کارگردان سعی کرده بدون بی‌احترامی به مخاطب، فیلمی درباره‌ی خودش و دنیای شخصی‌اش بسازد. حالا شاید اعتراض کنید که: اصلاً چرا باید به تماشای فیلمی بنشینیم که قرار است درباره‌ی دنیای شخصی یک نفر حرف بزند؟! پرسش خوبی‌ست، اما لطفاً به ابتدای نوشته برگردید تا با آن پیش‌فرض به دنیای نوشته‌ی من قدم بگذارید، وگرنه همین چند خط هم همان پرسشی را ایجاد خواهد کرد که ممکن است هنگام دیدن فیلم در ذهن‌تان ایجاد شود!

*برای خواندن یادداشت‌ فیلم‌های دیگر این کارگردان، نام دقیق او یا فیلم‌هایش را در کادر سمت چپ و بالا جستجو کنید. 

۲

  • نام فیلم دادگاه شیکاگو ۷ (The Trial of the Chicago 7) 
  • کارگردان: آرن سورکین
  • محصول: ۲۰۲۰

ماجرای واقعی دادگاهی ناعادلانه بر علیه گروهی که در مخالفت جنگ دست به اعتراض زده‌اند …

من عاشق درام‌های دادگاهی هستم اما این یکی با توجه به سر در نیاوردن از جزییات تاریخی‌اش، چندان به دلم ننشست. دیالوگ‌نویسی سورکین خیلی‌خوب است ولی آ‌ن‌قدر حجم بالایی دارد که قطعاً خیلی‌ها را خسته خواهد کرد. این چیزی‌ست که در فیلم‌نامه‌های قبلی سورکین مانند شبکه‌ی اجتماعی هم دیده بودیم. مخصوصاً که در این جا با توجه به ماهیت داستان، دستش برای دیالوگ‌نویسی هر چه بیش‌تر باز است! سکانس غافلگیرکننده‌ی پایانی، هر چند خستگی ناشی از دو ساعت دیالوگ‌پراکنی مداوم را رفع می‌کند، اما در نهایت نتیجه این می‌شود که بعد از دیدن فیلم، نیاز به کمی سکوت داریم!

۳

  •  نام فیلم: خانه‌ی او (His House)
  • کارگردان: رمی ویکز
  • محصول: ۲۰۲۰

بل و ریال دو پناهنده از آفریقای جنوبی هستند که از طریق دریا با تعداد دیگری از پناهنده‌ها به انگلیس می‌گریزند. اما در بین راه، قایق‌شان واژگون می‌شود و چند نفر از جمله بچه‌شان می‌میرد. آن‌ها در انگلیس تحت نظارت دولت، صاحبِ خانه‌ای می‌شوند که قوانینی سفت و سخت دارد اما چون دیگر قصد بازگشت به کشورشان را ندارند، سعی می‌کنند به قوانین احترام بگذارند، هر چند سروصداهای عجیبی در خانه آزارشان می‌دهد. سروصداهایی که کم‌کم جنبه‌ای ترسناک به خودش می‌گیرد …

حال‌وهوای این ترسناک متفاوت، با افسانه‌های بومی آفریقایی گره خورده است و در نتیجه فضایی عجیب شکل گرفته که با بازی‌های خوب و کارگردانی درست، به ثمر نشسته است. صحبت از موجودی‌ست به نام «اپث» که به او جادوگر شب می‌گویند. جادوگری که لای دیوار خانه‌ها سکنی می‌گزیند و صاحب خانه را کلافه می‌کند. داستان که جلو می‌رود، کم‌کم متوجه اصل ماجرا و این که چرا اپث به بل و ریال چسبیده است، مشخص خواهد شد. هر چه جلوتر می‌رویم، خیال و واقعیت بیش از پیش در هم ادغام می‌شوند و فضایی مالیخولیایی شکل می‌گیرد که آدم‌های داستان را در خود گرفتار می‌کند. هر چند پایان داستان در نهایت گنگ و نامشخص باقی می‌ماند، اما شاهد یکی از ترسناک‌های متفاوت سال ۲۰۲۰ هستیم.

۴

  •  نام فیلم: زیدیلات (Holidate)
  • کارگردان: جان وایتسل
  • محصول: ۲۰۲۰

اسلون دختر جوانی‌ست که برعکس اطرافیانش به ماجراهای عشق و عاشقی اعتقادی ندارد و دلیلش هم ماجرای عشقی ناکامی‌ست که برایش پیش آمده. او تصمیم می‌گیرد «زید»ی برای تعطیلات کریسمس اختیار کند و خوش بگذراند. آشنایی او با جکسن، که قرار است کوتاه‌مدت و بدون پیش‌فرض باشد، به عشقی آتشین تبدیل می‌شود …

یک کمدی بامزه و عاشقانه‌ای بانمک که ریتم سریع و جذابی دارد و از همه مهم‌تر دو بازیگر خوب دارد که سکانس‌های دو نفره‌ی باحالی به وجود می‌آورند. از آن دسته کمدی/رمنس‌هایی‌ست که می‌توان با خیال راحت دید و در نهایت هم به نتیجه‌ی دل‌خواه رسید. حکایت عشق و عاشقی و با هم بودن، کهنه‌بشو نیست.

۵

  • نام فیلم: سانتی‌گراد (Centigrade) 
  • کارگردان: برندان والش
  • محصول: ۲۰۲۰

زن و مردی که در اتوموبیل‌شان زیر خروارها برف گیر کرده‌اند، سعی می‌کنند راه نجاتی بیابند اما وقتی روزها می‌گذرد و اتفاقی نمی‌افتد، کم‌کم امیدشان را از دست می‌دهند …

فیلم الگویی امتحان‌پس‌داده را پیش می‌گیرد: آدم‌هایی که در یک محیط کوچک گیر افتاده‌اند و راهی به بیرون ندارند. این بار آن‌ها داخل اتوموبیل و زیر برف‌ها اسیر هستند. ایده‌ی جذابی‌ست که کارگردان با نابلدی هدرش می‌دهد. نکته این‌جاست که او موفق نمی‌شود موقعیت این آدم‌ها را برای‌مان باورپذیر از کار در بیاورد. به عنوان مثال، چه‌طور در مدتی که  زن و مرد در اتوموبیل‌شان خواب بوده‌اند و برف رفته‌رفته آن‌ها را محصور کرده، حتی یک‌بار هم از خواب بیدار نشده‌اند؟! نکته‌ی بعدی این‌جاست که کارهای‌شان برای خلاصی از آن محیط، دور از تصور است. واقعاً چه‌گونه نمی‌توانند از آن‌جا بیرون بیایند؟! فضاسازی اشتباه کارگردان و جا نینداختن موقعیت شخصیت‌ها برای مخاطب، این پرسش‌ها را در ذهن ایجاد می‌کند و راه ارتباط مخاطب با فیلم را می‌بندد.

۶

  • نام فیلم: کمد (The Closet) 
  • کارگردان: کیم کوانگ بین
  • محصول: ۲۰۲۰

پدر و دختری به خانه‌ی جدید و بزرگ‌شان نقل‌مکان می‌کنند. همسر مرد در تصادفی ترسناک فوت کرده است. بعد از مرگ زن، دختر کوچک دیگر با پدر حرف نمی‌زند. پدر سعی می‌کند با دختر ارتباط برقرار کند اما این کار خیلی سخت به نظر می‌رسد تا این که دختر در کمد اتاقش گم می‌شود …

ایده‌ی اولیه‌ی داستان کنجکاوی‌برانگیز به نظر می‌رسد، اما ربط داده شدن به روح و اجنه و این حرف‌ها، بیش از آن که کره‌ای باشد، فیلم‌های قماش جن و روح هالیوددی را به یاد می‌آورد. هر چند در نهایت متوجه خواهیم شد که این اجنه، فرق جالبی با نسخه‌ی هالیوودی‌شان دارند؛ در این جا، آن‌ها بچه‌هایی هستند که به دلیل بی‌توجهی والدین‌شان مرده‌اند و حالا می‌خواهند از پدر و مادرهایی که به هر دلیل به بچه‌های‌شان بی‌توجهی می‌کنند، انتقام بگیرند.

۷

  •  نام فیلم: هیتمن: مأمور جون (Hitman: Agent Jun)
  • کارگردان: چون وون سوب
  • محصول: ۲۰۲۰

مأموری مخفی و زبده، از آن جایی که آرزو دارد به دنیای خودش برگردد و روی کمیک‌بوک‌هایش کار کند، در آخرین مأموریتش ناپدید می‌شود تا همه فکر کنند او مرده است. سال‌ها بعد، او نقاش ناموفقی‌ست که در خرج روزانه‌ی زندگی‌اش درمانده تا این که تصمیم می‌گیرد از دوران کاری‌اش به عنوان مأمور مخفی، کمیک‌بوک‌هایی بکشد که همین موضوع سبب می‌شود دوباره به آن دوران برگردد و درگیر ماجرایی شود…

یک ایده‌ی درجه‌یک و جذاب که نتیجه‌اش فیلمی بی‌نهایت سرگرم‌کننده و شیرین است که هم می‌خنداند و هم به فکر فرو می‌برد. مأمور مخفی به هر ترتیب می‌خواهد از دنیای خشنی که دوروبرش را گرفته دوری کند، می‌خواهد به دنیای ذهنی ایده‌آلش نزدیک شود اما موفق نیست. او تلاش می‌کند کمیک‌بوک‌های جذاب تهیه کند اما هر بار به در بسته می‌خورد. جذابیت وقتی به سراغ کارهای او می‌آید که به گذشته رجوع می‌کند و داستان‌هایی می‌سازد از ماجراهای خودش. در واقع از آن جایی که می‌گویند چیزی که از دل برآمد لاجرم بر دل نشیند، در این مرحله است که داستان‌های او مورد توجه قرار می‌گیرند اما هم‌زمان، گذشته‌ی نه‌چندان مورد علاقه‌اش را هم که تاکنون در پس ذهنش خوابیده بود، بیدار می‌کند و یکراست به سراغش می‌آورد. ریتم فوق‌العاده‌ی فیلم و ایده‌های درجه‌یکش، حسابی حال آدم را جا می‌آورد.

۸

  • نام فیلم: سرکوب (The Silencing) 
  • کارگردان: رابین پرانت
  • محصول: ۲۰۲۰

ری برن حافظ محیط زیست، مسئول حفاظت از بخش بزرگی از جنگل است تا کسی به حیوانات آن ناحیه آسیب نرساند. او سال‌هاست که دخترش را گم کرده و هنوز معتقد است روزی پیدایش خواهد کرد. با پیدا شدن سروکله‌ی قاتلی که لباس حیوان‌ها را به تن می‌کند و به سمت دختران بی پناهی که در جنگل رهای‌شان کرده، تیر پرت می‌کند، ری برن درگیر ماجرایی خطرناک می‌شود …

فیلم به‌شدت ساده‌انگارانه و در عین حال بی‌معناست. سعی می‌کند خط داستانی آلیس، پلیس زن دهکده و برادرش بروکس را وارد ماجرا کند تا ظن‌مان به سمت بروکس کشیده شود اما این اتفاق نمی‌افتد. از همه عجیب‌تر، زمانی‌ست که آلیس برای نجات بروکس، به سمت ری برن تیراندازی می‌کند، اما بعداً وقتی کاشف به عمل می‌آید که قاتل شخصی دیگر است، آلیس با ری برن به ادامه‌ی مسیر می‌پردازد، انگارنه‌انگار که او به سمت ری برن تیراندازی کرده بود! نه پلیس با او کاری ندارد و نه ری برن چیزی به او می‌گوید! پیدا شدن سروکله‌ی ناگهانی قاتلی که انگیزه و دلیل کارهای احمقانه‌اش معلوم نیست، تیر خلاصی‌ست بر پیکره‌ی فیلم.

 ۹

  •  نام فیلم: قتل‌های کارت‌پستالی (The Postcard Killings)
  • کارگردان: دنیس تانوویچ
  • محصول: ۲۰۲۰

دختر جیکوب، پلیس سابق، به شکل فجیعی به قتل می‌رسد. او تصمیم می‌گیرد قاتل را پیدا کند. قاتلی که قربانیانش را از روی آثار معروف نقاشی می‌کُشد…

یک فیلم لوس و بی‌مزه از کارگردانی که زمانی سرزمین هیچ‌کس را ساخته بود و حسابی اسم در کرده بود. بعد از آن فیلم، دنیس تانوویچ انگار محو شد و حالا جدیدترین فیلمش چنان بی پایه و اساس و حتی احمقانه است که به هیچ عنوان جذبش نمی‌شویم. فیلم جایی از هم می‌پاشد که سعی می‌کند شخصیت عجیبی برای قاتل‌هایش در نظر بگیرد؛ خواهر و برادری که عاشق آثار هنری هستند و از الگوی آثار معروف برای قربانیان‌شان استفاده می‌کنند. سازندگان حتی با وجود نشان دادن پیش‌زمینه‌ی ذهنی قاتل‌ها، موفق نمی‌شود شخصیتی قابل باور از آن‌ها بسازند. از طرف دیگر، اطمینان جیکوب از این که آن دختر و پسر جوان قاتل هستند، به حدی‌ست که دیگر از میانه‌های فیلم، پرسشی برای‌مان باقی نمی‌ماند. داستان به‌سرعت لو می‌رود و وارد این ماجرا می‌شویم که آن دختر و پسر چرا دست به قتل می‌زدند که چنان که گفتم، در همین قسمت قافیه را می‌بازد. پایان بی‌سرانجام و گنگ فیلم هم، مزید بر علت می‌شود که اصلاً جدی‌اش نگیریم.

۱۰

  •  نام فیلم: مزاحم (Intruder)
  • کارگردان: سون وون پیونگ
  • محصول: ۲۰۲۰

کانگ سو جین، دو کابوس ترسناک دارد. یکی صحنه‌ای‌ست که همسرش تصادف می‌کند و می‌میرد و دیگری صحنه‌ای از بچگی‌اش که دست خواهرش را رها می‌کند و دختر برای همیشه ناپدید می‌شود. او سعی می‌کند با خواب‌های مصنوعی که توسط روان‌شناسش ترتیب می‌دهد، صحنه‌ی تصادف را مجسم و قاتل همسرش را پیدا کند، اما هر بار این کابوس، با کابوس گم کردن خواهر مخدوش می‌شود، تا این که روزی خبر می‌رسد، خواهر کانگ سو جین پیدا شده است…

ورود غریبه‌ای به خانه و عوض شدن سازوکار اهالی خانه، در سینمای جهان الگوهای زیادی دارد. فیلم هم با همین ایده آغاز می‌کند و کانگ سو جین که باور ندارد شخصی که پیدا شده خواهرش است، کم‌کم متوجه می‌شود تمامی اهالی خانه انگار مسخ شده‌اند. این وهم‌آلود و رمزآمیز بودن فضای داستان، عامل جذابی‌ست که ما را پیش می‌برد اما هر چه به سمت انتها می‌رویم، با کشیدن شدن پای یک فرقه‌ی عجیب به ماجرا که بچه‌ها را می‌پرستند، همه‌چیز خراب می‌شود. ربط دادن خطوط داستانی خواهر گم‌شده و همسر تصادف‌کرده چندان جفت‌وجور نمی‌شود و از آن جایی که هیچ شناختی نسبت به آن فرقه و اعتقادات‌شان پیدا نمی‌کنیم، کلیت فیلم زیر سوال می‌رود. 

۱۱

  • نام فیلم: مردی که درد حالیش نمی‌شه (Mard Ko Dard Nahi Hota) 
  • کارگردان: واسان بالا
  • محصول: ۲۰۱۸

سوریا بیماری عجیبی دارد. او درد را حس نمی‌کند و به همین دلیل از بچگی با مشکلات زیادی رو‌به‌روست. اما او که مدام فیلم‌های اکشن می‌بیند و عاشق تخیل کردن است، دوست دارد هنرهای رزمی بیاموزد و از بیماری خودش برای نابود کردن آدم‌های بد استفاده کند …

فیلم ایده‌ی جالب و جذابی دارد که از همان ابتدا هم آدم را درگیر می‌کند اما متأسفانه هر چه جلوتر می‌آییم، داستان مغشوش می‌شود و تمرکز از دست می‌رود. ناپختگی کارگردان در جمع‌وجور کردن این ایده‌ی خوب، همه‌چیز را هدر می‌دهد. چفت‌وبست داستان خوب انجام نمی‌شود و حتی از همان ایده‌ی احساس درد نکردن سوریا هم استفاده‌ای درست‌وحسابی نمی‌شود.

۱۲

  •  نام فیلم: عشق اتفاق‌ها را دوست دارد (aşk tesadüfleri sever) 
  • کارگردان: عمر فاروک سوراک
  • محصول: ۲۰۱۱

دنیز و بوراک از بچگی با هم بزرگ شده‌اند و از همان زمان‌ها هم انگار تمایلی به سمت هم داشتند. سال‌ها بعد، هر کدام زندگی‌ای را در پیش گرفته و هیچ‌کدام به یاد گذشته نیستند تا این که یک اتفاق، دوباره آن‌ها را به هم متصل می‌کند …

هدف فیلم، درآوردن اشک مخاطب است که در این زمینه موفق عمل می‌کند. این که در نهایت قلب دنیز، به بدن بوراک منتقل می‌شود تا عشق آن‌ها تا ابد زنده بماند، اوج این احساسات‌گرایی است. فیلم می‌خواهد بگوید با عشق می‌توان به زندگی ادامه داد. همین! سینمای ترکیه از این فیلم‌های عشقی زیاد دارد!

*برای خواندن یادداشت‌ فیلم‌های دیگر این کارگردان، نام دقیق او یا فیلم‌هایش را در کادر سمت چپ و بالا جستجو کنید. 

۱۳

  • نام فیلم: سکوت (The Silence) 
  • کارگردان: باران بو اودار
  • محصول: ۲۰۱۰

دختری جوان در همان مکانی که بیست سال پیش دختری دیگر به طرزی فجیع کشته شده بود، به قتل می‌رسد. پرونده‌ی جدید، ماجرای قتل قدیمی را که هیچ‌گاه مقصرش پیدا نشد، دوباره بر سر زبان‌ها می‌اندازد. پلیس‌ سرنخ‌ها را دنبال می‌کند و این در حالی‌ست که یکی از قاتل‌ها که حالا برای خودش خانواده هم دارد، دوباره به آن دوران ترسناک برمی‌گردد…

فیلم چند خط داستانی را هم‌زمان پیش می‌برد. جست‌وجو برای یافتن قاتل، پلیس جوان را به این سرنخ می‌رساند که دست دو نفر در کار بوده هر چند کسی حرفش را باور نمی‌کند. اما ما می‌دانیم که او درست می‌گوید. قاتل دوم که در واقع نفر اصلی‌ست، در سکوت کامل به زندگی‌اش ادامه خواهد داد. فیلم چندان به انگیزه‌های قاتلین نزدیک نمی‌شود و شخصیت جذاب و حتی ترسناکی از دل‌شان بیرون نمی‌کشد. ماجرا کمی کند پیش می‌برود و داستان چندان پروپیمان نیست. آدم‌ها دست به کار خاصی نمی‌زنند و بیش‌تر نشسته‌اند تا اتفاق‌ها خودش بیفتد و قاتل‌ها پیدا شوند!

۱۴

  • نام فیلم: احیاگر (Re-Animator) 
  • کارگردان: استوارت گوردون
  • محصول: ۱۹۸۵

هربرت وست که یک دانشجوی عجیب و غریب است، دارویی کشف کرده که توسط آن می‌توان مرده‌های تازه‌درگذشته را دوباره زنده کرد. او که هم‌خانه‌ی دن شده، تلاش می‌کند حرف خود را به او ثابت و همراهی‌اش را جلب کند. دن که عاشق مگان، دختر رییسش است، ابتدا به حرف‌های هربرت گوش نمی‌دهد اما کم‌کم متوجه می‌شود او چیزهای عجیبی می‌داند …

یک فیلم کالت و فوق‌العاده جذاب و خوش‌ساخت که از آرزوی دیرینه‌ی بشریت، یعنی حیات جاودان حرف می‌زند. هربرت سعی می‌کند هر طور شده آزمایشش را عملی کند، اما همه‌چیز به بی‌راهه کشیده می‌شود. سکانس‌های فوق‌العاده‌ای طراحی شده‌اند که با دیدنش گمان خواهید کرد، چه پیش‌تولید عظیمی در کار بوده، در حالی که کل فیلم در هژده روز فیلم‌برداری شده و این موضوع با تماشای آن حیرت‌انگیز به نظر می‌رسد. سکانس دیدنی سردخانه که مرده‌ای زنده می‌شود و بعد از آن تمام سکانس‌های پایانی و ماجرای آن سر سخنگو، همگی هنوز هم دیدنی و بی‌نظیر هستند.

۱۵

  • نام فیلم: داستان پیِرا (The Story of Piera) 
  • کارگردان: مارکو فرری
  • محصول: ۱۹۸۳

پیِرا دختر نوجوانی‌ست که زودتر از آن چیزی که باید، از روابط زن و مرد سر در می‌آورد. او مادری دارد که همه می‌گویند مجنون است. مادری که نه‌تنها با همسر خودش، بلکه با مردان دیگر هم رابطه دارد …

یک فیلم عجیب دیگر از فرری. داستان از روی واقعیتی برداشت شده که پِیرا دلگی اسپوستی آن را از روی زندگی خودش در کتابی به همین نام نوشته است. این خانم اسپوستی در حال حاضر بازیگر پرکاری در ایتالیاست. توضیح و شرح روابط عجیب‌وغریبی که در فیلم می‌گذرد، چندان ساده نیست چون اصولاً با مورد قابل درکی مواجه نیستیم. پیِرای کوچک پسرهای محله را ردیف می‌کند، جلوی‌شان لخت می‌شود و به‌شان اجازه می‌دهد که او را ببوسند. مادر هم با لبخند به این صحنه نگاه می‌کند. جنون عجیبی در چشم‌ها و بازی هانا شیگولا در نقش مادر وجود دارد که ما را بین عاقل و دیوانه بودن او در تعلیق می‌گذارد. مارچلو ماسترویانی هم در نقش پدر، کاملاً عاجز از کنترل دختر و همسرش است. پیِرای کوچک و پدر انگار جدا از رابطه‌ی پدر و دختری، عاشق یکدیگر نیز هستند و این ماجرای عجیب فیلم را پیچیده‌تر می‌کند.

*برای خواندن یادداشت‌ فیلم‌های دیگر این کارگردان، نام دقیق او یا فیلم‌هایش را در کادر سمت چپ و بالا جستجو کنید. 

۱۶

  • نام فیلم: زاتویچی و صندوق طلا (Zatoichi and the Chest of Gold)
  • کارگردان: کازوئو ایکهیرو
  • محصول: ۱۹۶۴

زاتویچی باز هم به دردسر می‌افتد! او به اشتباه دزد مالیات‌های مردم دهکده شناخته می‌شود و حالا باید خودش را از اتهام مبرا کند…

نابینایی زاتویچی این بار او را به اوضاع بدی دچار می‌کند. او ندانسته و ناخواسته فقط برای دمی استراحت، روی صندوق طلای اهالی روستا که از دره به پایین سقوط کرده می‌نشیند و همین جا همه‌چیز آغاز می‌شود. یکی از بهترین سکانس‌های این فرانچایز در پایانش شکل می‌گیرد. جایی که زاتویچی با مرد اسب سوار درگیر می‌شود.

۱۷

  •  نام فیلم: یک میلیون سال پیش از میلاد (One Million B.C.)
  • کارگردان‌ها: هال روچ ـ هال روچ جونیور
  • محصول: ۱۹۴۰

انسان‌های اولیه‌ی غارنشین برای بقا می‌جنگند. توماک مرد جوانی‌ست که به شکلی اتفاقی وارد قبیله‌ی دختری به نام لوآنا می‌شود و در کنار خانواده‌ی دختر با موجودات ترسناک می‌جنگد…

فوق‌العاده! فیلم تقریباً هیچ دیالوگی ندارد. از آن‌جایی که قرار است زندگی آدم‌های اولیه به تصویر کشیده شود، آن‌ها با زبان اشاره و ادای اصواتی نامفهوم با هم حرف می‌زنند. صحنه‌پردازی‌ها بی‌نظیر است و تلفیق نماهایی که بازیگران را در کنار موجوداتی از میلیون‌ها سال پیش نشان می‌دهد، خیره‌کننده از کار در آمده‌اند. روچ پدر و پسر موفق شده‌اند فیلمی بدون دیالوگ و جذاب بسازند که هنوز هم دیدنش می‌چسبد. یکی از بهترین سکانس‌های فیلم جایی‌ست که دو موجود ترسناک با هم گلاویز می‌شوند و شخصیت‌های داستان زیر دست و پای آن‌ها گرفتار شده‌اند. این صحنه فوق‌العاده از کار در آمده است.

 

۴ دیدگاه به “کوتاه درباره‌ی چند فیلم؛ هفتادوشش”

  1. سلام گفت:

    همه رو خوندم . و اخرین فیلم زدم رفت در لیست دانلود.
    مرسی از صراحت در این که این فیلم عالیست یا بیخود و نباید آن را جدی گرفت.
    یک سوال اینجا دارم و فکر کنم سوالی باشه که شاید دوست داشته باشید به آن جواب دهید:

    من همیشه فیلمهای درجه یک نگاه میکنم.
    فایده دیدن فیلم درجه دو درجه سه چیه؟
    ذهن را کوچک نمیکند؟ آیا دید آدمی را نسبت به مقوله فیلمنامه نویسی و تنظیم فیلم تغییر نمیدهد؟
    توصیه شما به دیدن فیلمهای درجه ۲ و ۳ چیه؟ چرا انها را میبینید؟

    ممنونم

    • damoon گفت:

      فیلمای بد، از اول قرار نبوده بد باشن. قرار بوده خوب باشن، اما به دلایلی بد شدن. می‌شه اونا رو دید و دلایلش را کشف کرد و ازشون یاد گرفت. از فیلمای بد بیش‌تر می‌شه یاد گرفت، تا فیلمای خوب. ضمن این که هر فیلم بدی هم بد نیست واقعاً! بستگی داره آدما از سینما دنبال چی باشن …

  2. ایمان گفت:

    فیلم سرار شب سراسر روده درازی آشفته ی یک فیلمساز عشق سینماست با دیالوگهای قصار و وام گرفته از ادبیات و فیلمها که با حالتی مصنوعی از دهان بازیگرها شنیده میشه بدون اینکه مخاطب بتواند ارتباطی با دنیای فیلم و آدمهایش برقرار کنه و اینکه بگیم فیلم شخصیه که نشد توجیه اتفاقا فیلم که از درون بیاد قطعا باید جذاب تر و تاثیرگذارتر باشه اما من فکر میکنم بیشتر از آنکه درونی و شخصی باشه یک جور پوز روشنفکری سلایق فیلمسازه در ضمن فیلم شخصی ساختن برای نفروختن آن هم با ستاره های گران قیمتی چون شاکردوست چه توجیه ای میتواند داشته باشد؟

  3. سینا گفت:

    من آخرین فیلم موتمن رو ندیدم ولی خلاصه داستان به شدت شبیه به داستان کتاب سایه ای در تاریکی نوشته هاروکی موراکامی
    احتمالا فیلم مثل یکی دیگه از فیلمهاش (صداها) حاصل جوزدگی از خوندن یک کتاب یا دیدن یک فیلمه

پاسخ دادن

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سینمای خانگی من – نقد و بررسی فیلم