بعضی از بازیگرها را بهخوبی میشناسید. وقتی اسمشان را در تیتراژ فیلمی میبینید، تمام پیشینه و زندگیشان جلوی چشمهای شما رژه میروند. فیلم آغاز میشود، کمی از داستان میگذرد ولی هر چه دنبال آن بازیگر آشنا میگردید، پیدایش نمیکنید. نه این که اشتباهی صورت گرفته باشد، موضوع این است که آن بازیگر آنقدر در نقش خودش فرو رفته که دیگر انگار نمیشناسیدش.
ماجرای فرانسیس مکدورمند، در خانهبهدوش (کلوئه ژائو) چنین چیزیست. شما میدانید او چه فیلمهایی بازی کرده و چه بازیگر قدریست. خبر دارید که همسر جوئل کوئن است و زنبرادر ایتن کوئن. میدانید اسکار گرفته و احتمالاً خیلی چیزهای بیشتری هم دربارهاش میدانید. اما ناگهان انگار دیگر تمام این اطلاعات محو میشوند. او کاری میکند که به یاد آوردنش سخت باشد.
مکدورمند در خانهبهدوش انگار کار خاصی نمیکند، اما در واقع کارهای زیادی انجام میدهد. او با آن چهرهی دفرمه و پرچینوچروک، زنی را به تصویر میکشد که حرفها و درد دلهایش را به طبیعت دوروبرش میزند، نه به آدمها. زنی که میخواهد از قیدوبند رها باشد. مکدورمند چنان با نابازیگرانی که هر کدام نقش واقعی خودشان را زندگی میکنند، یکدست و همگن میشود که دیگر حس نمیکنید او بازیگر است. انگار او هم یکی از همان خانهبهدوشهاست.
نگاههای عمیقش، حرکتهای آرام و به دور از شتابزدگیاش، لبخندهایی که گاهی حکایت از درونی پرغوغا میکنند و مکثهای معنادارش، از او زنی میسازند که دنبال یکی شدن با طبیعت است. برهنه دراز کشیدن او میان برکهای زیبا، این یکی شدن را بیش از پیش عیان میکنند. و مکدورمند در این لحظههای آرامشبخش و حالخوبکن، کولاک است.
این بازیگر بینظیر را در خانهبهدوش چنان نخواهیم شناخت که بعد از تماشای فیلم (یا اگر خیلی بیصبر و تحمل باشید در همان میانههای داستان)، دوباره باید نگاهی به کارنامه و زندگیاش بیندازید. انگار برای اولین بار است او را دیدهاید و حالا میخواهید از کارش سر در بیاورید. این خاصیت بازیگران بزرگ است؛ در هر فیلم آنها را دوباره کشف خواهید کرد.
ضمن تشکر بابت مطلب منحصر به فردتون باید بگم من شیفته ی این زنم.
هر وقت جایی گفتم بازیگرای زن موردعلاقه ی فرانسیس مکدورمند و کاترین کینر هستن اکثرا یا تعجب میکنن یا تمسخر!
انگار ملاک فقط زیباییه.
مثلا به یه نفر بینگ جان مالکوویچ کافمن رو پیشنهاد دادم،دید.
گفتم چطور بود؟
گفت همه چیش خوب بود فقط بازیگر نقش ماکسین(کینر) رو دوست نداشتم چون باید یکی خوشگلتر و جوونتر رو میاوردن!!!
اما بازم درباره ی این زن…
فکر کنم میدونید ولی دوست دارم بگم ایشون برای بازی در سه بیلبورد آقای مکدونا از بازی جان وین تو مردی که لیبرتی والانس رو کشت جان فورد تاثیر گرفته!!!
دیگه فکر کنم همین یجورایی برای اثبات نبوغش کافی باشه.
بازم ممنون بابت این مطلب.
ممنون از شما
اتفاقا مک دورمند بازیگر زمختیه و مناسب همین نقش های خشن و زخم خورده است
کاترین کینر هم بازیگر جذابیه به نوع خود ،از اون هاست که با یک فنجون قهوه به دست همیشه به یادشون میاریم هر چند نقش های فرعی بازی کرده ولی گرم و صمیمی بوده اتفاقا تازگی بازیش رو تو سریال عشق های مدرن دیدم واقعا دلچسب بود
فرانسیس بازیگر خیلی خیلی خوبیه.تو چند فیلمی که ازش دیدم مثل فارگو و … واقعا بازیگر توانایی بوده.نمی دونستم همسر یکی از دو برادر معروف کوعن هست.
آقا دامون فیلمش هم پیشنهاد میشه واسه دیدن؟گویا تو ونیز تقدیر شده.
من به تازگی فیلم ناگهان درخت را دیدم بعد مدت ها فیلم ندیدن.تحفه درویشی بود و ما هم کوچک تر از آنیم ک نپذیریمش به خصوص که نرم و لطیف و میلایم بود و موضوع هایی مثل خیال و رویا پردازی و خاطره بازی و گذر زمان و پیر شدن آدمی که منم دوسش دارم توش بود.
همونطور که نوشتم، فیلم خوبیه.