تاروپود

تاروپود

این ریزه‌کاری‌هاست که کلیتی جذاب می‌سازد. مهم نیست مخاطب متوجه آن‌ها بشود یا نه، اما وقت گذاشتن برای همان ریزه‌کاری‌ها و بافتن تاروپودی ظریف، اتفاقاً خواهی‌نخواهی در کلیت ماجرا تأثیر می‌گذارد و باعث می‌شود حس‌وحال کلی فضای داستان، فیلم، نقاشی یا هر اثر هنری دیگری، به سمت‌وسوی کاری قدرتمند برود. انگار برهم‌نمایی همین ریزه‌کاری‌هاست که انرژی مثبتی برای اثر هنری فراهم می‌کند و همه‌چیز همین انرژی‌ست.

هاوارد هاوکز به عنوان یکی از قدرتمندترین روایت‌گران عصر طلایی سینما، با کلی فیلم درجه‌یک و شاهکار و البته چند فیلم متوسط، قدر این ریزه‌کاری‌ها را به‌خوبی می‌داند. او کارگردان کاربلدی‌ست که هر نما برایش حکم طلا دارد و بهترین استفاده را از هر نما می‌کند.

در منشی همه‌کاره‌ی او (۱۹۴۰) هاوکز نشان می‌دهد به همان اندازه که اتفاق‌های جلوی دوربین مهم است، چیزهایی در پس‌زمینه و دور از اتفاق‌های اصلی هم می‌تواند به عنوان نمک ماجرا استفاده شود. لوکشین‌ اصلی فیلم که اکثر داستان در آن‌جا می‌گذرد اتاقی متعلق به خبرنگارهاست که پنجره‌ای رو به راهرو و راه‌پله دارد. در یکی از صحنه‌ها، همچنان که در عکس‌ها هم مشخص است، اتفاق اصلی در پیش‌زمینه می‌افتد؛ چند خبرنگار نشسته‌اند و با هیلدی (روزالیندا راسل) صحبت می‌کنند اما آن پس‌وپشت‌ها ماجرای دیگری هم در جریان است؛ یکی از خبرنگارها، از پنجره‌ی رو به راه‌پله، چشم‌چرانی می‌کند. او خانم‌هایی را که از پله‌ها بالا می‌روند، دنبال می‌کند و حتی آن‌قدر سرش را خم می‌کند تا شاید بتواند نگاهی زیر دامن‌شان هم بیندازد!

در هیاهوی یکی از سریع‌ترین فیلم‌های تاریخ سینما از لحاظ دیالوگ‌گویی و توی حرف هم پریدن، این کمدی موقعیت چندان به چشم نمی‌آید. هاوکز با چیره‌دستی موفق می‌شود بهترین استفاده را این تیپ چشم‌چران بکند و حرکات او را میان بلبشویی که در جریان است، بگنجاند تا با یک تیر، چند نشان بزند. شاید نگاه‌مان به سمت این خبرنگار و حرکاتش جلب نشود و شاید خیلی‌ها او را ندیده باشند، اما مهم نیست. همین ریزه‌کاری‌هاست که کلیتی قدرتمند می‌سازد، حتی اگر کسی متوجه‌ نشود.

پاسخ دادن

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سینمای خانگی من – نقد و بررسی فیلم