.
دیوانهخانه هندی
.
آنیل کاپور ستاره معروف سینمای هند دشمنی دیرینهای با آنوراگ کاشیاپ فیلمساز مطرح هندی دارد. دشمنی آنها در برنامه زندهای که با این دو چهره مشهور مصاحبه میکنند، به اوج خودش میرسد. بعد از درگیری علنی این دو در برنامه، یک روز آنوراگ پشتصحنه فیلم جدید آنیل میرود و در حالی که یک دوربین فیلمبرداری به دنبالش است، به آنیل میگوید دخترش، سونام کاپور را گروگان گرفته و او تا طلوع آفتاب فرصت دارد که سونام را پیدا کند. آنیل ابتدا این موضوع را جدی نمیگیرد اما کمکم متوجه میشود آنوراگ کاملاً جدیست. آنوراگ قوانینی را برای بازی تعیین میکند از جمله این که هر جا آنیل میرود، دوربین باید همیشه همراهش باشد. آنیل که آشفته شده، سعی میکند مکان گروگان گرفته شدن سونام را پیدا کند …
مگر بهتر از این هم میشود درباره فضای دیوانهوار سینمای هند حرف زد؟ فیلم جدید موتوان، یک کمدی اکشن پرانرژی و جذاب است که از همان دقایق ابتدایی یقه مخاطب را میچسبد و تا پایان هم رهایش نمیکند. داستان درجهیک این فیلم، به دشمنی میان آنیل کاپور، بازیگر مطرح و ستاره بینالمللی سینمای هند و آنوراگ کاشیاپ، یکی از مهمترین کارگردانان این سینما میپردازد. در واقع همه شخصیتها در نقشهای واقعی خودشان ظاهر شدهاند و فیلم بهخوبی موفق میشود به مستندنمایی دست پیدا کند. ایدهی ابتدایی داستان، شاید در هر کشوری جواب ندهد. داستانهای پشتصحنه سینمای هند به اندازه داستانهایی که جلوی دوربین اتفاق میافتند، نقش تعیینکننده و مهمی در شکلگیری سازوکار فیلمها بازی میکنند. در واقع سینمای هند شاید تنها سینمایی باشد که اتفاقهای پشت دوربینش هم جذاب و پر ماجرا است. عشقها و خیانتها و دوستیها و دشمنیها و ارتباطهای فامیلی، نقش مهمی در ساخت و اکران یک فیلم دارند. این شبکه در همپیچیده و عجیب، همان دیوانهخانهایست که آنوراگ، در طول فیلم بارها برای توصیف فضای سینمای هند از آن استفاده میکند.
آنوراگ کاشیاپ و آنیل کاپور با هم دشمنی دارند. این دشمنی در مصاحبهای زنده و در حضور تماشاگران، ناگهان شعلهورتر میشود. جنگ لفظی، به سمت درگیری بدنی میرود و آنوراگ که اعتقاد دارد دوره ستارهای مانند آنیل کاپور به سر رسیده، به صورت او آب میپاشد. این آغاز داستان پیچیده و جذاب فیلم است. این دو مرد گنده، مانند بچهها جلوی حاضران از خودشان دفاع میکنند و هر کدام سعی میکنند نشان بدهند نقش و کار خودشان در سینما مهمتر از آن دیگریست؛ بگومگویی که کمکم تبدیل میشود به دعوایی بچهگانه. در واقع از همان ابتدا، با دو شخصیت مواجهیم که سرشار از عقدههای فروخورده هستند. آنها در سازوکار پیچیده یک هنر/ صنعت عظیم، انگار به جایگاه خود شک کردهاند. جایگاهی که حاصل سالها تلاش کردن است. با توجه به این که هر کسی در نقش خودش بازی میکند، قطعاً بخشی از وجود خودش را هم در آن دمیده است. در واقع بعید است آنیل کاپور، هیچ وقت در زندگی حرفهایاش به این مسائلی که هنگام جروبحث با کاشیاپ به زبان میآورد فکر نکرده باشد. این موضوع درباره کاشیاپ هم قطعاً صدق میکند.
موتور درام از آن جایی روشن میشود که کاشیاپ، آنیل کاپور را در کاروان اختصاصیاش در پشتصحنه فیلم جدیدش گیر میاندازد و در حالی که دوربینی همراه خودش دارد، حرف عجیبی به آنیل میزند: او سونام کاپور را گروگان گرفته است و آنیل تا سپیده صبح فرصت دارد سونام را پیدا کند. از همین نقطه، کلید ماجرای هیجانانگیز و پرالتهابی زده میشود که در رأس آن آنیل کاپور قرار دارد. آنوراگ قوانینی برای این گروگانگیری وضع میکند از جمله اینکه دوربینی همیشه باید همراه آنیل باشد. آنیل ابتدا این موضوع را شوخی فرض میکند اما با دیدن نشانههایی واضح، به این نکته میرسد که آنوراگ شوخی ندارد. هر چند آنوراگ با آنیل شوخی ندارد، اما فیلم با مخاطب سرِ شوخی جذابی را باز میکند که در پس آن قرار است فضای تلخ و تکاندهندهای را به نمایش بگذارد.
اولین عکسالعمل آنیل کاپور این است که به ایستگاه پلیس برود و ماجرا را گزارش کند. اما جالب اینجاست که هیچکس حرف او را باور نمیکند! پلیس و آدمهایی که برای دیدن آنیل جمع میشوند، همگی تصور میکنند او مشغول تمرین فیلم جدیدش است. آنوراگ هم البته روی این موضوع صحه میگذارد تا پلیس را گمراه کند. آنیل هر چهقدر خودش را به در و دیوار میکوبد، کسی به حرف او گوش نمیدهد. آنیل در حالی که مجبور است با طرفدارانش پشت سر هم عکس بیندازد، کمکم چهرهای مستأصل و بیچاره به خودش میگیرد. مثل آدمهایی مسخشده میشود که نمیفهمند دوروبرشان چه میگذرد. این تصویر درماندگی یک ستاره محبوب، همان نکتهایست که فیلم قرار است به آن برسد.
در جایی از فیلم، آنوراگ به آنیل حرف جالبی میزند. او میگوید ستارهای که سالها در فیلمها الکی گریه کرد، خون مصنوعی ریخت و هیجانی غیرواقعی از خودش نشان داد، حالا باید تمام این کارها را در عین واقعیت و بدون هیچ کلک سینمایی انجام بدهد. این حرف، آنیل را بهشدت به فکر فرو میبرد. او حالا باید قهرمان واقعی زندگی خودش باشد. ستارهای که سالها به عنوان قهرمان مردم ظاهر شده بود، حالا باید دست به عمل بزند و در یک موشوگربهبازی پرافتوخیز به داد خودش برسد. کاری که از همان ابتدا چندان آسان به نظر نمیرسد.
ادامه داستان شرح مصیبتهای آنیل برای رسیدن به سونام است. او در حالی که دوربینی دنبالش افتاده و آنوراگ هم مدام تعقیبش میکند، به هر جایی سرک میکشد تا نشانههایی از سونام بیابد. هر چه جلوتر میرویم، نهتنها با فضایی تیرهوتارتر مواجه میشویم و از آن طنازیهای ابتدایی فیلم اثری نمییابیم، بلکه با شخصیتهایی روبهرو میشویم که انگار عنان اختیار از کف دادهاند و دیگر چیزی جلودارشان نیست. هم آنوراگ و هم آنیل، کمکم از آن هیبت دو هنرمند پرطرفدار در میآیند و به دو انسان دیوانه تبدیل میشوند. آنیل، چنان که آنوراگ هم به او گوشزد میکند، بلاهای مختلفی به سرش میآید؛ با ماشین تصادف میکند، تا آخرین نفس مردی را تعقیب میکند که میداند سرنخی از سونام به او خواهد داد، عرق میریزد، لباسهایش پاره میشود، نفس کم میآورد و… . دیگر هیچکدام از این چیزها «فیلم» نیستند. تصور کنید آنیل کاپور با آن هیبت ستارهوارش، تبدیل به انسان بدبختی میشود که روی زمین، افتانوخیزان، به گریه میافتد و به خودش میپیچد. این موضوع درباره آنوراگ به شکل دیگری صدق میکند. او در مسیر داستان تبدیل به شیطانصفتی میشود که به هر چیزی شبیه است جز یک کارگردان پرکار. قصد و غرض فیلم هم در واقع همین شکستن چهره ستارگانش است و در این میان آنیل کاپور و آنوراگ کاشیاپ با تصویر هجوآمیز و طنزآلودی از خودشان به نمایش میگذارند، نهتنها بهشدت موفق عمل میکنند بلکه برای این کار جسارت فوقالعادهای هم از خود نشان میدهند.
برای اینکه متوجه باشیم چهگونه ستارهای مانند آنیل کاپور از شمایل سینمایی خودش میگذرد تا تصویری یکسر متفاوت به نمایش بگذارد، باید به آن سکانس جذاب شرکت در مراسم سال نو اشاره کنم. در طی مسیر طول و درازی که آنیل برای رسیدن به سونام پیش رو دارد، به جایی میرسد که مراسم سال نو برپاست. مردم با دیدن آنیل به هیجان میآیند و البته هیچکس متوجه نیست که او دیوانهوار به دنبال چیزی میگردد. در پرانتز اشاره کنم که اتفاقاً همین نفهمیدن حال و روز یک بازیگر معروف و بیتوجهی به او و نزدیک شدن به او تنها برای سلفی گرفتن، یکی از آن اشارههای پنهانی فیلم است.
در ادامه این سکانس، آنیل که میخواهد سرنخ مهمی به دست بیاورد، روی سن میرود، میکروفن به دست میگیرد و در حالی که سر تا پا خیس عرق و کثیف و آشفته است، از مردم میخواهد برای لحظهای به او توجه کنند. او در صحبتهایش با مردم درباره کارهایی که در سینما انجام داده حرف میزند، آنها را شاهد میگیرد و به آنها میگوید اگر هر کدام آدرس شخصی را به او بدهند، همانجا روی سن برایشان برقصد! در این لحظه به اوج بازی آنیل کاپور میرسیم. او مانند دیوانهها و به سبک فیلمهای قدیمیاش شروع میکند به رقصیدن. مردم هم همراهیاش میکنند تا در نهایت یک نفر راضی میشود آدرس شخص موردنظر را به آنیل بدهد. آنیل در این صحنه، یکجورهایی خودش را به نمایش میگذارد و میفروشد تا بتواند مهمترین چیز زندگیاش را نجات بدهد. او در این لحظهها دیگر ستاره نیست، یک آدم معمولی و درمانده است که نمیداند برای رسیدن به دخترش چه باید بکند. آنیل کاپور در این لحظههای بهیادماندنی، بینظیر است.
این شکستن شمایل ستارهها، در نوع صحبت آنوراگ و آنیل هم نمود جالبی دارد. آنها در طی درگیریهایشان مدام به همدیگر و خانوادههایشان فحش و بدوبیراه میدهند و این از آن نکتههای جالبیست که نمیشود از نظر دور نگه داشت. آنها چنان با فحش به پدر و مادر هم، یکدیگر را مینوازند که برای بینندههایی که با سازوکار سینمای هند آشنا هستند، کمی عجیب و دور از ذهن به نظر میرسد. شرم شرقی و مراعات حال بزرگترها و احترام به ساختار خانواده و بهخصوص احترام به پدر و مادر، یکی از مشخصههای سینمای هند است. هیچوقت احترام مخصوص هندیها را از یاد نمیبریم که جلوی پای بزرگترهایشان خم میشوند و به شکلی نمادین آن را میبوسند. حالا وقتی دو شخصیت حقیقی این داستان، به پدر و مادر یکدیگر توهین میکنند، تابوشکنی جالبی اتفاق میافتد که باز هم در جهت همان فضای دیوانهواریست که میخواهد به نقد سازوکار سینمای هند بپردازد. این میزان از خودشکنی و به مسخره گرفتن خود، بسیار قابل تقدیر و توجهبرانگیز است، آن هم در سینمایی که بازیگران، نقش خدا را برای مخاطبانش بازی میکنند. و حالا شما تصور کنید اگر قرار باشد همین ایده را با یک کارگردان و بازیگر ایرانی بسازیم، چه داستانهایی که فقط بر سر همین بدوبیراه گفتن به یکدیگر پیش نخواهد آمد!
اما در اثری که قرار است مستندنما باشد، دوربین نقش مهمی برعهده دارد. در واقع مانند خیلی از فیلمها در تاریخ سینما که دوربین به شکلی مستقیم در داستان دخالت دارد، در آ.ک در برابر آ.ک، نقش دوربین حیاتیست. دوربین مانند یک موجود زنده سعی در کاویدن شخصیتهایش دارد. قانون بازی این است که هیچگاه از شخصیت اصلی جدا نشود و البته همین مورد باعث میشود گاهی حضورش غیرمنطقی به نظر برسد. به عنوان مثال زمانی که به خانه آنیل کاپور میرویم که خانوادهاش مراسم جشن تولدش را برگزار کردهاند، هیچکدام از اعضای خانواده کاپور از حضور دوربین متعجب نمیشود. در ادامه، وقتی درگیری بین آنیل و آنوراگ در اتاق آنیل بالا میگیرد و کار به زدووخورد میکشد، دوربین به شکل تصنعی به کارش ادامه میدهد. برای طبیعیتر شدن این صحنه، میشد کاری کرد که دختر مسئول حمل دوربین، لااقل عکسالعملی نشان بدهد که یعنی تحت تأثیر این درگیری قرار گرفته است. اما او تقریباً کاری نمیکند و در این لحظههاست که کارکرد جذاب دوربین به عنوان یکی از شخصیتهای داستان، به عملکرد خشک آن تنها برای ضبط صحنههای درگیری تقلیل پیدا میکند.
پایان ماجرا نشان میدهد که فیلم سرِ شوخی با مخاطب دارد. عوض شدن جایگاه آنیل کاپور و آنوراگ کاشیاپ و رسیدن به این نکته که همه چیز زیر سر آنیل بوده، ناگهان چهرهای جدید از او نشانمان میدهد. چهرهای که تا پیش از این بسیار برایش دل سوزانده بودیم. در صحنه پایانی، آنیل کاپور جلوهای شیطانی به خودش میگیرد و این آنوراگ کاشیاپ است که پیچیدهشده در گچ، جایگاه طرف مستأصل ماجرا را مال خودش میکند. تغییر این جایگاه بیننده را بین زمین و آسمان معلق نگه میدارد و بیش از پیش به فضای عجیب و غریب سینمای بالیوود طعنه میزند.
سلام و درود
ویکرامآدیتیا موتوان کارگردان خوبی ست و معمولا فیلم هاش فضای آرامی داره اما اینبار آنوراگ اون جنب و جوش خودش رو به موتوان تزریق کرده که باعث شده فیلم کمی با نبض بالاتری حرکت کنه
بنظرم فیلم رهایی ۲۰۱۰ از موتوان بهترین اثرش باشه یک فیلم در ژانر “سن حضور” یا همون coming on age هست همچنین فیلم لوترا هم فیلم نسبتا خوبی ست که از آثار شکسپیر الهام گرفته شده است.
من بهتون از سینمای هند raincoat 2004 ، lucia 2013 و u turn 2018 یا همان دورگردان (این فیلم دو نسخه داره که نسخه ی ۲۰۱۸ بازسازی دوباره ی ۲۰۱۶ هست )
دورگردان ۲۰۱۸ : داستان فیلم در مورد بلوار های کنار جاده هستند که هنوز بصورت کامل نصب نشده اند فقط گذاشته شده اند و رانندگان باید تا آخر این بلوارها بروند و دور بزنند
تا اینکه یک روز یک فرد از شدت عجله بلوار ها را بر میدارد و از همانجا بر می گردد تا زودتر به مقصد برسد و اینهمه مسیر را دور نزند و روز بعد پلیس جنازه ی او را در خانه اش پیدا می کند …
کارگردان با زیرکی هر چه تمام تر در قالب یک فیلم جنایی میخواهد به بینندگان القا کند که قانون های ریز زندگی چگونه زنجیر وار به هم وصل هستند و چه بسا یک خلاف کوچک ممکن چه بلایی به سرمان بیاورد و شاید به خودمان برگردد (دورگردان )
سلام و ممنون از توضیحات خوبتون. خواهم دید اون فیلمها رو.
درود برشما.اگه امکان داره برای ی فیلم راهنمایی میخواستم که تو بچگی دیدم.چیزی که از فیلم به یاد دارم آنیل کاپور انگار یک دست نداشت و اسکیت برد سوار میشد.فقط همینقدر یادمه.اگه اسم همچین فیلمی رو میدونید میل بزنید لطفا🙏
Fcperspolissssss@gmail.com
سلام ببخشید فیلم رو من دیدم ولی خیلی پیچیده بود اون جایی که مادر وپدر انوراگ رو میدزدن واقعا دزدیدن یا جز فیلم نامه انوراگ بوده است ؟؟؟