کوتاه درباره‌ی چند فیلم؛ هفتادوهشت

کوتاه درباره‌ی چند فیلم؛ هفتادوهشت

۱

  • نام فیلم: عجیب‌و‌غریب (Freaky)
  • کارگردان: کریستوفر لاندن
  • محصول: ۲۰۲۰

به دلیل عملکرد یک چاقوی افسانه‌ای که توسط یه قاتل روان‌پریش به سرقت رفته، روح قاتل با روح مایلی که قرار بود مقتول بعدی باشد، عوض می‌شود. به این شکل، قاتل خصوصیات مایلی را می‌گیرد و مایلی هم تبدیل می‌شود به قاتل معروفی که کل کشور دنبالش هستند…

یک ایده‌ی جذاب و بامزه که با ریتمی عالی روایت می‌شود و لحظه‌ای مخاطب را رها نمی‌کند. هارور کمدی تین‌ایجری باحالی که سعی می‌کند از موقعیت جذابش نهایت استفاده را ببرد و بیننده را مانند شخصیت‌هایش در موقعیت عجیبی قرار دهد. اما گل سر سبد این فیلم بازی فوق‌العاده‌ی وینس وان است که وقتی تبدیل می‌شود به مایلی و قرار است ادای او را در بیاورد، حسابی بانمک است. جیغ زدن‌ها، شیوه‌ی دویدنش و تعجب کردن‌هایش به شکلی که حال‌و‌هوای یک دختر تین‌ایجر را تداعی کند، بسیار عالی‌ست و در صحنه‌هایی که او حضور دارد، انرژی فوق‌العاده‌ای به فیلم تزریق می‌شود.

۲

  •  نام فیلم: تاریک و شرور (The Dark and the Wicked)
  • کارگردان: برایان برتینو
  • محصول: ۲۰۲۰

لوییس و مایکل برای عیادت از پدر بیمارشان به خانه‌ی پدری می‌آیند. مادر حال و روز خوبی ندارد و انگار مدام مشغول حرف زدن با خودش است. او به بچه‌ها گوشزد می‌کند که اصلاً نباید به آن جا می‌آمدند. رفتار مشکوک مادر، لوییس و مایکل را حیرت‌زده می‌کند. ماجرا وقتی عجیب‌تر می‌شود که مادر خودش را در طویله، دار می‌زند …

از ابتدا تا انتها، مدام نشانه‌های حضور موجوداتی عجیب را می‌بینیم. کارگردان هر دقیقه سعی می‌کند با یک ترفند لوس، مخاطب را به اصطلاح بترساند. ترفند تکراری این است: موجود عجیب را نشان بده، شخصیت را بترسان، بعد که برای لحظه‌ای شخصیت ترس‌زده سرش را این طرف و آن طرف کرد، موجود عجیب را غیب کن و مخاطب را در این فکر فرو ببر که این چیزی که ما همراه آن شخصیت دیدیم، واقعیت بود یا کابوس؟! این ترفند از ابتدا تا انتها مدام تکرار می‌شود و دیگر اثر خود را از دست می‌دهد. فیلم هیچ حرفی برای گفتن ندارد و آخرش هم نمی‌فهمیم چی به چیست!

۳

  • نام فیلم: خانه‌به‌دوش (Nomadland)
  • کارگردان: کلوئه ژائو
  • محصول: ۲۰۲۰

فِرِن در یک ون زندگی می‌کند. او خانه‌به‌دوش است، مدام جاده‌ها را در می‌نوردد و روزگار می‌گذراند. او نمی‌تواند در جایی بند شود و برخوردش با خانه‌به‌دوش‌های دیگری که آن‌ها هم در ون زندگی می‌کنند، عشق و دوستی و محبت را برایش به ارمغان می‌آورد. هر چند خانه‌به‌دوشی سختی‌های خودش را هم دارد…

فرانسیس مک‌دورمند شاهکار می‌کند. او در فیلمی که متعلق به خودش است، چنان چهره‌ی عجیبی از خودش به نمایش می‌گذارد که تا مدت‌ها نمی‌توانیم فراموشش کنیم؛ دردکشیده، پر از تجربه اما ساکت. تصاویر فیلم چشم‌نوازند و طبیعت بکر و جذابش، انگار ما را هم مانند فرن فرامی‌خوانند. فیلمی روان، دل‌چسب، آرام و اندازه، که به آدم‌هایی می‌پردازد که دست از زندگی در خانه‌ای گرم و نرم و پر امکانات شسته‌اند و می‌خواهند تجربه‌ای متفاوت را از سر بگذرانند. زندگی خیلی از آن‌ها در ون، به این دلیل نیست که خانه‌ای ندارد. اتفاقاً خیلی‌ها مانند فرن، خانه و زندگی دارند، اما هر کدام به دلایلی حاضر به آن زندگی نیستند. بازیگران فیلم همگی در نقش‌های خودشان ظاهر شده‌اند و از خانه‌به‌دوشانی هستند که ون‌های‌شان، تمام زندگی‌شان است؛ روح‌های ناآرامی که دوست دارند با اطراف یکی باشند و ستاره‌ها را در مشت‌شان بگیرند.

۴

  • نام فیلم: خرپول (Kajillionaire)
  • کارگردان: می‌راندا جولی
  • محصول: ۲۰۲۰

اولد دولیو دختر جوان و عجیبی‌ست که از هر گونه تماسی نفرت دارد. او با پدر و مادری عجیب در خانه‌ای عجیب زندگی می‌کند. خانه‌ای که کرایه‌اش را نداده‌اند و هر بار با کلکی از صاحب‌خانه فرار می‌کنند. آن‌ها سعی می‌کنند با گوش‌بُری، روزگار بگذرانند …

فیلم می‌خواست کمدی باشد؟ فانتزی باشد؟ یا تلخ؟ فیلمی سرگردان و بی‌نمک که زور می‌زند حرف‌های گنده‌ای بزند، اما کاملاً ناتوان است. فانتزی فیلم با هیچ چسبی نمی‌چسبد و رفتار عجیب آدم‌ها، به‌هیچ‌وجه در فضای به‌اصطلاح طنز داستان حل نمی‌شود، در نتیجه لوس و بی‌مزه باقی می‌ماند.

۵

  •  نام فیلم: دختری خوب مثل تو (A Nice Girl Like You)
  • کارگردان‌ها: برادران ریدل
  • محصول: ۲۰۲۰

لوسی در امور جنسی چندان کارکشته نیست. وقتی به همین دلیل دوست‌پسرش او را ترک می‌کند، لوسی تصمیم می‌گیرد با اجرای دستورالعمل‌هایی، خودش را غرق امور جنسی کند ..

فیلمی روان و سرگرم‌کننده که انتظار چیز خاصی از آن نداشته باشید. قرار است پیامی داده شود و نتیجه‌گیری قابل‌پیش‌بینی‌ای نیز همراهی‌اش کند، که همین اتفاق هم می‌افتد. زیاد نباید خودتان را درگیرش کنید!

۶

  • نام فیلم: سامورایی دیوانه موساشی (Crazy Samurai Musashi)
  • کارگردان: یوجی شیمومورا
  • محصول: ۲۰۲۰

موساشی باید با چهارصد نفر جنگی تن‌به‌تن را آغاز کند …

نکته‌ی جالب و عجیب فیلم برداشت بلند و بدون قطع سکانس مبارزه‌ی موساشی با افراد دشمن است. سکانسی که نزدیک به یک ساعت طول می‌کشد و در این فاصله، ما هم همراه بازیگر نقش موساشی واقعاً از نفس می‌افتیم. او تک‌تک افراد را قلع‌وقمع می‌کند و تنها نکته‌ی جالب و عجیب فیلم همین است. این که سازندگان تصمیم گرفته‌اند این صحنه را در یک برداشت فیلم‌برداری کنند، تصمیم دیوانه‌واری بوده. ظاهراً داستان از روی واقعیت برداشت شده و ماجرا از این قرار بوده که یک سامورایی کل افراد قبیله‌ای را که نزدیک به پانصد نفر بودند، از پا در می‌آورد. مهارت، قدرت و خستگی‌ناپذیری بازیگر نقش موساشی، واقعاً آفرین دارد.

۷

  • نام فیلم: معضل اجتماعی (The Social Dilemma)
  • کارگردان: جف اورلوفسکی
  • محصول: ۲۰۲۰

تعدادی از دست‌اندرکاران شبکه‌های اجتماعی مقابل دوربین کارگردان، درباره‌ی تأثیرهای مخرب این شبکه‌ها حرف می‌زنند …

مستندی هشداردهنده درباره‌ی عواقب استفاده‌ی بی‌رویه از شبکه‌های مجازی. در قسمتی از فیلم، یکی از عالی‌رتبه‌ترین افراد در ساخت و پرداخت پلتفرم گوگل، جمله‌ی جالبی درباره‌ی این باور قدیمی که هوش مصنوعی بر انسان برتری خواهد یافت، می‌گوید. او اعتقاد دارد هوش مصنوعی به درون انسان نفوذ نخواهد کرد، بلکه از طریق ناهمگون کردن جامعه‌ی انسانی به این برتری دست خواهد یافت. با این تحلیل به‌خوبی متوجه خواهیم شد چرا باید از هوش مصنوعی ترسید. طراحان فیس‌بوک و گوگل و یوتیوب و … مقابل دوربین نشسته‌اند تا تعریف کنند چه‌گونه آن چیزهایی که طراحی کرده‌اند با ذهن مردم بازی می‌کند. آن‌ها در کمال صداقت از اتفاق‌هایی که پشت پرده می‌افتد، حرف می‌زنند که برخی از این حرف‌ها مخاطب را می‌ترساند. در انتهای مستند، البته آن‌ها به این هم اعتقاد دارند که قرار نیست به کلی شبکه‌های مجازی را نابود کنیم، بلکه باید راه استفاده‌ی درست از آن‌ها را بیاموزیم. با تمام این اوصاف آیا مستند درجه‌یکی‌ست؟ خیر! به‌خصوص وقتی در میان این همه کله‌ی سخن‌گو، وارد خط داستانی‌ای می‌شود که به‌اصطلاح برای تفهیم هر چه بیش‌تر ماجرا برای مخاطب ساخته شده است. خط داستان بی‌رنگ و بی‌خاصیتی که هیچ جذابیتی ندارد.

۸

  • نام فیلم: شیفت دوازده‌ساعته (۱۲ Hour Shift)
  • کارگردان: بری گرانت
  • محصول: ۲۰۲۰

مندی پرستار معتاد به مواد مخدر بیمارستان است. او کلیه‌ی بیماران رو به مرگ را از بدن‌شان خارج می‌کند و به دست رجینا، دختر خنگ و بی‌دست‌وپایی که با یک گروه قاچاق اعضای بدن انسان کار می‌کند، می‌رساند. وقتی رجینا بر اثر بی‌حواسی، یکی از این کلیه‌ها را گم می‌کند، رییس باند قاچاق تصمیم می‌گیرد به او فرصتی دوباره برای به دست آوردن کلیه‌ای جدید بدهد. رجینا به همراه مندی به دنبال پیدا کردن بیماری رو به موت، بیمارستان را زیر پا می‌گذارند …

فیلم می‌خواهد چیزی بین کمدی و ترسناک عمل کند اما موفق نیست. دلیل اولش هم این است که منطق درست و درمانی ندارد. متوجه نمی‌شویم آن جا چه‌جور بیمارستانی‌ست که مندی به این راحتی بیماران رو به مرگ را می‌کشد و کلیه‌های‌شان را بیرون می‌آورد و کسی هم بو نمی‌برد. معلوم نیست چرا وقتی این همه فعل و انفعال در بیمارستان پیش می‌آید، حتی یک نفر هم مطلع نمی‌شود. در واقع کارگردان که خودش بازیگر فیلم‌های فراوانی‌ست و حالا روی صندلی کارگردانی نشسته، توانایی ساخت و پرداخت فضای درستی برای فیلمش ندارد. اگر کمدی مورد نظرش در می‌آمد، آن وقت شاید می‌شد این بی‌منطقی‌ها را در فضای جفنگ‌گونه‌ی داستان حل کرد و اتفاقاً به نتایج جالبی رسید. اما در شکل فعلی این اتفاق نمی‌افتد.

۹

  •  نام فیلم: اولین گاو (First Cow)
  • کارگردان: کلی رایکارد
  • محصول: ۲۰۱۹

در میانه‌های سده‌ی ۱۸۰۰ میلادی، در یکی از شهرهای در حال تأسیس آمریکا، اولین گاو منطقه که متعلق است به ارباب، وارد شهر می‌شود. کوکی و کینگ لو که با هم زندگی می‌کنند، تصمیم می‌گیرند شیر گاو را مخفیانه بدوشند، با آن شیرینی درست کنند و به مردم منطقه بفروشند. شیرینی‌های آن‌ها طرفداران زیادی پیدا می‌کند و همین موجب می‌شود تصمیم بگیرند به کارشان ادامه بدهند، پول حسابی جمع کنند و به آرزوهای‌شان برسند …

فیلم با ساختاری جمع‌وجور و روایتی سرراست، کم‌حرف و جذاب، به‌سادگی هر چه تمام‌تر نشان می‌دهد که وقتی پول حرف اول را در جامعه‌ای بزند به کجاها خواهیم رسید. فیلم با زبانی ساده از فقیر و غنی می‌گوید. فقیر هر چه می‌کند، به جایی نمی‌رسد. اما غنی در نهایت بهتر زندگی می‌کند و پول روی پولش می‌آید. این قانون زندگی ست. از وقتی که به جای معامله‌ی پایاپای، چیزی به نام پول نامش به میان آمد، به جایی رسیدیم که فیلم سعی می‌کند با زبانی گویا و جذاب به آن بپردازد. سرنوشت پایانی دو مرد فقیر، که البته ایده‌های بزرگی در سر دارند اما چون پول ندارند هیچ‌کدام  محقق نمی‌شود، بسیار دردناک است. دردناکی‌اش از آن‌جا سرچشمه می‌گیرد که کمی دراز می‌کشند تا استراحت کنند اما می‌دانیم که دیگر هرگز برنخواهند خواست و استخوان‌های شان، دویست سال بعد پیدا خواهد شد. فیلم می‌گوید فقیر، فقیر باقی می‌ماند و غنی، شیر گاوش را می‌دوشد، حتی بدون این‌که بلد باشد از آن استفاده‌ای کند.

*برای خواندن یادداشت‌ فیلم‌های دیگر این کارگردان، نام دقیق او یا فیلم‌هایش را در کادر سمت چپ و بالا جستجو کنید. 

۱۰

  • نام فیلم: هرکول جیبی: نعیم سلیمان‌اوغلو (Cep Herkülü: Naim Süleymanoglu)
  • کارگردان: اوزر فیضی‌اوغلو
  • محصول: ۲۰۱۹

داستان زندگی نعیم سلیمان‌اوغلو، قهرمان وزنه‌برداری ترکیه که در تاریخ مسابقات ورزشی این کشور جزو رکوردشکن‌ها بود. او که از ترک‌های بلغارستان بود، استعداد شگرفی در وزنه‌برداری از خودش به نمایش گذاشت و به‌سرعت پله‌های ترقی را طی کرد …

روایت پرفرازونشیب زندگی سلیمان‌اوغلو، دست‌مایه‌ی فیلمی روان و جذاب می‌شود که ساخته شدنش برای ترک‌ها بسیار مهم بود. همچنان هم که در فیلم می‌بینیم، آن‌ها برای آوردن نعیم به ترکیه و صادر کردن شناسنامه‌ای ترکی برای او، متحمل خطرات زیادی شدند اما با نقشه‌ای پیچیده در نهایت این کار را صورت دادند. نعیم می‌خواهد صدای ملتش باشد؛ ملتی که زیر دیکتاتوری حکومت وقت بلغارستان مجبور است از ریشه‌های خود بزند و هویتی دیگر انتخاب کند. ملتی که حتی اسامی شناسنامه‌های‌شان هم متعلق به خودشان نیست. این‌گونه است که نعیم فقط نگران شنیده نشدن صدایش در جهان است. او متوجه می‌شود تنها در صورتی که مقام اول دنیا را کسب کند، همه صدایش را خواهند شنید و در فیلم این‌گونه نشان داده می‌شود که انگیزه‌ی نعیم برای رفتن روی سکوی قهرمانی و شکستن رکورد تاریخ وزنه‌برداری، چیزی جز ملتش نیست. توضیح این نکته هم ضروری‌ست که «هرکول جیبی» لقب نعیم سلیمان اوغلو بود، چون هیکلی ریز و قدی کوتاه داشت که انگار در جیب هم جا می‌شد.

۱۱

  • نام فیلم: ساحل کابوس‌زده (Nightmare Beach)
  • کارگردان: امبرتو لنزی
  • محصول: ۱۹۸۸

 آدم‌های مختلفی برای گذراندن تعطیلات به ساحل آمده‌اند. همه چیز خوب و خوش پیش می‌رود تا وقتی که قتل‌های فجیعی رخ می‌دهد. قاتل با فشار برق، مقتولینش را از پا در می‌آورد…

یکی از بهترین کارهای لنزی. شخصیت‌های فراوانی که در شلوغی می‌پلکند و کارگردان داستانک‌های‌شان را دنبال می‌کند، فضای بامزه‌ای به کار داده است. قاتل عجیبی که روش جالبی برای از بین بردن آدم‌ها دارد،  کم‌کم شادی اولیه‌ی آدم‌ها را به سمت ترس و وحشت می‌کشاند. طراحی قتل‌ها خوب از کار در آمده و دیدنش می‌چسبد. ضمن این که پایان غافلگیرکننده‌ی داستان که پیام روشن و باحالی هم دارد، حسابی کیف دیدن فیلم را چند برابر می‌کند.

*برای خواندن یادداشت‌ فیلم‌های دیگر این کارگردان، نام دقیق او یا فیلم‌هایش را در کادر سمت چپ و بالا جستجو کنید. 

۱۲

  • نام فیلم: شهر کابوس (Nightmare City)
  • کارگردان: امبرتو لنزی
  • محصول: ۱۹۸۰

بر اثر آزمایش‌های هسته‌ای مخفیانه، زامبی‌های خطرناکی در سراسر شهر پخش می‌شوند. یک خبرنگار تلویزیون به همراه همسر دکترش تلاش می‌کنند از مهلکه بگریزند …

احتمالاً این اولین فیلم در تاریخ سینما است که زامبی‌ها سروشکل متفاوتی دارند و از آن عجیب‌تر، برعکس هم‌سلفان‌شان سریع راه می‌روند و واکنش انجام می‌دهند! لنزی، زامبی‌های متفاوتی ساخته که با گریم‌هایی دم‌دستی به وجود آمده‌اند. حمله‌ی زامبی‌ها به بیمارستان، از سکانس‌های خوب این فیلم است و پایان‌بندی‌اش، جزو پایان‌بندی‌های سرِکاری، در این دوره و زمانه کلیشه‌ای و البته بامزه.

۱۳

  • نام فیلم: طرحی برای زندگی (Design for Living)
  • کارگردان: ارنست لوبیچ
  • محصول: ۱۹۳۳

جیلدا همزمان عاشق تام و جرج است. او نمی‌تواند بین آن‌ها یکی را انتخاب کند. تام و جرج هم قبول می‌کنند که جیلدا هر دوی آن‌ها را دوست داشته باشد تا این که زن تصمیم می‌گیرد این دو مرد را رها و با شخصی ثروتمند ازدواج کند …

ایده‌ی تابوشکنانه‌ی فیلم (نسبت به زمان ساخته شدنش) در دستان لوبیچ، تبدیل به کمدی دل‌پذیر و شیرینی می‌شود. ایده‌ی اولیه، یک موقعیت ثابت و همیشگی در درام‌های هالیوودی عصر طلایی‌ست؛ زنی عاشق مرد بی‌پولی می‌شود. اما بعد با مرد ثروتمندی ازدواج می‌کند و وقتی در زندگی بی‌حس‌وحال مرد ثروتمند غرق می‌شود، دوباره به معشوقه‌ی بی‌پولش برمی‌گردد. اما در فیلم لوبیچ ، چیزی که به این موقعیت همیشگی اضافه می‌شود مرد دیگری‌ست که قرار است او هم ضلع سوم رابطه‌ی عاشقانه باشد. به این ترتیب، با یک تغییر به‌ظاهر ساده اما هوشمندانه، با داستانی طرفیم که پر از انرژی و جذابیت است. مریام هاپکینز به همراه گری کوپر و فردریک مارچ، آن‌قدر درخشان هستند که به‌راحتی نمی‌توان ازشان چشم برداشت.

*برای خواندن یادداشت‌ فیلم‌های دیگر این کارگردان، نام دقیق او یا فیلم‌هایش را در کادر سمت چپ و بالا جستجو کنید. 

۱۴

  •  نام فیلم: دردسر در بهشت (Trouble in Paradise)
  • کارگردان: ارنست لوبیچ
  • محصول: ۱۹۳۲

لیلی و مونسکو، نه‌تنها دو عاشق دل‌خسته هستند، بلکه دو دزد حرفه‌ای هم محسوب می‌شوند. یک بار فرصتی به‌شان رو می‌کند تا وارد زندگی زنی ثروتمند شوند. ورود به زندگی این زن، پول هنگفتی برای لیلی و مونسکو به همراه دارد، اما اتفاق‌های غیرقابل‌پیش‌بینی هم در راه است …

یک کمدی جذاب و خوش‌ریتم دیگر از ارنست لوبیچ بزرگ که کم‌تر شناخته شده است. لوبیچ نه‌تنها کمدی‌های کلامی را به کمک بازیگرانش به‌خوبی اجرا می‌کند بلکه با ایده‌هایی جذاب، در چارچوب کمدی‌هایی که به تصویر و ایده‌های بصری متکی هستند نیز بسیار فوق‌العاده است. نمونه‌اش صحنه‌ای‌ست که دوربین روی ساعت‌های شماطه‌دار ثابت می‌ماند و صحنه‌ها عوض می‌شوند تا رابطه‌ی عاشقانه‌ی شخصیت‌ها، با جلو رفتن عقربه‌های ساعت و عوض شدن آن‌ها بازنمایی شود.

۱۵

  • نام فیلم: دایره‌ی ازدواج (The Marriage Circle)
  • کارگردان: ارنست لوبیچ
  • محصول: ۱۹۲۴

میزی و گوستاو زندگی خوبی ندارند. میزی که از بی‌توجهی‌های گوستاو به تنگ آمده، با دیدن دکتر براون، که شوهر دوستش شارلوت است، ناگهان به او علاقه‌مند می‌شود و سعی می‌کند هر طور شده او را به سمت خود بکشد. گوستاو که به میزی مشکوک شده، کارآگاهی را استخدام می‌کند تا سر از کارش در بیاورد …

لوبیچ با این کمدی صامت، سعی می‌کند روابط تخت و بدون عمق آدم‌های داستان آن دوران ابتدایی سینما را به عمق ببرد و با اضافه کردن ریزه‌کاری‌هایی چه در فیلم‌نامه و چه در تصویر، درامی با گوشت و خون خلق کند که بتوانیم آدم‌هایش را باور کنیم. در یکی از بهترین صحنه‌های فیلم، میزی که به بهانه‌ی بیماری براون را به خانه کشانده، در لحظه‌ای که براون می‌خواهد از اتاق بیرون برود، دست او را در دستش می‌گیرد. در همین لحظه، گوستاو غافلگیرانه وارد اتاق می‌شود و براون که اوضاع را خراب می‌بیند، با یک چرخش دست ظریف، دست میزی را به نشانه‌ی گرفتن ضربان رگ‌های او در دست می‌گیرد که این لحظه در نمایی نزدیک نشان داده می‌شود. در سکانسی دیگر که نمونه‌اش بارها و در فیلم‌های دیگر به تناوب ساخته شده، شارلوت بدون این که خبر داشته باشد میزی با همسرش (دکتر براون) در ارتباط است، دکتر را به دست میزی می‌سپارد تا مرد با زنی دیگر که شارلوت تصور می‌کند با او رابطه دارد، نزدیک نشود! در واقع گوشت را به دست گربه می‌سپارد!

۱۶

  • نام فیلم: حماسه‌ی اورست (The Epic of Everest)
  • کارگردان: جی بی‌ال نوئل
  • محصول: ۱۹۲۴

مستندی از صعود دو کوهنورد به قله‌ی اورست …

احتمالاً جزو اولین مستندهای ساخته‌شده که در شرایط سختی هم به ثبت رسیده است. در میان‌نویس‌ها توضیح داده می‌شود که حال‌وهوای کوهنوردان چه بود و چه‌گونه سعی می‌کردند موانع سخت را پشت سر بگذارند. از آن‌جایی که دمای هوا به‌شدت پایین بود و امکانات فیلم‌برداری مدرن هم وجود نداشت، جی بی‌ال نوئل تلاش می‌کند با زوم روی کوهنوردهای در حال صعود، نشان بدهد که آن‌ها مشغول چه کاری هستند. همین تکنیک زوم، در حالی که در مراحل اولیه‌ی اختراع دوربین فیلم‌برداری هستیم، این مستند را به یکی از پیش‌روترین‌ها تبدیل می‌کند.

۲ دیدگاه به “کوتاه درباره‌ی چند فیلم؛ هفتادوهشت”

  1. ELLIE DARABZADEH گفت:

    زامبیای سرعتی فقط Residdnt evil یا ۲۸ days later یا فیلم محبوب خودت train to Busan. واقعا ترسناکند

پاسخ دادن

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سینمای خانگی من – نقد و بررسی فیلم